
سرکار خانم فرح پهلوی
با سلا و احترام
جامعه ی امروز ما جامعه ی شگفتی هاست. هر یک از باشنده گان این سرزمین بلاخیز از بام تا شام در حال تجربه ای از موارد شگفت آوریم. از آن چه که پیرامون مان می بینیم یا می شنویم از کردار خود در باره دیگران یا رفتار دیگران نسبت به خود از شجاعت دختران و پسرانمان و عزم حاکمان در “لوله کردن” جنبش های مردمی، از اختراع دستگاه که می تواند در شب دیجور و فاصله دور حرکت ویروس ها را بر روی پلاس سیاه رصد کند. از “هاله ی نور”! ، یا دانش آموزی که با قابلمه ی آشپزخانه اورانیوم غنی شده تولید می کند. یا وقتی که می شنویم بر روی دریایی از ثروت کودکی بی خانمان در حاشیه خیابان از سرما جان داده است و هم زمان نام نوزاد شش ماهه ای در فهرست ابربدهکاران بانک های کشور است. آری علیاحضرت! ما همیشه در حال تجربه حیرتیم. امیدوارم اسباب رنجش شما نباشم در شمار رویدادهای شگفت آوریکی هم ابراز همدردی شه بانو با مادرانی است که دادخواه فرزندانشان هستند. شاید بپرسید: کجای این داستان نامتعارف است؟ حق با شماست نفس هم دردی میان انسان ها هم اخلاقی و هم پسندیده است. شگفتی اما در این است که چه گونه یک انسان می تواند فاصله ی نجومی میان سنگدلی یا بی دردی یک شه بانوی نشسته بر مسند قدرت و مهربانی یک کنش گر سیاسی در اپوزیسیون را با چنین شتابی درنوردد؟ حتی اگر- از شما به دور- روان پریش یا شارلاتان باشد.
شه بانوی گرامی نیک آگاهند تاریخ خون بار این سرزمین از دهه ی شصت سده ی گذشته آغاز نمی شود که ماجرایی درازدامن است. خودکامه گان جابه جاشده اند اما مقاومت و دادن قربانی در بهای آزادی بردوام بوده است. امید همه ما آن است که آخرین پرده این درام هولناک را درپاییز ۱۴۰۱از سر گذرانده ایم.
در این مسیر خون بار هرجا هموطنی به خاک افتاده است؛ بی گمان مادری داغ دار شده است. اگر از گذشته های دور چشم بپوشیم و بر تاریخ هم روزگار تمرکز کنیم تبارشناسی مادران دادخواه به جنبش مشروطه و به ویژه محاصره تبریز می رسد. آن جا که پادشاهی خودکامه در سودای برکندن نهال نوپای آزادی دست یاری به سوی بیگانه گان گشود. در آن شهربندان و ایلغار وحشیانه، مجاهدانِ بسیاری از دم تیغ گذشتند یا به چوبه دار سپرده شدند و با کشته شدن هر مجاهدی لاجرم مادری به سوگ نشست. تاریخ ورق خورد. کشتی بان استعمار را که از بوی نفت بی تاب شده بود؛ سیاستی دیگر بایسته بود با سایه دستی آخرینِ شاه نگون بختِ قاجار را به زیر کشید تا دیگری را بر تخت طاووس بنشاند. خودکامه ای که بتواند آسیای خون را باشتاب بیش تری به گردش درآورد.
پهلوی اول با داغ و درفش پادشاهی اش را به سر برد. در باره انسداد سیاسی و سرکوب جنبش ها و ترور مخالفان در روزگار او بسیار نوشته اند و شما نیز از آن آگاهید. دست کم نام سرپاس مختاری دژخیم شهربانی را شنیده اید که زندانیان را مسموم می کرد یا با آمپول هوا سربه نیست می کرد و از آن شمار دکتر تقی ارانی را در زندان از میان برد.
اگر تقویم را ورق بزنیم و از رویدادهای کوچک چشم بپوشیم به قیام سی ام تیر می رسیم. در آن روز در سال ۱۳۳۱ در واکنش به تلاش ” دربار سپهر اقتدار” برای سرنگونی دولتی قانونی و برخاسته از اراده ی ملت، مردم به پا خواستند. گزمه های همسر تاج دار شما در امتثال فرمان ملوکانه پیر و جوان را همچون برگ های درختان پاییزی بر زمین ریختند و بازهم مادران بودند که عزادار شدند. هرچند دولت قانونی از این توطئه جان به در برد اما “دولت مستعجل” بود و در همان عمر کوتاه خود به دلیل شکننده گی توازن قوا نتوانست جانیان را به دست عدالت بسپارد و مرهمی بر دل های ریش مادران داغ دار آن حادثه شوم بگذارد.
در برابر، شاهنشاه قاتلان را در سایه عنایت خود گنجانید و به مسندهای نان وآب دار بر کشید. به کودتای ۲۸مرداد می رسیم تردید ندارم که شه بانو روایت دست اولی در باره ی کودتای ۲۸مرداد از زبان همسر خود شنیده اند. هرچه نباشد زن و شوهر محرم اسرار یک دیگرند. لاجرم به تر از هر کسی می دانند که در آن کودتا تاج و تخت پادشاهی بدون خون ریزی به خاندان پهلوی بازگردانده نشد. صدها تن قربانی شدند و صدها مادر به جمع مادران داغ دار این سرزمین بلاکشیده پیوستند تا لمپن های شعبان جعفری در نقش کمیک” کاوه” نمایان شوند و “فره ایزدی” را به “فریدون” گریزپای ایران بازگردانند. شمارکشته گان را تنها در شهر اصفهان یک صد تن برآورد کرده اند. یعنی یک صد مادر داغدار.
دوست دارم بدانم شه بانو در این باره چه گونه می اندیشند؟ آیا آن مادران تیره روز دادخواه نبودند؟ و اگر بودند آیا سزاوار همدردی نیستند؟
هرکس که از عقل متعارف برخوردار باشد از جمله شه بانو باور دارند که افسران حزب توده بدون مادر چشم به جهان نگشوده اند و شهیدان ۱۶ آذر را نیز مادرانی بود که تا پایان زنده گی دادخواه خون فرزندان خویش بودند. نمی دانم مادر مرتضی کیوان روزی که تیرباران شد زنده بود یا نه؟ اما اگر زنده هم نبود پیکر بی جانش در اعماق گور از مرگ چنان دردانه ی نازنینی لرزیده است.
علیا حضرت گرامی! تا اورنگ شاهنشاهی از اشک مادران جلا یابد تنها در برشی کوتاه از تاریخ، میانِ سال های ۴۲ تا ۵۶ سه هزار و دویست تن در خیابان ها و کوچه ها در اعتراض های خیابانی یا شکنجه گاه های اوین، قزل حصار، کمیته مشترک یا زندان های مخفی ساواک جان باختند یا به جوخه های مرگ در میدان تیر چیت گر سپرده شدند.
از شمار جانباخته گان- برابراسناد ساوا ک- یک صد و بیست پیکر تنها در قطعه ۳۳ بهشت زهرا آرمیده اند که تا پیش از انقلاب کسی از محل دفن آن ها باخبر نبود؛ مگر مدیران ساواک و شاید شاهنشاه و شه بانو. قطعه ۱۷ این گورستان نیز آرامگاه شمار نامعلومی از جان باخته گان جمعه سیاه است.
علیاحضرت هر تاریخی را که فراموش کرده باشند اما یقین است که نیمه دوم مهرماه سال ۵۰ خورشیدی را به خاطر می آورند زیرا در آن تاریخ میزبان یکی از پرشکوه ترین سورها و جشن های تاریخ ایران و شاید جهان بوده اید، مراد، جشن های دوهزار و پانصد ساله است که از سوی گینس به عنوان پرهزینه ترینِ جشن های جهان به ثبتِ رسیده است. درست در همان روزی که شما در میان دریایی از زرق و برق که چشم جهانیان را خیره می کرد؛ در تخت جمشید از این چادر به آن چادر می خرامیدید؛ سحرگاه روز ۱۷ مهر ماموران زندان آرام و بی صدا از بیم آنکه مبادا زندانیان بیدار شوند؛ درِ زندانِ جمشیدیه را گشودند؛ همایون کتیرایی را بیدار کردند و همراه چهار تنِ دیگر از یاران اش به میدان تیر چیت گر بردند و تیرباران کردند. و شما در ضیافت همان روز به گمانم یا روز بعد از آن جام خود را به سلامتی هایل سلاسی پادشاه اتیوپی و دیگر مهمانان بالا بردید در حالی که از چشم های مادر همایون کتیرایی و هوشنگ ترگل خونابه روان بود.
شه بانو که خود مادر است و مرگ فرزند را تجربه کرده است باید دریافته باشد که با نشانه گیری قلب هر جوان قلب مادری را نیز نشانه می گیرند و شمع زنده گی آن مادر نه یکباره-که خود موهبتی است- بلکه آرام و با درد و رنج خاموش می شود. بی دلیل نیست که مادر همایون کتیرایی در همان نخستین هفته ی اعدام فرزندش به اندازه سی سال پیر و شکسته شد. مادر هوشنگ ترگل از دیگر جانباخته گان تا نانی در دامن کودک یتیم خود بگذارد رخت شویی می کرد آن هم در زاغه نشین ترین محله های تهران.
بانوی محترم! رییس کمیته مشترک کشتار در رژیم گذشته ،پروی زثابتی، که پیش از انقلاب؛ مردم او را با نام مقام امنیتی ابروکمانی می شناختند و از متهمان به نام جنایت و نقض حقوق بشر است؛ همین جلاد هم اکنون مشیر و مشار فرزند شماست.این وهن آشکار، بی عدالتی و جفا در حق مادران دادخواه رژیم پیشین و به طریق اولی همه مادران دادخواه است. به هر حال می توانید با اشاره دستی او را نزد خود بخوانید و بپرسید بیژن جزنی همراه ۸ تن دیگر از زندانیان سیاسی در تپه های اوین به چه گناهی قتل عام شدند در حالی که زندانی بودند و دوران محکومیت شان را سپری می کردند. همچنین بپرسید تابستان ۵۶ که پای صلیب سرخ به زندان ها بازشد از بیم آنکه آثار شکنجه را بر پیکر برخی از زندانیان نبینند شماری از زندانیان از جمله محمد دزیانی و صادقی قهاره را کجا وچه گونه سربه نیست کردند و در کدام گورستان به خاک سپردند؟ از محمدحسن ناصری سربازجوی کمیته مشترک مشهور به دکتر عضدی بپرسید آیت الله سعیدی را در جریان بازجویی چه کسی با کوبیدن مشت برسر و صورتش به قتل رسانید.
خانم محترم! شما خطاب به مادر نیکا شاکرمی، پویا بختیاری ، آرمیتا و… دیگر مادران دادخواه گفته اید که درد آن ها درد شماست و داغ آن ها داغ شما. من نیز همسان بسیاری از هم وطنان مایلم مدعای شما را باور کنم اما آن اندازه هم ساده جان نیستم. راستی آزمایی در این باره دشوار نیست. اگر علیاحضرت به این پرسش پاسخ دهند شاید تصویر روشن تری از خود به نمایش بگذارند و داوری آسان تر خواهد شد. آیا دست رژیم گذشته و در کانون آن همسر فقید شما به خون و جنایت آلوده است یا نه؟ گمان می کنید که سیاه نمایی اتحاد سرخ و سیاه است؟ آیا خانواده قربانیان در پی اجرای عدالت بوده اند یا به شاهنشاه برای کشتار فرزندانشان حق می دهند؟ آیا شما با مهربانی ذاتی خود درد خانواده قربانیان رژیم پهلوی را نیز درد خود می دانید؟ و داغ دار آن ها هستید؟ اگر آری کجا آن را ابراز کردید و اگر نه دلیل آن چیست؟ چه تفاوتی میان قربانیان این رژیم و آن دیگری می بینید که از چشم ما پنهان است و ب رهمین نشان قاتلان چه امتیازی نسبت به یک دیگر دارند جز آنکه یکی از آنها همسر شماست و آن دیگری دشمن شما. موضع پایوران حکومت اسلامی در این داوری روشن است. مدافعان رژیم شهید و قربانیان کافر و مهدورالدم اند. شما چه هویتی را برای این دو گروه از قربانیان تعریف می کنید؟
اهمیت این پرسش در این است: اگر بر فرض محال مردم ایران را خواب در ربود و ترامپ و نتانیاهو خودکامه ای دیگر را به تخت طاووس برنشاندند و والاحضرت امروز و اعلیحضرت آینده رویه ی پدر و پدربزرگش را در پیش گرفت و دست کسانی مانند ثابتی را در کشتار مردم بازگذاشت و زنانِ دیگر به خیل مادران عزادار پیوستند؛ آیا علیاحضرت در هم دردی با مادران دادخواه بر سر پیمان خود خواهید ماند یا در کنار قاتلان خواهید ایستاد؟
خانم محترم! بهره برداری ابزاری از حقوق بشر و عواطف مردم، کار گرفتن از خدعه و نیرنگ به انگیزه ی یارگیری سیاسی نه نشانه ذکاوت که بیان گر بی هویتی است. اگر مراد شما از “نور ایران” که به فرموده قرار است بر “ظلمت” دیگران پیروز شود سنت سیاسی و روی کردهایی است که تا امروز دیده ایم؛ بگذارید این نور برای همیشه در پشت ابرهای فراموشی بماند. ما نه نور شما را خواهانیم و نه ظلمت دیگران را . شما پیروان نور و ظلمت می توانید تا پای جان با یک دیگر در آویزید؛ حتی مرده گان یک دیگر را بی نصیب نگذارید؛ اما به ساحت فرزانه گان، هنرمندان، اندیشه سازان و نمادهای فرهنگی این سرزمین بی حرمتی روا ندارید.
خانم محترم “نور” شما هم چنان که “ظلمت” دیگران دیر زمانی است که مرده است. مدفن آن قطعه ی اوباش در گورستان تاریخ است.
ع – روستایی
دی ماه ۱۴۰۳
22 پاسخ
ضمن تقدیر از بانو روستایی. همسر من و خواهر همایون کتیرایی هم کلاسایان مدرسه سالیان طولانی در بروجرد بودند. روز یا هفته ای نیست که یا یک خواهر از یک ایالت در امریکا یا دیگری از کانادا با ایشان در ارتباط نباشد. داستان رزمندگانخلق و همایون و فرا خوان روزانه برای ورزش بامدادی در زندان و روایات دیگر برای ما همواره کانون بحث و گفتگو نباشد. و البته مادر عزیزش …..سن ما کفاف نمیدهد و اعدام این عزیزان را شخصا به خاطر نمی آوریم ولی خواهران و همسر من بالطبع شاهد رنج این نازنین مادر تا واپسین روزهای حیاتش بودند. تز تصویر کنار تخت این نازنین تا خانه و اتاق دست نخورده آن زنده یاد دستکم تا زمان حیات مادر …. تصاویری موجود است که شاید شاید جهت ثبت تاریخ با اجازه خواهران به شرط بقا ارسال میگردد . باشد تا سندی باشد بر بیدادگری پهلوی دوم . در این اوان که خبر حکم اعدام پخشان و وریشه و مجاهد و دیگران دل نگرانی ها افزایش یافته با دیگر با این کلام گفتار به اتمام میرسانم :
سه ر هلدان ژیانه
به ر خودان ژیانه
ترجمه: مقاومت و سر بلندی معنای زندگانیست
یاد رفقا : همایون کتیرایی، هوشنگ ترگل، ناصر کریمی، بهرام طاهرزاده، ناصر مدنی، حسین کریمی و چند رفیق دیگر از [گروه آرمان خلق] عزیز و گرامی باشد.
درود بر شما کهنسال گرامی،
کاملا با شما موافقم. نکات مفید و درستی را مطرح نمو ده اید. امیدوارم همیشه تندرست و شاد و پیروز باشید.
در تکمیل نکات مقاله فوق :
“همدردی” همسر شاه تنها با مادرانی است که در خیزش مهسا به خاک وخون افتاده اند و دادخواه فرزندانشان هستند. جنبشی که سارقان حرفه ای انقلابها در پارلمانها و کاخهای رنگارنگ در رفت و آمد هستند؛ (و اخیرا نتانیاهو؛نماد نوین جنایت و نسل کشی)؛ به آن چشم دوخته اند؛ تا بدنبال نتانیاهو-ترامپ خلا قدرت را پرکرده و ازکنار آن ثروتی را که نتوانستند با خود برده و بدست بنیادعلوی و مستضعفان؛۱۵ خرداد؛ آستان قدس رضوی و عبدالعظیم ؛ستاد اجرایی فرمان امام و… افتاده است را پس بگیرند.
ایشان همانند سران دولتهای “متمدن” و “دموکراتیک”غرب و شرق؛ مانند ریگان و بوش و گورباچف و هوا کوفنگ و اوباما و پوتین و…که زیر پای احمدی نژاد و رئیسی ها و…فرش قرمز پهن و آنان را در آغوش گرفته و پرچم سازمان ملل را در سوگ او نیم افراشته؛و چشم بر روی کشتارهای قارنا-قلاتان؛گندمزاران ترکمن صحرا؛ دشتهای خوزستان؛ کوهستانهای کردستان؛ جنگلهای گیلان – مازندران و….که از نوروز ۵۸ توسط فرماندهان ارتش شاه و سپاه پاسداران آغاز شد بسته اند.
با بازماندگان ده ها هزار چپ و مجاهد که به دست ملا در دهه سیاه و خونین ۶۰ (بخصوص ۶۳-۶۰)؛ کودکان ؛دخترانی که قبل از اعدام شکنجه ومورد تجاوز قرار گرفته و درخاورانهای سراسر کشور آرام گرفته اند کاری ندارند چه بسا مدیون ملا هم باشند.
دادخواهان اسیر کشی تابستان ۶۷ هم که جای خود دارند.
به دنبال هدایت راستهای افراطی هستند که چپ و بخصوص چپ های “افراطی” را نیز به دیار باقی بفرستند و ……
دوست گرامی کهنسال
با پاسخ شما کاملا موافقم
در باره این مقاله پاسخ های قبلیم در باره مبارزه با فاشیسم پهلوی را تکرار نمیکنم !
مبارزات طبقاتی که در تمام طول تاریخ بشر در جهان و در ایران بوقوع پیوسته ، گواه این واقعیت است که نمیتوان صاحب سرمایه و قدرت و فاشیست های جنایتکار حاکم را از طریق پند و اندرز و نصیحت به راه درست اورد و یا متقاعد کرد !
سلامت ، پیروز و شاد باشید.
درود بر هموطن دردمند و آگاه، بانوی گرامی روستایی، و سپاس از ایشان برای نوشتن دقیق این حقایق – حقایقی از تاریخ سرکوب و کشتار آزادیخواهان توسط شاهان پهلوی و یادآوری نقش بی رحمانه و جگر سوز این سرکوب و کشتار بر روح و روان مادران و پدران
و بستگان قربانیان.
بانوی محترم روستایی در نوشته اش به موضوع بسیار مهمی پرداخته است که در میان ما کمتر به آن توجه شده است؛ این موضوع مهم، نقش وحشتناک و ویرانگر کشتار بر روح و روان مادران و پدران و بستگان جان باختگان است. رژیمهای پهلوی و جمهوری اسلامی هر که را که کشتند و بر خاک انداختند، روح مادران و پدران و عزیزان اورا نیز کشتند و یا برای همیشه از شادابی و شکفتگی محروم کردند، بیاد آر. هر که را که زندانی و شکنجه و زجر دادند، او را برای همیشه زخمی نمودند و روحش را دچار کابوس و دردهای بی پایان نمودند، بیاد آر. و این حقیقتیست که که نه فقط پایوران حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی باید بدانند، بلکه همه ما هم باید بدانیم و آنرا بازگو و تکرار کنیم؛ تا که زشتی و پلشتیِ کشتار انسانها و دردها و مصیبت های بی پایان آن را بر قربانیان و باز ماندگانِ قربانیان فریاد زنیم و در ذهن و روانمان ثبت کنیم، تا که ازین رهگذر، هر گونه اعدام را مذموم و زشت بدانیم و محکوم کنیم. آری حکومتها می آیند، میزنند و می کشند و می روند، اما گروهی از قربانیان خود را در خاک تیره باقی میگذارند و گروهی دیگر را هم بر روی خاک، برای همیشه تیره روز میسازنند، بیاد آر.
سرکار خانم روستایی، من افتخار آشنایی با شما را نداشته ام ولی هر کسی که هستید درود بر شرفتان و دستتان درد نکند. جانا سخن از دل ما میگویی!
نثری روان و بدون حاشیه اضافی و مستدل . دمتان گرم ! درود بر گروه آرمان خلق !
مشکل مقاله اینجاست که عین روستایی هدف سادهای به نام فرح پهلوی انتخاب کرده چون ایشان نه نقشی در گذشته سیاه ۴۵ ساله ایران داشته و نه نقشی چه خود و چه پسرش در آینده ایران خواهند داشت. شاید از فرح پهلوی نتوان انتظار داشت اعدام را در زمان حکومت شاه محکوم کند اما از عین روستایی و همفکرانش انتظار میرود اعدام را در همه زمینهها و همه افراد محکوم کنند. ایشان به درستی عنوان میکند که “افسران حزب توده بدون مادر چشم به جهان نگشوده اند”، اما این اظهار تاسف باید فراتر از مادران گروه های خاصی برود. آیا عین روستایی حاضر است برای مادران خسرو داد و نصیری هم مرثیه بخواند؟ بنابراین احتیاجی به اشاره به اعدام های خانواده شکن و نسل برانداز ۳۵ هزار ایرانی توسط رژیم در سالهای ۶۰ بیندازیم. برای اکثریت عظیم ایران زخم اصلی ان است.
زخمها یکی دوتا نیستند شما هم زخم های دیگر را باز نکنید.
مهرداد گرامی، شما میگوئید (به مضمون)
که شاید از خانوم فرح پهلوی نتوان انتظار داشت که اعدامهای رژیم شاه را محکوم کند و…
چرا شما چنین انتظاری را از ایشان ندارید و یا اینکه تلویحاً چنین القا میکنید که دیگران نباید چنین انتظاری از ایشان داشته باشند؟ آیا چنین چیزی را در ضمیر ایشان نمی بینید؟ البته من خود چنین انتظاری از خانوم فرح پهلوی ندارم، چون خوب میدانم که ایشان در محکوم کردن کشتار انسانها دارای استانداردهای دو گانه است و تنها سرنوشت آندسته از انسانها برایش مهم هستند که کمونیست، سوسیالیست، ملی گرای مصدقی، مجاهد و یا “۵۷ تی” و یا مخالف سلاطین پهلوی نباشند:-). البته باید یادآور شد که فرح پهلوی و یا مریم رجوی خیلی سعی میکنن که جان باختگان جنبش زن زندگی آزادی را بستایند و این جنبش بی همتا را “شاه خور” و یا ” رجوی خور” کنند و یا چنین بنمایانند که جانبازان این جنبش پیرو رهنمودهای آنان عمل میکنند و بمانند آنان دست به کمر در خدمت نتانیاهو و آمریکا هستند! اما واقعیت ها و شعارهای جنبش زن زندگی آزادی و مطالبات مردم ایران از جنس مخالفت با هر گونه استبداد هستند و زعامت و امامت سلطنت و یا اسلام سیاسی را بر نمی تابند. فرح پهلوی و مریم جوی از جنبش زن زندگی آزادی استفاده ابزاری میکنند. اینها حقایقیست که بدرستی بانو روستایی و آقای کهنسال خیلی بهتر از بنده توضیح داده اند. بر خلاف نظر شما، گفتگو و بحث راجع به این حقایق ” نمک پاشیدن به زخمها” نیست.
با احترام
داوود
جناب داوود
بنده چنین انتظاری را همانطور که گفتید در ضمیر ایشان نمیبینم و منتظر هم نمیشوم چون تاریخ مصرف آن خاندان در ایران گذشت. اما شدیداً انتظار دارم که مدافعان حقوق بشر از جمله عین روستایی و همفکران همه اعدامها را از جمله و به خصوص ژنرالهای رژیم گذشته را محکوم کنند. اعدامهای مخوف این رژیم تبهکار از ژنرالهای ۷۰ ساله شاه شروع شد و به بچههای ۱۷ ساله گروه های مخالف کشید. اگر محکوم نکنند اینها هم همانطور که شما در بالا نوشتید دارای استانداردهای دوگانه برای محکوم کردن کشتار انسانها خواهند بود.
مهرداد گرامی،
اعدام بنا به تعریفی مجازات غیر انسانی و قتل دولتیست و به هیچوجه قابل دفاع نیست. شکنجه و اعدام کردن مردم برای عقاید و نظرات و فعالیت سیاسی و یا به هر دلیل دیگری، غیر انسانی و محکوم است. امیدوارم روزی برسد که در هیچ جای این جهان کسی نه شکنجه بشود و نه اعدام. از اینرو با شما موافقم که اعدام ژنرالهای رژیم شاه را در اوایل انقلاب محکوم میکنید. اما در آنجا که می گوئید تاریخ مصرف این خاندان در ایران گذشت، با شما موافق نیستم. بباور من، خاندان پهلوی، مخصوصا همین فرح پهلوی و رضای پهلوی، هنوز مشغول سرویس دادن به، و یا مصرف شدن 🙂 توسط کانونهای مختلف قدرت هستند تا بتوانند بر سیر تحولات سیاسی در میهن عزیز ما تاثیر بگذارند و اذهان مردم شریف ما را درگیر سیاستهای خود ساخته و ازین رهگذر استراتژی ها و اهداف خاص خود را پیش ببرند. یکی ازین کانونهای قدرت، خودِ رژیم جمهوری اسلامیست که برای ایجاد تفرقه و تشدد در جنبش زن زندگی آزادی، ازپروژه ´وکالت رضای پهلوی´ و سایر اقدامات تفرقه آمیز هوادارانش در تظاهراتهای خارج کشور، نهایت استفاده و مصرف را برد، که ریزِ داستانش طولانیست. دیگر کانونهای قدرت هم جناب بی بی نتانیاهو و اسرائیل جنایتکار است که از مسافرت پسر حاج محمد رضای پهلوی:-)، یعنی رضا پهلوی به اسرائیل بهره برد. همان مسافرت جنجالی رضا پهلوی به اسرائیل و سر تکان دادنش در مقابل دیوار معروف با کلاه سکسی حضرت موسی!که برای علی خامنه ای مائده آسمانی شد که بگوید دیدید گفتم که….
رضای پهلوی با مضحکه “وکالت گرفتن” و القای این اندیشه که رهبر جنبش زن زندگی آزادیست وارد صحنه شد و سپس بلافاصله به اسرائیل رفت، چرا؟ آیا او قبلا هم به اسرائیل رفته بود؟ او چرا آنزمان حساس را برای مسافرت به اسرائیل انتخاب کرد؟ اهل فن سیاست میگویند رضای پهلوی خواسته بود که به جناب آسد علی خامنه ای امدادهای غیبی برساند که بهتر بتواند اتهام وابستگی به اسرائیل را به جنبش زن زندگی آزادی بزند. البته پیامهای پی در پی تلویزونی نتانیاهو به ملت ایران و نام بردن او از جنبش زن زندگی آزادی بزبان فارسی هم در همین راستاست. بباور من اگر چه رژیم استبدادی و وابسته پهلوی سرنگون شده و تاریخ قدرتش سپری شده، اما تاریخ مصرف این رژیم، چه برای رژیم ملایان و چه برای کانونها و قدرتهای امپریالیستی، پایان نیافته است. سلطنت طلبان پهلوی و مجاهدین و بعضی از گروهای ملی/قومی و یا “اتنیکی” همواره در جان نثاری برای منافع و مطامع بیگانگان آماده بمصرف اند!
جناب داوود گرامی: درود بر شما .
کاملا موافقم. تندرست پیروز و شاد باشید.
هر روشی که گروه ها یا افرادی، فرصت طلبانه بکار می بردند تا موج سواری کنند و اینده ای خاص برای خود تعریف کنند باید آنها افشا شوند و در حد توان با آنهابرخورد شود.
نوشتار عین روستا را می توان افشا گرانه دید و مفید دانست.
اما
در حرکت اعتراضی زن زندگی آزادی
خاندان پهلوی و هواداران خاصشان ریاکارانه بسمت مصادره آن حرکت رفتند.
ابتدا دلقک وارد رضا یشان را وارد تشکلی کردند اما بعد از مدتی به این رضا گفتند
دست از عیاشی بردار و بیشتر فعال شو و چون تو وراثتی را با خود داری، مقامت در هر تشکلی از بقیه بالاتر است.
که می بینیم بعد از جدا شدن رضایشان از آن تشکل رفتار این خاندان بگونه حقدارانه و طلبکارانه شد.
در این روش طلبکارانه
می بینیم هتاکی های خاصی ، توسط هواداران این خاندان علنی انجام می شود. و هتاکان خاص این باند ، میهن دوستان و مبارزان ضد سلطنت را مورد حمله قرار می دهند و با ادبیات فحاشانه که ادبیات لمپنیسم خاص استبداد خواهان است به دیگران حمله می کنند و با رفتار های زشت حتا به سنگ در گذشتگان عمل رذیلانه انجام می دهند
درود بر شما امیر گرامی،
کاملا با شما موافقم. حتی سنگ گور زنده یاد دکتر ساعدی نازنین هم از گزند عمله اکره سلطنت در امان نیست. باند سلطنت طلب و شاه اللهی ها هم بمانند حزب اللهی ها و ملایان حاکم بر ایران، حتی از گور مخالفان خود در هراس اند و برای منافع خود حریم هر هنجار اجتماعی را هم میشکنند.
با آقای مهرداد موافقم همه ما استانداردهای دوگانه نسبت به کشته شدگان داریم . یعنی خانم فرح پهلوی هم می تواند خانم روستایی را باهمین روش مورد پرسش قرار دهد که چرا اعدام مدیرعامل بانک ملی و شهردار و صدها نفر مانند آنها را محکوم نکردی . ما همه شبیه هم هستیم اما هرکدام فقط خود را در جایگاه حق می بینیم .فعلا افشای رژیم پهلوی و نتانیاهو از هر کار دیگری راحت تر و بی خطر تر است . ج ا قطعا از این مباحث ما راضی و خوشنود است
با درود
بحثی که جناب روستایی ٱغاز کردند ، ٱقا مهرداد ۱ و ٱقا یاری و دوستان دیگر کاملش کردند ،فکر کنم که اکثریتمون معتقدیم که اعدام حرکتیست وحشیانه و غیر قابل قبول ، فعالیت سیاسی هرکس بر اساس حقوق بشر و انتقاد از یکدیگر لازمه دمکراسی است .
نقد بجای اتهام.
گفتگو بجا درگیری
جذب بجای نفی.
عمل بجای شعار.
و اتحاد و سازماندهی تنها راه پیروزی است .
هموطن عزیز، نوشته شما نا عادلانه است، چونکه “همه ما” دارای استانداردهای دوگانه راجع به اعدام نیستیم.کافیست که شما دوباره نوشته بانو روستایی و دیگر کامنت ها را مرور کنید تا متوجه بشوید که قضاوتتون عادلانه نیست. در ثانی چرا شما معتقدید که جمهوری اسلامی از مباحث ما خوشحال است؟ کاشکی دلایل خود را هم برای این ادعا می نوشتید.
در میان ما ایرانیان یک بحث و یا ادله انحرافی توسط بعضی ها، در افواه افتاده که دوغ و دوشاب را با هم قاطی میکند. بر طبق این ادله، مثلا اگر شما جنایات اسرائیل و متحدینش را محکوم کنید، به شما بر چسب طرفداری از جمهوری اسلامی میزنندو یا میگویند سد علی خامنه ای هم همین رو میگه؛ اگر جنایات جمهوری اسلامی رو محکوم کنید، به شما برچسب امریکایی بودن و جاسوسی میزنن و میگن آمریکا هم همینو میگه! یا اگر از انحرافات سلطنت طلبان و مجاهدین و بعضی از گروهای قومی بگین، به شما بر چسب جاسوسی برای رژیم آخوندی و یا خشنود کردن آخوندها رو میزنن. خلاصه، بر طبق این ادله، هر چه که علیه این یا آن جریان قلدر و جنایتکار و یا منحرف بگی و بنویسی، بی رحمانه برچسب وابستگی یا پیوستگی به این و یا آن دولت میخوری . این ادله پوچ، عمدتاً توسط رژیم جمهوری اسلامی و مجاهدین رجوی و سلطنت طلبان پهلوی اختراع و بمورد استفاده مدام قرار میگیرد، و این اواخر هم بعضی از گروه های “اتنیکی” آنرا استفاده میکنند.
آسد علی خامنه ای هر حرف و بحث و نظر مخالف و حتی منتقد به خود یا به جمهوری اسلامی را، حرف اجنبی و جاسوسان میخواند؛ رجوی و پیروانش هم همینطور، هر حرف و بحث مخالف و انتقادی به خود را، به رژیم ملایان میچسبانند و برچسب میزند. شاه اللهی ها و پهلوی چی های سلطنت طلب هم همینطور ابلهانه هر گونه بحث و نظر انتقادی و مخالف را، به رژیم جمهوری اسلامی می چسبانند و فحش و ناسزا و لجن پراکنی میکنند.
اگر ما بخواهیم تسلیم چنین شانتاژ و ادله پوچ و مسخره ای بشویم، باید میدان مبارزه و نظر آزمایی را خالی کنیم، و یا باید لال شویم و هیچ چیز نگوئیم و ننویسیم؛ چرا که ممکن است این مستبدِ جانی و مستقر در پوزیسیون و یاآن مستبدِ شیاد در “اپوزیسیون” را خرسند و یا ناخرسند کنیم! هر حرف حقی را باید زد و هر جنایت و باطلی را باید افشا کرد؛ و هراسان ازین نبود که چه کس چه گفته و یا چه میگوید. ای بسا جنایتکاران و مستبدینی که در حرف از رحمت و دمکراسی و آزادی و عدالت سخن میگویند، حال اگر ما نیز حرفمان رحمت، دمکراسی، آزادی و عدالت باشد، آیا این جنایتکاران و مستبدین را خشنود ساخته ایم؟!
پس از بازگشت آگوستو پینوشه به شیلی در سال ۲۰۰۰ علیرغم فعالیت گروههای حقوق بشر، دادگاه او را به خاطر پیری و زوال عقل از محکومیت معاف کرد. جدا از مخالف یا موافق بودن با این تصمیم آنچه که حائز اهمیت است این است که گروههای چپ شیلی به رهبری MIR تصمیم دادگاه را پذیرفتند و با کنار گذاشتن عناد و دشمنی با دیکتاتور به خاطر آینده شیلی او را همیشه به زبالدان تاریخ فرستادند. چپ سنتی ایران برعکس و برخلاف مترقیون چپگرای شیلی با گرفتن یقه یک زن ۹۰ ساله که کوچکترین دخالتی در وقایع ۴۵ سال گذشته نداشته است فقط عجز خود را در مقابله با ستمگران ۴۵ ساله گذشته به نمایش میگذارند. گروه MIR در شیلی هیچگاه خواهان اعدام پینوشه نشد اما چپهای سنتی ما حتی یک بار اعدام ارتشیان سابق و ساواکیها را محکوم نکردند. این یعنی استاندارد دوگانه. شخصاً ترجیح میدهم در مورد برخورد با اعدام با کسانی چون منصوره بهکیش هم عقیده باشم.
منصفانه برخورد نکرده اید و طوری نوشته اید که گویا خانم فرح دیبا بود که دست ساواک و دادگاه های نظامی را باز گذاشته بود و می توانست آن ها را متوقف کند و نکرد.
می دانم که کینه و دشمنی شما به شما اجازه منصفانه قضاوت کردن را نمی دهد، اما مطمئن هستم که آن بانوی فرهیخته هیچ کینه ای از شما و دوستان شما ندارد و مهربان تر از آن است که دشمن شما و این هایی که هرچه بیشتر به او دشنام می دهند و اتهام می زنند بیشتر احساس انقلابی بودن می کنند باشد.
شخصا تردیدی در این مورد ندارم.
به آفرین و احسنت های کامنت نویس ها بیشتر از انصاف و وجدان خود اهمیت ندهید، هرچند که چیزی بر انصاف و وجدان شما سایه انداخته است که اصلا نمی گذارد که کار نادرست خود را در روشنایی بینید، و خوشحالید که انتقام کار هایی را که خانم فرح دیبا کوچک ترین نقشی در آن نداشت از او گرفته اید.
سعی نکنید فورا به من جواب بدهید یا حمایت مجدد دوستان و هم مسلکانتان را نشانه درست بودن کارتان بگیرید. فقط بعد تر و در فرصتی دیگر در آینه به خود بنگرید و از خود بپرسید که آیا کار درستی کرده اید یا نه.
پاسخش را هم برای خودتان نگاه دارید.
با درود
انتخاب خانم فرح پهلوی میتواند بصورت فردی نمادین از بازماندگان سلسله پهلوی باشد که در این مقاله مورد سوال قرار گرفته است.تمامی کسانی که در رژیم های مختلف به جنایت دست زده اند باید بصورت عادلانه مورد محاکمه و پاسخگو باشند. و نه به روش جمهوری جنایتکاران اسلامی و نه بر روی پشت بام مدرسه رفاه! که امروزه هر کسی آن روش را محکوم میکند. بلکه در دادگاه هایی عادلانه!
در مثل مناقشه نیست ولی اگر بنده همسر ابراهیم رئیسی و یا دختر صادق خلخالی را که شیفته همسر و پدر خود بودند مخاطب قرار دهم اشتباه کرده ام؟
بستگی دارد به اینکه شما در مورد سلسله پهلوی و عملکرد آن چگونه می اندیشید؟ مقاله نمیتواند فاشیستهای چماقدار حزب ایران نوین(فرشگردی و ….) را مخاطب قرار دهد و یا پرویز ثابتی را ؟!
به رسانه اینترنشنال توجه نمایید که کارشناسان پهلوی پرست ان چگونه برای “۵۷”ی ها خط و نشان میکشند. و یا چشم بر جنایت رژیم کودک کش و جنایت پیشه اسرائیل که روی دیگر سکه فاشیستهای خانمان بر باد ده اسلام شیعی است می بندند؟ آیا اگر به جای خانم فرح پهلوی فرد دیگری مخاطب قرار میگرفت شما مشکلی نداشتید؟
بهرحال جنبش دادخواهی به جنایات رژیمهای شاه و شیخ خواهد پرداخت فارغ از مقایسه کمیت و وسعت آن!
سلامت باشید.