یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴

یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴

سراب روشن – امیر مُمبینی

چیست گذشته،

آن یادمان دور و دراز،

جز ثبت شیمیایی حادثه

بر لوح مغز ما؟

.

دالان تیره‌ی تاریخ

بر سنگفرش کوچه‌ی کدام امید

پژواک بازگشت پهلوانان را

به خواب دید،

چنین دخیل بسته

بر ستون شکسته‌ی باستان وُ

گم شده در غرور غبارناک داستان.

.

شناگر غمگین برکه‌‌های خوب خیالیم،

به جستجوی ساحل مأنوس خویش‌مان

اگرنه

سوگواره‌ی «سروهای سربدار» جنگل دور

حماسه‌ی «سلاح» کدامین «صلاح» می‌توانست بود

در فسانه‌ای آنسان.

.

از قادسیه‌‌یِ قَسی

تا «قدوسیت» قادسی راهی نیست.

 .

مرکب رستم از کربلا گذشت

بی‌نام و بی‌نشان یکی پهلوان بر دشت

ستوران سرفراز پهنه‌ی پارس

زخم مهمیز فاتحان بر تن

راه ایوان خویش گم کردند.

.

داستان شگفتی‌ست سراب آینده،

وقتی که کاروان،

مسحور مشعل بگذشته‌های دور،

بر راه پرمخافت تکرار می‌رود.

.

«اکنون» ما گذشته‌‌ی تاریخ است،

«آینده» توسنی راهوار،

وانهاده پیاده‌ی شطرنج

به جستجوی یکی سوار.

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از شش خط در صفحه ی نمايش اخبار روز باشند، منتشر نمی شوند.

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *