جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳

جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳

اسرارِ ادبارِ اقتدارِ بشار! (۴. بسترهایِ فروپاشیِ دولتِ سوریه) – محمد قراگوزلو

درآمد! از موصل تا کابل

نیمه شب ۱۰ جون ۲۰۱۴ زمانی که ۱۰۰۰ نفر از جنگجویانِ جهادیِ داعش، موصل – دومین شهر بزرگ و استراتژیک عراق- را تسخیر کردند، جهان و ناظرانِ جنگ های منطقه در بُهت فرو رفتند و از خود پرسیدند که “به راستی چه خبر است؟” “چگونه ممکن است؟” “چطور می شود فقط ۱۰۰۰ نفر شبه نظامیِ تروریستِ هارِ ولگرد بدون شلیک یک گلوله از سوی ارتش عراق و پیشمرگانِ کورد، شهری به غایت حیاتی با دو میلیون جمعیت را اشغال کرده باشند؟” واووووو!

 این دیگر وقوع واقعه یی نادر در تاریخ جنگ های معاصر است. داعش در تاریخ ۶ جون به موصل یورش برده بود. در مقابل این گروه کوچکِ تروریستی، ارتشِ ناتوساخته ی دولتِ فاسد نوری مالکی با ۶۰ هزار سرباز به اضافه ی افراد پلیس محلی و فدرال و تعداد زیادی از تفنگچی های پوسیده ی حزب دمکرات بارزانی صف بسته بودند. چیزی در حدود ۹۰ هزار نفر نیروی مسلح نظامی و پلیسیِ مجهز به سلاح های پیشرفته و البته هلیکوپتر! این ها فقط آمار روی کاغذ بودند. واقعیت سقوط موصل اما چیز دیگری بود. اوائل ماه جون عباس صدام – سرباز شیعه مذهب – از بخش یازدهم ارتش عراق مستقر در شهر رمادی به موصل منتقل شد. درست پنج روز بعد از حضور این سرباز داعش به شهر حمله کرد. عباس صدام – که به سلامت گریخته بود – می گوید:

«صبح روز دهم جون افسر فرمانده به تمام افراد خود دستور داد بدون هیچ شلیکی سلاح های خود را به داعشی ها تحویل دهیم و بدون لباس نظامی از شهر بگریزیم. افسران و سربازان مترصد این کار بودند که پادگان از سوی مردم سنگباران شد. مردم به طرف ما سنگ می انداختند و فریاد می زدند “ما به وجود شما در شهر خود نیاز نداریم. شما فرزندان مالکی هستید. شما حرام زاده اید. شما رافضی هستید. شما عضو ارتش ایران هستید” و بعد همه چیز فروپاشید.»

عباس به یاد می آورد که متعاقب سقوط موصل جهادی های داعش – که درهای زندان مرکزی شهر را شکسته و دوستانِ گجسته ی خود را آزاد کرده و تکثیر شده بودند – در کوچه و بازار گشت می زدند و به ارتشی ها می گفتند “شما آدم های خوبی هستید و ما با شما کاری نداریم. اسلحه های تان را تحویل دهید و به خانه بروید. در صورت امتناع از دستور شما را خواهیم کشت.” پس از موصل شهر بیجی – مرکز بزرگترین پالایشگاه  نفت عراق – به طرزی مانسته سقوط کرد. درست مانند تکریت. هلیکوپترهای دولت تبهکار نوری مالکی در پادگان ها فرود می آمدند و افسران ارشد را از میدان جنگ بیرون می کشیدند! سرعت شگفت ناک این پیروزی های ممتد حتا برای فرماندهان داعش نیز عجیب بود. ابومحمد العدنانی (سخنگوی داعش) در این مورد گفته بود:

«دشمنان و حامیان ما به یک اندازه مبهوت شدند.۱»

برای شما و من سقوط موصل و بیجی و تکریت و….دقیقاً یادآور فروپاشی حما و حمص و حلب و دمشق است. کمااینکه تذکرات فرماندهان داعش به نظامیان سرگیجه گرفته ی موصل عیناً تداعی کننده ی دستورات محمد جولانی متعاقب سقوط دولت اسد است. “تسلیم شوید. اسلحه های تان را بدهید و بروید. فعلاً و تا اطلاع ثانوی خیر پیش!”

 روندی که از سال ۲۰۱۱ شروع شده بود واپسین صحنه اش فقط به اندازه ی کوتاه کردن و گریس کاری مو و ریش و یافتن لباسِ رزمی مشابه زلنسکی و سپس تعویض روغنِ ادوکولون و کت و شلوار و کراوات و کفش ورنی برای احمد شرع طول کشید. نه مگر ملاقات با خانم “محترم” و البته فاشیستی مانند آنالنا بربوک ملزوماتی دارد؟!

 تکرار تاریخ آن هم در فاصله یی کوتاه همیشه در قالب “تراژدی – کمدی” اتفاق نمی افتد. فروپاشی دولتِ گندیده ی اشرف غنی احمد زای – مابه ازای دولتِ منحط نوری مالکی- و سقوط دومینویی ۲۲۳ ولسوالی و تصرف قندوز و هرات و البته میدان هوایی بگرام از سوی ۵۰ تا ۶۰ هزار طالب موتور سوار و سرانجام ورود فاتحانه به کابل بار دیگر “مقامات ناتو و به ویژه امریکا و بریتانیا را مبهوت کرد.” از قرار بُهت به یکی از خصلت­ های سرفرماندهی ناتو در خاورمیانه تبدیل شده است! آزادی ۵ هزار زندانی طالب و داعش از پایگاه بگرام و به دنبال آن واقعه ی ۱۵ اگوست ۲۰۲۱ و فرار رئیس جمهوری محبوب ناتو (اشرف غنی) به نحو عجیبی مضحک و بی شباهت به “اکشن” های توخالی و زرد هالیوودی بود. حتا در فیلم های استاد سام پکین پا و کوئنتین تارانتینو خون بیشتری از فتح موصل و کابل ریخته شده! خیلی زود دانسته آمد تحقیقاً دو سوم از اعضای ارتش و پلیس ناتو ساخته ی افغانستان که بر اساس لیست دولت حقوق می گرفته اند از بیخ وجود خارجی نداشته اند و این پول ها را افسران همسو با دولت کف می رفته اند۲!!

خاورمیانه است دیگر! سرزمین عجایب بدون آلیس!

بسترهای فروپاشی دولت سوریه!

الف. تلفیق ژئوپولیتیسم با نفت و گاز!

می دانم که با خواننده گان عزیز و مخاطبان همراه این مجموعه قرار گذاشته بودم در بخش چهارم به چیستی “ربایش خیزش سوری ها از سوی جهادی ها” بپردازم. نویسنده سر قول و قرار خویش ثابت است. اما ترجیح دادم پیش از آن به کلیات موضوع بسترهای فروپاشی “ناگهانی” دولت سوریه وارد شوم و در ادامه ضمن تحلیل جایگاه و رویکرد بازیگران اصلی این داستان نقش تروریست های جهادی را نیز ارزیابی کنم. نگفته پیدا است که تاکید یک جانبه روی یورش جنگجویان جهادیِ مورد حمایت ناتو و دولت های متحد منطقه یی اش به ویژه ترکیه به اندازه ی کافی برای بررسی ماهیت فروپاشی دولت سوریه کافی نیست. همانطور که نشانه رفتن انگشت اتهام به سوی “خیانت روس”ها اگر هیستری روس ستیزی را پی نگیرد باری یک فرافکنی آشکار است. شکی نیست که تعرض جنایتکارانه ی تروریست ها طی ۱۳ سال نفس دولت سوریه را گرفته و آن را تا حد ممکن فرسوده و خسته و ضعیف کرده بود. اما این ماجرا همه ی داستان نیست. در عین حال بخش مهمی از دلایل فروپاشی را باید ناشی از چِک های تضمینی و نقد دشمنان خارجی اسد دانست. ادامه دهیم…

 با وجود بازیگران مشابه فاجعه ی عراق و افغانستان داستان فروپاشی دولت اسد اما از جنس دیگری است. واقعیت این است که وقایع اتفاقیه ی متعاقب خیزش مردم درعا و دخالت دولت های منطقه و حضور فعال تروریست ها جنگ داخلی سوریه را از هر منظر با تمام جنگ های تاکنونی متمایز کرده است. زمین فوتبال گل کوچکی را در نظر بگیرید که پانزده شانزده تیم بزرگ و کوچک در محدوده ی آن مشغول رقابتی سخت و تا پای جان برای پیروزی قاطع بر رقیب هستند. تماشاگران خشمگینی که به هواداری متعصبانه و منفعت جویانه از این یا آن تیم صندلی ها را شکسته اند و وارد زمین کوچک بازی شده اند. میزبانی – در اینجا دولت سوریه – که زمان را از دست داده است و توان بیرون کردن اینهمه بازیکن و تماشاگر را ندارد و خود به این سو و آن سو پرتاب می شود. در نتیجه ی این هرج و مرج بی سابقه میزبان روز به روز ضعیف تر و شکننده تر می شود. نه در جریان فروپاشی های دوران سیاه پسادیوار و نه در متن جنگ های خونین بالکان و نه در سودان و سومالی و اوگاندا و آنگولا و چچن نه در افغانستان و عراق و لیبی و یمن و اوکراین سابق هرگز جنگی مانند آنچه از سال ۲۰۱۲ در سوریه جاری بوده است وجود نداشته. در نتیجه ی این جنگ عجیب اقتصاد سوریه به نحو بی سابقه یی فرو ریخت. پیش از سال ۲۰۱۲ تولید ناخالص داخلی ۵۰ میلیارد دلار بود و با وجود خصوصی سازی هایی که از سال ۱۹۹۰ شروع شده بود و با وجود فساد سیستماتیک و الیگارشی رامی مخلوف و دیگر گنگ های وابسته به خانواده ی اسد وضع عمومی معاش مردم بد نبود. به هر حال دولت سوریه علارغم تمام ناترازمندی های گفته شده از درون جنبش های موسوم به “سوسیالیسم عربی” برخاسته بود و به اندازه ی معینی از رفاه عمومی پایبند بود. علاوه بر فروش تقریباً ۷۰۰ هزار بشکه نفت در روز دولت درآمدهای دیگری نیز داشت. جاذبه های تاریخی و تمدنی سوریه برای محققان و گروه های دانشگاهی نمی توانست نادیده انگاشته شود. همان طور که وجود بناهای مذهبی از مساجد مورد مورد علاقه ی سنی ها تا زیارتگاه های شیعه فرصت مناسبی برای درآمدزایی دولت و مردم و البته سرمایه داران رقم زده بود. علاوه بر دو مولفه ی پیش گفته (وجود نفت و گاز در شرق کشور) و جمعیت ۲۱ میلیونی این امتیازها در کنار جاذبه ی توریستی تفریحی غرب کشور (سواحل دریای مدیترانه) و امکاناتی که دولت سکولار اسد برای گردشگران غربی فراهم ساخته بود در مجموع اقتصاد متوسطی را برای مردم سوریه ساخته بود. دولت سوریه که از درون جنبش های ملی و ترقی­خواه “سوسیالیسم عربی” رشد کرده بود از سال ۱۹۹۰ تسلیم برنامه های نئولیبرالی برتون وودز شد. به دستور حافظ اسد بخش مهمی از صنایع و بانک های ملی به سرعت خصوصی شد و در اختیار باندهای نزدیک به قدرت سیاسی حاکم قرار گرفت. حتا زمانی که بشار – بعد از مرگ تصادفی برادر بزرگ خود باسل –به قدرت رسید و برنامه ی “بهار دمشق” را با تاکید بر خلع ید از بخش خصوصی و آزادی زندانیان سیاسی در دستور کار خود قرار داد فسیل های بعثی بازمانده از دوران پدر چنان او را زیر فشار گذاشتند که “بیانیه های ۹۹ و  ۱۰۰۰” نیز – در ژانویه ۲۰۰۱- با برخورد خصمانه ی دولت راه به جایی نبرد. به نظر می رسید که بشار قادر به مقابله با باندهای قدیمی قدرت جاافتاده در حزب بعث پدر نیست. برنامه های ملی سازی و رفاه اقتصادی و آزادی های سیاسی فردی و اجتماعی و حزبی در کنار برابری حقوق زنان و مساوات اقلیت های قومی و ملی و مذهبی به سرعت و زیر فشار باندهای قدرت و ثروت زیر فرش رفت و اسد همان راه پدر را در پیش گرفت. دولتی که قرار بود با حمایت اتحاد جماهیر شوروی از طریق “راه رشد غیر سرمایه داری” به سوسیالیسم برسد چنان به مناسبات متعفن بورژوایی آلوده شد که اقتصاد و سیاستش به انحصار الیگارش ها در آمد.

در افزوده: طرح این مولفه به معنای موافقت نویسنده با “راه رشد غیر سرمایه داری” نیست!

با این اوصاف سرزمینی تاریخی را در نظر بگیرید که ۷۳.۶ درصد زنانش با سواد هستند. به لحاظ شاخص توسعه انسانی HDI و برنامه توسعه ملل متحد UNDP – پیش از جنگ داخلی- در میانه ی جدول بود. منظورم از این شاخص ها وضع بهداشت و درمان و آموزش و سلامت است. با وجود مذاهب و قومیت های مختلف و علارغم اینکه حدود ۷۴ درصد باشنده گان کشور از میان مردم اهل سنت هستند و دولت حاکم از اقلیت ۱۳ درصدی شیعیان علوی شکل گرفته بود اما نزاع مذهبی و قومی و ملی و هویتی خاصی تا پیش از جنگ داخلی گزارش نشده است. البته کشتار حدود ۲۰ تا ۳۵ هزار نفر از جماعت اخوانی در شهر حما (۲ فوریه ۱۹۸۲) به دستور حافظ اسد واقعیتی تلخ در تاریخ سوریه است۳. به هر حال بعد از شروع جنگ داخلی صنعت توریسم عملاً به محاق رفت. تولید نفت از ۶۷۷ هزار بشکه در سال ۲۰۰۲ به کمتر از ۳۳ هزار بشکه در سال ۲۰۱۴ کاهش یافت. و جالب اینکه بخش قابل توجهی از همین تولید ابتدا در اختیار جبهه النصره و سپس داعش بود و از ۲۰ نوامبر ۲۰۱۷ به تصرف “نیروهای دمکراتیک سوریه” SDF متشکل از کردها مستقر در مناطق شمالی فرات در آمد. مضاف به اینکه در همین مناطق نفتی شرق کشور (ابو کمال در استان دیرالزور در امتداد رود فرات) “ارتش آزاد سوریه” نیز حاضر بود. این دو گروه از سوی ارتش امریکا حمایت می شدند و می شوند. به اعتبار گزارش سایت Oil Price کل ذخائر نفتی سوریه ۲.۵ میلیارد بشکه برآورد شده است. ۷۵ درصد از این میزان در منطقه ی دیرالزور در شرق سوریه قرار دارد. پیشتر و از اوائل جون ۲۰۱۴ تمام منطقه ی دیرالزور در اشغال داعش بود. این گروه پس از نبرد با گروه جبهه النصره محمد جولانی و شکست آنان ابتدا ابوکمال و سپس میادین و به دنبال آن رقه را نیز تسخیر کرد. این ماجرا منجر به قطع ارتباط دولت های سوریه و عراق شده بود. فقط ۸ سال بعد از شروع جنگ داخلی بود که گذرگاه مرزی القائم میان ابوکمال و قائم مجدداً گشوده شد و در اختیار ارتش سوریه قرار گرفت. از سوی دیگر در طول جنگ پالایشگاه حمص نیز به دلیل تخریب داعش از رده ی تولید خارج شد. به این ترتیب دولت بشار اسد به “یُمن” جنگ داخلی در طول ۱۲ سال فقط ۱۰۰ میلیارد دلار از ناحیه ی کاهش در آمدهای نفتی خسارت خورد. بعد از سال ۲۰۲۲ نیز که تولید نفت سوریه به ۸۲ هزار بشکه افزایش یافت از این میزان فقط ۱۴.۲ هزار بشکه به پالایشگاه های سوری می رسید و بقیه از سوی دولت امریکا و نیروهای تحت حمایتش تاراج می شد. بنا به محاسبه ی وزارت نفت سوریه از شروع جنگ داخلی تا نیمه ی سال ۲۰۲۲ دولت امریکا در حدود ۱۰۵ میلیارد دلار از منابع نفتی سوریه را به سود خود و گروه های مزدورش مصادره کرده بود. به این ترتیب دولت سوریه ناگزیر بود برای تامین نیازهای پالایشگاه فرسوده ی بانیاس روزانه ۵۰ هزار بشکه نفت از جمهوری اسلامی ایران بخرد. در نتیجه ی این اوضاع وخیم بود که صاحبان خودروهای شخصی برای پُر کردن یک باک بنزین باید ۲۴ ساعت تمام در صف می ماندند. تمام شهرهای تحت تسلط دولت روزانه فقط ۳ ساعت برق داشتند در حالی که شهر ادلب (پایتخت دولت محبوب ناتوی جولانی) ۲۴ ساعت کامل برق داشت! آنهم برق رایگان! این درجه از سخاوتمندی اردوغان برای حاتم طایی نیز باور کردنی نبود. برای مردم کوچه و بازار سوری شهر ادلب به پاریس سوریه مشهور شده بود. شهری که در اشغال تروریست های دست پرورده ی دولت ترکیه بود.

در گزارش های متعدد اکونومیست گفته شده است که میزان گاز طبیعی موجود در شرق مدیترانه از جمله سوریه و لبنان و لیبی و قبرس و البته سرزمین های اشغالی موسوم به “اسرائیل” بالغ بر ۱۲۲ تریلیون فوت مکعب است. همین امر سبب شده است که برخی ناظرانِ پیگیر حوادث منطقه دلیل جنگ های لبنان و سوریه و لیبی را سلطه بر این میادین عظیم گازی بدانند. سرزمین سوریه مرکز ترانزیت این انرژی شگفت انگیز است. پیش از این درباره ی مخالفت بشار اسد با خط لوله ی انتقال گاز از قطر به سوریه و سپس ترکیه و اروپا به اجمال سخن گفتیم. باری در بدو شکل بندی جنگ داخلی سوریه آژانس بین المللی انرژی از ورود جهان به “عصر طلایی گاز طبیعی” در هزاره ی سوم گزارش مبسوطی ارائه کرده و طی آن به گره خوردن ژئوپولیتیک و انرژی و اهمیت سوریه پرداخته بود. بیهوده نیست که از نظر بسیاری از تحلیلگران حوزه ی انرژی نسل کشی رژیم صهیونیستی در غزه و برنامه ی بلند مدت دولت اشغالگر برای خاورمیانه ی جدید دست اندازی به منابع گاز و “جنگ گازی” ارزیابی شده است. دندان گرد دولت های عضو یورو – آتلانتیک برای بلعیدن اوکراین سابق به عنوان یک عضو ناتو – با وجود فقدان استانداردهای لازم گنگ های حاکم بر کیف –  در متن همین “جنگ گازی” آب بندی شده است. همان طور که بالا کشیدن گرجستان را در راستای ترانزیت گاز طبیعی به اروپا و مفتخوری و مفتخری غرب باید تلقی کرد. حمله یی امپریالیستی که با ضد حمله ی به هنگام فدراسیون روسیه و درهم شکستن توان نظامی ناتو خنثا شده است. کمااینکه ایجاد شرکت گازپروم نیز نوعی پیشدستی روسیه برای ارائه ی گاز خود به اروپا و کسب درآمدهای طلایی بوده است.

باری در سال ۲۰۱۶ کشف میدان وسیع گازی در حومه ی شهر حمص جنگ داخلی سوریه را وارد برهه یی جدید کرد. بعد از این اکتشاف بود که دندان گراز هاری چون اردوغان و البته دولت های ناتو چنان تیز شد که به ساده گی نمی توانستند از این منبع غنیِ جواهرگونه بگذرند. بسیار باهوده است که پس از اشغال کل سرزمین سوریه از سوی تروریست های نیابتی ترکیه- امریکا- اسرائیل، اردوغان مدعی شده است که شهرهای ادلب و حما و حمص از ابتدا متعلق به ترکیه بوده است!

کافی بود سوریه به صلح و ثبات برسد و سرمایه گذاری و استحصال گاز منطقه ی حمص آغاز شود. در این صورت دولت سوریه می توانست به اعتبار حضور پایگاه های نظامی روسیه در دو بندر طرطوس و لاذقیه به راحتی گاز خود را از طریق دریای مدیترانه وارد اروپا کند و ترکیه و آذربایجان و اسرائیل را در تنگنا قرار دهد. به گزارش سازمان ژئولوژیک امریکا ذخایر گاز طبیعی سوریه فقط در دریای مدیترانه ۷۰۰ میلیارد متر مکعب است. پیش از شروع جنگ های داخلی تولید گاز طبیعی سوریه – به اعتبار گزارش روزنامه ی الوطن نزدیک به دولت – بالغ بر ۳۰.۲ میلیارد متر مکعب در سال بود. به نوشته ی خبرگزاری “کردپرس/ ۲۷ آذر ۱۴۰۳” بخش عمده ی این گاز از میادین گازی واقع در استان حسکه (شامل میدان های رمیلان با تولید روزانه ۲ میلیون متر مکعب و جیسه ۱.۶ میلیون و میدان های هفتگانه ی فوق العاده غنی تدمر۴) تامین می شد. واقعیت تلخ این است که کل میادین نفتی و گازیِ استان حسکه بعد از شروع جنگ داخلی مانند هلو در گلوی نیروهای کُردِ موسوم به SDF رفته است. نیروهایی که زیر پرچم امریکا برای “حقوق دمکراتیک خلق کورد” می جنگند!

جنگ داخلی سوریه دولت این کشور را از تمام درآمدهای این منابع غنی محروم کرد. از همین منظر است که اریک زویس در مقاله ی “جنگ نفت و گاز در سوریه بر روی نقشه” به ارزیابی استدلالی نکات پیش گفته پرداخته و جنگ داخلی سوریه را امری “مهندسی شده در واشنگتن” دانسته است۵. ادامه دهیم!

ب. تحریم جنایتکارانه تحت عنوانِ “قانون سزار”!

جناب سزار ظاهراً عکاسی از جمع نظامیان سابق سوری بود که هرگز هویت واقعی اش دانسته نیامد. بنا به ادعای ایالات متحد این آقای سزار ۵۰ هزار عکس از زندان های دولت سوریه و زندانیان تحت شکنجه گرفته و آنها را تحویل رهبران غرب دمکراتیک داده بود. اینکه یک عکاس با آنهمه وسایل عکاسی چگونه توانسته بود زیرآبی بزند و وارد زندان های “مخوف” بشار اسد شود و با خیال راحت آنهمه عکس متنوع از شکنجه و شکنجه گران و زندانیان زخم و زیلی بگیرد – بدون آنکه تشکیلات امنیتی بو ببرد- خود داستان دیگری است که هرگز چند و چون آن معلوم نشد. موساد است دیگر! به هر حال غرب و البته امریکا به بهانه و به پشتوانه ی همین عکس های جناب آقای سزار قانون تبهکارانه یی علیه دولت بشار اسد تصویب که به “تحریم سزار” مشهور شد. گاهی اوقات و احتمالاً فقط گاهی اوقات کمی تردید در روایت رسانه ی اصلی بد نیست. به یاد داشته باشیم که این بوق های کر کننده ی رسانه ی اصلی بود که بعد از ۱۱ سپتامبر چنان پروپاگاندایی علیه دولت عراق راه انداخت که در یک نظر سنجی گالوپ بیش از ۷۰ درصد امریکایی های “باهوش” مجاب شده بودند که دستور حمله به برج های دو گانه را صدام حسین صادر کرده است. به یاد داشته باشیم که در نتیجه ی تحریم های مشابه “سزار” علیه مردم عراق بود که بیش از نیم میلیون کودک عراقی جان دادند و خانم مادلین آلبرایت به وضوح گفت “به نتیجه اش می ارزید.” این دیگر جنایت علیه بشریت است. پلشت ترین شکل نسل کشی است که امریکا مرتکب می شود و نام آن را تحریم می گذارد. در نتیجه ی همین تحریم های فلج کننده بود که مردم عراق چنان ناتوان شده بودند که ترجیح می دادند ابلیس بیاید و جان شان را بگیرد مگر از آن وضع نکبت بار رها شوند. باری قانون سزار از تاریخ چهارشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۹ (۱۷ جون ۲۰۲۰) به دستور دولت ترامپ اجرایی شد. اما سابقه ی تحریم امریکا علیه دولت سوریه به سال ۱۹۷۹ باز می گردد. در سال ۲۰۱۱ و با شروع جنگ های داخلی، دولت اوباما تحریم علیه دولت سوریه را با شدت بیشتری دنبال کرد. اهداف این تحریم ها درست مانند سایر تحریم های امریکا – از کوبا تا عراق و ایران و ونزوئلا- “بی تردید بشردوستانه” و “ضد دیکتاتوری” و به منظور “گسترش دمکراسی و حقوق بشر” بود! آنچه نفس مردم سوریه را گرفت تحریم های موسوم به “قانون سزار” در دولت “نجاتبخش” ترامپ بود. به موجب این قانون دولت‌ها و شرکت‌ها و افرادی که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم به دولت سوریه کمک ‌های مالی و نظامی ارائه کنند و یا در حوزه‌های نفت و گاز طبیعی و هواپیماهای نظامی و ساخت ‌و ساز این کشور فعال باشند شامل تحریم خواهند شد. قانون سزار علاوه بر اعمال فشار بر بخش‌ های کلیدی اقتصاد سوریه، داد و ستد خارجی و بانک مرکزی این کشور را نیز مورد هدف قرار داد. در اولین اقدام وزارت امور خارجه و خزانه ‌داری آمریکا ۳۹ شخص و مؤسسه را ذیل قانون سزار و فرمان اجرایی ۱۳۸۹۴ در لیست تحریم‌ قرار دادند. مهم ‌ترین آنان عبارت‌ بودند از: بشار اسد و همسرش اسماء اسد، محمد حمشو و تیپ فاطمیون، ماهر اسد همراه با لشکر چهارم نیروهای مسلح سوریه و رهبران آن غسان علی بلال و سامر دانا و افراد دیگری چون بُشری اسد و منال اسد و اعضای اصلی خانواده ی حمشو. بنا به ادعای وزارت خزانه داری دولت اوباما، محمد حمشو (عضو پارلمان سوریه) از سرمایه داران بزرگ سوری به شمار می رود. امریکا مدعی بود که حمشو و اعضای خانواده اش رابطه ی نزدیکی با بشار اسد داشتند و گروه بین المللی حمشو به اعتبار فعالیت ۲۰ شرکت و موسسه ی زیر مجموعه ی خود در سرکوب مخالفان اسد نقش مستقیم داشته است.

 جالب اینکه فرد اصلی و الیگارش اول اقتصاد سوریه یعنی رامی مخلوف در فهرست تحریم های امریکا و قانون سزار قرار نداشت!

به محض اجرایی شدن تحریم سزار ارزش هر دلار امریکا که معادل ۷۰۰ پوند سوریه بود به طرز وحشتناکی به ۳۰۰۰ پوند یعنی بیش از ۴ برابر رسید. قیمت کالاهای اساسی مانند غذا و دارو به شدت افزایش یافت. شریک جرم امریکا یعنی اتحادیه اروپا نیز تمام دارایی های سوریه را مسدود کرد. نگفته نماند که پیش از جنگ داخلی هر دلار امریکا معادل ۴۵ پوند سوریه بود. در نتیجه ی تورم افسار گسیخته اعتراضات گسترده یی حتا در مناطق تحت تسلط دولت علیه بشار اسد شروع شد. فاجعه زمانی شکل بست که به گزارش گیر پدرسون (نماینده ویژه سازمان ملل در امور سوریه) قحطی مواد غذایی و دارویی کشور را فرا گرفت. به گزارش پدرسون بعد از اجرای قانون سزار نزدیک به ده میلیون سوری به سیاهچال گرسنه گی و سوتغذیه افتادند. کاهش وحشتناک ارزش پول ملی سوریه به جایی رسید که در مناطق شمالی عملاً لیر سوری اعتبارش را از دست داد و لیر اردوغان جای آن را گرفت! در این میان نکته ی جالب تر این بود که مناطق تحت سیطره ی کُردها به طور کامل از تحریم امریکا معاف اعلام شده بود. “نیروهای دمکراتیک کردستان” مستقر در حسکه که مناطق نفتی و گازی ابوکمال را نیز در اختیار داشتند به راحتی انرژی سوریه را با متحدان غربی خود معامله می کردند. درست یک سال پس از اِعمال قانون سزار بیش از ۸۰ درصد ساکنان سوریه به زیر خط فقر سقوط کردند و کشور به یک جهنم تمام عیار تبدیل شد. جا به جایی نخست وزیر و برکناری عماد خمیس و انتصاب حسین عرنوس گره از هیچ مشکلی نگشود. اصلاحات سیاسی نمی توانست بحران اقتصادی را حل یا تعدیل کند. در نتیجه بشار اسد رویکرد برخورد با فاسدان اقتصادی و مالیات گریزان و بدهکاران بانکی و رانتخواران را در پیش گرفت. رامی مخلوف (پسر دایی اسد) که بیش از ۷۰ درصد اقتصاد سوریه را در اختیار داشت، دست به چنان سندزنی ماهرانه یی زده بود که ارزیابی های بازرسان نشان می داد وی فقط ۷۷ میلیون دلار فرار مالیاتی دارد. به این ترتیب مافیای فساد که در تمام ارکان و ارگان های دولت سوریه ریشه دوانده بود از زیر ضرب گریخت. آنک دولت اسد در آستانه ی پرتگاه اضمحلال و زوال ایستاده بود.

۱۲ سال جنگ داخلی و گسیل تمام حشرات تروریست به این جنگ، رقابت و منازعه ی تمام قدرت های بزرگ و کوچک جهانی و منطقه یی در سرزمینی کوچک، تخریب شیرازه ی مدنیت و ویرانی شهرها و قحطی و گرسنگی و بیماری و تشدید تحریم های جنایتکارانه و فساد سیستماتیک و کاهش شدید دستمزد کارگران و تعویق چندماهه حقوق نظامیان و…. به مراتب سنگین تر از آنی بود که دولت نحیف بشار اسد بتواند زیر آوار آن تاب آورد. از میانه های سال ۲۰۲۳ و چند ماه پیش از ۲۷ نوامبر ۲۰۲۴ و شروع یورش تحریر الشام به حلب صدای شکستن استخوان های دولت شنیده می شد. یک تلنگر کافی بود تا توازن قوا را در عرض ۱۳ روز یک سره به نفع تروریست ها تغییر دهد. این تلنگر از ابتدای دسامبر ۲۰۲۴ به ضرب ترکیه و ضربه ی اسرائیل و ضمیمه ی پیاده نظام چند ملیتی تحریر الشام زده شد…

ادامه دارد.

شنبه ۲۲ دی ۱۴۰۳/ ۱۱ ژانویه

پی نوشت ها:

۱. در مورد جزئیات سقوط موصل بنگرید به پاره ی دوم (مصاف موصل) از کتابِ:

کوبرن پاتریک ( ۱۴۰۲) تروریسم ارتش نئولیبرالیسم، ترجمه و تالیف و همکاری محمد قراگوزلو، تهران: انتشارات روزآمد.

۲. در این زمینه ن. ک به : کتاب داستانی و واقعیِ:

گال کارلوتا (۱۴۰۱) فتح نامه کابل. اسرار پنهان جنگ بی پایان، ترجمه و تحقیق و بازنویسی محمد قراگوزلو، تهران: موسسه انتشارات نگاه.

۳. Wright Robin (2008) Dreams and Shadows: the future of the Middle East, Penguin, pp 234- 246

۴. در میادین گازی منطقه تدمر از استان حسکه میزان تولید گاز از این قرار بوده است: میدان شاعر ۳ میلیون متر مکعب در روز. میدان هیل ۲ م م. میدان آراک ۷۵۰ هزار م م. میدان حیان ۶۵۰ م م. میدان مهر ۴۰۰ م م. میدان جحار ۳۵۰ م م. میدان ابو ریاح ۳۰۰ م م. خدا بدهد برکت به “برادران مبارز” کورد و حامیان امریکایی شان!

۵. https://just-international.org/articles/syria-the-uprising-against-president-al-assad-was-engineered-in-washington/

اصل مقاله اینجا منتشر شده است:

The original source of this article is Strategic Culture. Copyright © Eric Zuesse, Strategic Culture, ۲۰۱۵

۶. https://www.washingtoninstitute.org/policy-analysis/how-caesar-act-restricts-normalisation-syria

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

20 پاسخ

    1. همچنین انتظار می‌رود در شرایطی که حکومت جمهوری جنایتکاران حکم اعدام  پخشان عزیزی و وریشه مرادی را که زمانی به عنوان مدد کار اجتماعی به کمک قربانیان در شمال شرق سوریه شتافته بودند که داعش برای برپایی حکومت اسلامی خود در عراق و شام، کل خاورمیانه را هدف قرار داده بود، پرداخته شود .این دو زن مبارز نماد جنبش زن زندگی آزادی هستند که  در مرداد ۱۴۰۲  توسط سپاه پاسداران حکومت اسلامی در ایران دستگیر شده اند.

      سپیده قلیان هوادار کارگران نیشکر ۷ تپه که فریاد نان -کار آزادی-اداره شورایی سر میدادند؛  از زندان نوشته است: 
      حکم اعدام  پخشان عزیزی و وریشه مرادی انداختن طناب دار بر گردن جنبش مهسا است.

      با درود بیکران بر مبارزات زنانی که از جنبش مشروطیت با لباس مردانه و در دهه ۵۰ و ۶۰ خورشیدی و در ۴۶ سال گذشته در خانه های تیمی  و کف خیابان و در زندان ها جانفشانی کردند .

      پخشان به همراه   وریشه مرادی  یادآور کمونیستهایی مانند  خواهران محبوبه و رفعت افراز هستند، که  بعنوان پزشک و در جنبش آزادیبخش خلق ظفار(دهه ۵۰) به یاری آنان شتافته بودند.
      با درود بر انترناسیونالیسم صادقانه همه آنها .

      1. به اعتبار فعالیت سایت دوست داشتنی و جامع اخبار روز دوستان خوبی یافتم. یکی از این عزیزان جناب کهنسال است.
        درود بر شما جناب کهنسال گرامی
        با این امید که عمرتان مانند نوح بلند باشد.
        اول خدمتتان عرض کنم من شدیدن با حکم اعدام هر کسی مخالفم. برای مقابله با اعدام پخشان و وریشه نیز کارهایی کرده ایم به اتفاق دوستان طراح و موزیک و صحنه و فیلمبردار و بازیگر و کارگردان. اما میخواستم بپرسم که اگر دوست من دکتر قراگوزلو بخواهد این موضوع مهم و انسانی را در بحث های مربوط به سوریه و سقوط دیکتاتوری اسد جا دهد از چه راهی باید وارد شود که تناسب داشته باشد و با موضوع هم مربوط باشد.
        البته این را هم بکنیم که از شما عزیز به خاطر پافشاری روی مخالفت با اعدام به عنوان یک شهروند بسیار متشکرم.

        1. با درود خدمت بانو میترا ح گرامی:
          و پوزش بابت اینکه دوباره سر و کله من پیر و پاتال زیر مقالات دوست گرامی همگی ما آقای دکتر قراگزلو پیدا شد.بعنوان یک “۵۷”ی و طبیعتا (جان بدر برده دهه ۶۰) از هر فرصتی استفاده کرده و یادی از دوستان دلاوری نمایم که بدون دادرس در سال ۶۰ گمنام اعدام و یا به خاک و خون در غلتیدند.صد البته به فرمان بانیان و حامیان حزب اله و جهاد اسلامی و حماس و سرکوبگران جنبش مردم سوریه(قاسم سلیمانیها و زینبیون و فاطمیون و….)

          -اسحاق حصولی بند های انفرادی(۱۱-۹ نفره!؟) زندان تبریز که منتظر اجرای حکم اعدام خود بود:
          “آنان که با مرگ یکقدم فاصله دارند به شما سلام میگویند”. شهریور ۶۰
          به روایت از فیلم اسپارتاکوس (کرک داگلاس-تونی کرتیس) و برده هایی که قبل از نبرد در حضور اعیان و اشراف در استادیوم کولوسئوم شهر رم به نبرد با یکدیگر فراخوانده میشدند (چون اهل فیلم و هنر هستید) و یا
          -محمد رضا ابراهیمی زاده که این ترانه گلپایگانی را زمزمه میکرد :
          “من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد پس چرا عاشق نباشم؟” آبان ۶۰
          اینان هوادار سازمانی بودند که تقی شهرام (آقای قراگزلو بنا به گفته خویش به ایشان ارادت خاصی دارد)در بنیان ان نقش داشت. و این حکایت تلخ همچنان ادامه دارد ….
          امیدوارم این روده درازیها سرتان را بدرد نیاورده باشد.
          ای بابا! دلاوران زمانه ما چقدر با دلاوران روسی و جهادی امروزه فرق داشتند!؟
          بقول نسل جوان و فریاد آنها در خیابانهای کشور:سپاهی-بسیجی داعش ما شمایید …

          پیشنهاد:ایشان حکایت سوریه را مدتی موقتا تعطیل و قلم شیوای خود را اینبار و هم زمان با:
          زندانیان سیاسی زندانهای ایران
          شورای صنفی فرهنگیان
          سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه
          گروه اتحاد بازنشستگان
          کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری
          کارگران بازنشسته خوزستان دادخوازانی کوردستان
          فعالین حقوق زنان سنندج
          اتحاد زنان کردستان (یه‌کیه‌تی ژنان کوردستان)
          خانوادەهای دادخواە سنندج
          و …………………..
          بە حکم اعدام پخشان عزیزی و وریشە مرادی و دهها زندانی سیاسی عقیدتی و صدها زندانی عادی که زیر حکم اعدام هستند بکار گیرند.
          در رزم خودپیروز و همواره پاینده و شاد باشید

          1. آقا یا خانم کهنسال
            پیشنهادات شما به دکتر البته مفید و قابل قبول است. من به عنوان یک عضو قدیمی کمیته هماهنگی به شما یک پیشنهاد دارم. محبت کنید و یک سری به آرشیو قدیمی همین سایت اخبار روز بزنید. در آنجا حداقل بیست و پنج مقاله و مطلب پیدا خواهید کرد که دکتر در دفاع از کمیته هماهنگی و سندیکای واحد و سندیکای هفت تپه و افزایش دستمزد و کارگران نفت و مشابه نوشته و در دسترس شما است. اینها به غیر از مصاحبه های رفیق ما محمد قراگوزلو است که با عزم راسخ از جنبش کارگری دفاع کرده است. کافی بود شما بدون پیشداوری و تصمیم گیری با مخالفت با دکتر کمی به خودتان زحمت می دادید.
            موفق باشی

          2. آقا یا خانم ج. م گرامی ؛
            بنده زیر مقالات ارزشمند ایشان نظر خود را در موارد زیر ابراز کرده بودم:
            ۱- در مورد مسکن و دشواریهای تهیه ان برای مزد بگیران
            ۲- دستمزد بازنشستگان و موضوع معیشت …..
            که خوشبختانه نظرم با استقبال فراوان و (رای +) ۲ رقمی کاربران گرامی مواجه شد.
            به آنها مراجعه کنید.پیشنهاد من به ایشان در بکارگیری قلم شیوا در همبستگی برای نجات زنان شجاع و قهرمان: پخشان عزیزی و وریشە مرادی و دهها زندانی سیاسی عقیدتی و ….که زیر حکم اعدام هستند بود.
            از عضو قدیمی کمیته هماهنگی انتظار بیشترست.
            سلامت باشید

          3. جناب کهنسال
            درود
            جهت اطلاع شما رفیق ما قراگوزلو ظرف شش ماه گذشته دو مقاله مفصل در مورد مسکن نوشته که در همین سایت اخبار روز موجود است و یک مصاحبه طولانی هم درباره مسکن با تلویزیون برابری انجام داده.

      2. درود بر شما کهنسال گرامی

        از مسائل اصلی امروز، دقیقا همبستگی برای نجات زنان شجاع و قهرمان ما پخشان عزیزی ، وریشه مرادی و. … است که شما به درستی به ان اشاره کرده اید.

  1. با توجه به جنایات جمهوری اسلامی در داخل و مشابه آنها در خارج بسیاری از دوستان و خوانندگان فقط مطالبی را مفید می دانند که مربوط یا نامربوط در بخشی از آن چند فحش آبدار هم نثار حکومت گردد. این توقع چندان غیر قابل فهم نیست. حق دارند اما تفاوت هست میان یک مقاله که به بررسی اقتصاد سوریه ورود کرده و سیاست های نئولیبرالی دولت آن را نقد می کند با مطلبی که مثلا انتظار دارد از کشت و کشتار مردم سوریه توسط سپاه قدس چیزی بنویسد و یا افشاگری کند. به طور کلی افشاگری وظیفه روزنامه نگار است و تحلیل و تبیین وظیفه تحلیلگر سیاسی.

  2. نقش دولت روسیه و اسد و جمهوری اسلامی و حزب الله و فاطمیون و زینبیون سپاه قدس در کشتار گاه حلب کجاست ؟ روژاوا از دیدگاه شما هیچ گونه دست آورد فرا نژادی قومیتی مذهبی زبانی نداشته ؟ هیچ دست آورد جنسیتی در کار نبوده؟ نبرد کوبانی فراموش شد جناب استاد ؟ نقش روژاوا و بله زنان ی پ ژ در سرکوب داعش و نگهداری از ده هزار زندانی که دولت های متبوع از پذیرش آنان سرباز میزنند کجا رفت ؟ به به و چه از دولت اسد بابت ۷۴ درصد نرخ باسوادی زنان ولی دریغ از یک‌کلام در ارتباط با جوامع ارگانیک ایجاد شده در کانتون جزیره و یا کوبانی !! دولت فخیمه روسیه و باند الیگارش مافیای آن می‌تواند( یا میتوانست ) از منابع گازی استفاده کند ولی روژاوا در جهت استفاده داخلی یا بله خارجی خیر ؟ عجبا .منتظر جمع بندی های آتی شما هستیم .

  3. یک سئوال داشتم از دکتر قراگوزلو گرامی.
    شما در این مقالات و گفتگو با رادیو پیام رژیم بشار اسد و دولت سوریه را سرمایه داری و استبدادی دانستید. درست؟
    حال سئوال من این است که آیا یک دولت بورژوایی می تواند ملی و قابل دفاع باشد؟
    منصور حکمت در مقاله اسطوره بورژوازی ملی مترقی این نظریه را نقد و رد کرده . دوست دارم نظر شما را بدانم. هرچند می دانم به کامنت ها جواب نمی دهید اما هم برای تان نامه نوشتم و هم خواهشم این است که در حاشیه یا متن یکی از همین مقالات به پرسش من پاسخ دهید.
    ممنون خواهم شد.

    1. برخورد به مسئله ملی یک برخورد طبقاتی و بر متن واقعیت‌های دنیای کنونی؛ مسئله‌ای مشخص و نه مجرد و انتزاعی می‌باشد. در دنیای امپریالیسم که چهره سیاسی دنیای کنونی را علیرغم خواست ما در سراسر جهان؛ رقم می زند، مضحک است که بخواھیم مجزا و بی رابطه با مسئله منافع امپریالیسم در جهان به مسئله ملی و حل آن در دوران کنونی برخورد کنیم . این تنها کلید حل مسئله ملی در ایران و منطقه است . حل مسئله ملی از قرن بیستم در بعد از انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر تا به امروز باید از مضمون
      مبارزه ضد امپریالیستی سرشار باشد و تنها بر این متن قابل بررسی بوده و عیار انقلابی آن تعیین می‌شود . دفاع از ھر حرکت قومی و ناسیونال شونیستی و تجزیه‌طلبانه در خدمت امپریالیسم و صهیونیسم ؛ اقدامی ارتجاعی و ضد انقلابی است و کمونیستها موظفند در خدمت سوسیالیسم و پیشبرد مبارزه طبقاتی با آن مبارزه ای بی امان انجام دهند . تجربه زنده و فاجعه‌آمیز کردستان عراق و سوریه در مقابل ماست…
      در همین رابطه در ” میز احزاب ” ،
      بیانیە پایانی پلنوم دوم کمیتە مرکزی کومەلە
      در دو نوشتار اشاره شده است .

  4. “رسول آقا ؛
    آقای قراگزلو صدای سوم را از همان اولین قسمت مقاله محکوم کرد.بنگ بنگ! ”
    ( از کامنت‌های گذشته ) .

    کاش خوانندگان و یا دیگران از این جماعت همیشه صحنه سئوال می‌کردند که :
    ” صدای سوم ” یا ” خط سوم ” چیست ؟
    آنها بیشتر با با پرچم “دو خط ارتجاعی” به میدان می‌آیند :
    این ارتجاع… آن ارتجاع… همه ارتجاع…!
    بسیار خوب خط سوم که بطور مسلم خط سوم
    ” مثلث برمودا ” نیست ، کجاست و یا چگونه است ؟! آن‌ها خط سوم را خط خود ، خط انقلابی ، خط کمونیستی خود می‌دانند . حیات و مبارزه آنها وقتی شروع می‌شود که نتانیاهو ، آقای بایدن و یا دونالد ترامپ به ایران حمله نمایند و خط سوم که آنها باشند از پیله ابریشمی درآمده، مبارزه خود را شروع کرده و با دو خط ارتجاع که حکومت ارتجاعی ایران از یکطرف و ارتش کشورهای متجاوز ارتجاعی از طرف دیگر باشند ، وارد جنگ شوند !؟ پس در واقع حضور آنها در حال حاضر تا مداخله ارتش نظامی تجاوزگران خارجی فقط به فقط ” سماق مکیدن ” است .
    آنها در واقع دفاع از وطن را ارتجاعی دانسته و به حملات تجاوزگرانه بیگانگان خیر مقدم می‌گویند .
    آقای “حمید تقوایی” به نمایندگی از طرف حزب کمونیست ایران و یکی از رهبران “خط سوم ” می‌فرمایند :
    “نتانیاهو” و “ترامپ” به جمهوری اسلامی به انقلاب در ایران کمک می کنند و باید از آن دفاع کرد.”
    این خواست همان خواستی است که اکثر “روشنفکران” بدون داشتن آگاهی سیاسی می خواهند که نابودی جمهوری اسلامی هم تاکتیک و هم استراتژی باشد و وظیفه مقدم نیروهای چپ هم باید در همین راستا باشد ؟! ”
    آیا با هر گروهی می‌توان متحد شد ؟!
    اگر” خط سوم ” شرح مفصل دیگری دارد ، بفرمایند .

  5. تلفیق ژیوپلیتیسم با انرژی ( گاز و نفت ) و ارتباط آن با جنگ در غزه و لبنان و لیبی و سوریه به دقت مطرح شده و جا دارد از این بابت از نویسنده محترم جناب قراگوزلو تشکر کنم. به هر حال ایشان با دقت و صرف وقت هر هفته مقاله ای درباره مهم ترین رخداد منطقه می نویسند.

  6. نکته ای در این نوع نوشتارها به آن توجه نمی کنند اینست:
    تجربه بشری و تئوری حکومتگری
    به ما می گوید
    حکومت هایی که بر اساس یک ایده خاصی به قدرت می رسند
    در مرحله ای از حیات وجودی خود به آخر می رسند و چیز جدیدی برای ارائه ندارند
    فقط تکرار های خسته کننده را بنمایش می گذارند.
    حکومت سوریه که بر کارپایه های حزبی بنام بحث مستقر شده بود در مرحله دیگر چیزی برای گفتن نداشت این نداری چیز جدید، بگونه ای پیام مرگ حکومت است فقط یک حادثه کوچک هم او را از بین می برد.

    البته گروهی متعصبانه شروع به دستآوردسازی برای این نوع حکومت ها می کنند که باید گفت با این دستاورد سازی فقط خود را گول می زنیم

  7. این مجموعه مقالات هر اندازه پیشتر میرود خواندنی تر میشود. به قول یکی از کاربران همین سایت در صورتی که مباحث آن تکمیل و بسط داده شود امکان چاپ آن در یک کتاب ماندگار فراهم می آید.
    دست نویسنده پرتلاش و دقیق و تحلیلگر جناب دکتر قراگوزلوی عزیز خوش باد.

  8. در افزوده: طرح این مولفه به معنای موافقت نویسنده با “راه رشد غیر سرمایه داری” نیست !(از مقاله) .
    این مولفه به معنی تایید راه رشد سرمایه داری هست !
    این مولفه به معنای نفی سرمایه داری انحصاری و قبول آن بعنوان سرمایه داری ملی که در قرنهای هیجده و نوزدهم میلادی بوده و هست .
    این مولفه به معنی تائید انقلاب دموکراتیک فوریه ۱۹۱۷ میلادی به رهبری کائوتسکی بدلیل زود هنگام شمردن و نفی انقلاب سوسیالیستی به رهبری لنین است !
    این مولفه به معنی قبول پلورالیسم حزبی و قبول بورژوازی در حزب کمونیستی است !
    این مولفه به معنی دولت تمام خلقی ، همزیستی مسالمت آمیز ، قبول سیستم پارلمانتاریسم ، تقدم اقتصاد بر سیاست ( اکونومیسم ) است !
    این مولفه به معنی نفی دیکتاتوری پرولتاریا ، نفی لنینیسم در دوران امپریالیسم و قبول نظریات کائوتسکی و تروتسکی است و نفی سوسیالیسم واقعا موجود در اتحاد جماهیر سوسیالیستی در شوروی در زمان لنین و استالین است . و …
    ماهیت حزب در رهبری سیاسی دولت تعیین کننده مالکیت دولتی است . اگر حزب کمونیستی و مقید به دیکتاتوری پرولتاریا باشد آن دولت سوسیالیستی و در غیر اینصورت دیکتاتوری آن بورژوازی و دولت نیز بورژوازی است .

    ” گذار از سرمایهدارى به کمونیسم یک دوران تاریخى تام و تمام است. مادام که این دوران به سر نرسیده است، براى استثمارگران ناگزیر امید اعادۀ قدرت باقى می ماند و این امید هم به تلاش‌هایی براى اعادۀ قدرت مبدّل می شود. استثمارگران سرنگون شده که انتظار سرنگونى خود را نداشتند، آن را باور نمی کردند، فکر آن را هم به مُخیله خود خطور نمی دادند ، پس از نخستین شکست جدّى با انرژى ده بار شدیدتر و با سَبُعیت و کین و نفرتى صد کِرت فزون تر براى عودت “بهشت”از دست رفته، براى خاطر خانواده هاى خود، که آنسان خوش و راحت می زیستند و اکنون “عوامالناس رذل” اینسان آنها را به خانه خرابى و فقر ( یا به کار “ساده”…) محکوم می سازند، به نبرد دست می زنند”.(انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد) .
    اگر منظور به کمونیسم اروپائی یا پارلمانتاریسم منطبق با نظریات کائوتسکی و یا تروتسکیستی باشد ، لنین در این باره می‌گوید: ”
    «فقط بخت‌برگشتگان و ابلهان ‌می‌توانند تصور کنند که پرلتاریا از راه شرکت در انتخاباتی که در زیر یوغ بورژوازی، در زیر یوغ بردگی مزدوری انجام‌می‌گیرد، ابتدا اکثریت رای به چنگ آورد و فقط پس از آن قدرت را تصرف کند. این نهایت سفاهت و ریاکاری است، این جانشین کردن مبارزه طبقاتی و انقلاب با آرائی است که در رژیم کهنه در زیر قدرت کهنه ابراز ‌می‌شود “.
    حال چه تاثیراتی بر چپ های ایران و وضعیت کنونی داشته و یا دارد همان قبول عقاید دو قرن گذشته است .

  9. با درود خدمت آقای قراگوزلوی عزیز،
    من با کمال علاقه و کنجکاوی مقالات پر محتوا، مستدل و منطقی ی را که با اطلاعاتی بس گسترده و در عین حال با قلم شیوا به نگارش در می آورید دنبال می کنم و به سهم خود از شما برای زحمتی که متحمل می شوید تا حقایق جای دروغ و نیرگ رسانه های امپریالیستی را – که چون نیزه ای زهرآگین مغز عوام را نشانه می رود – صمیمانه سپاسگزاری کنم.
    با آرزوی سلامتی و موفقیت بیش از پیش برای شما و قلم زیبایتان
    علی فراهت

  10. با درود به آقای قراگوزلو
    ترجیح میدهم فقط خواننده مطالب ارزشمند شما باشم و در حوزه‌ای که اطلاعاتی کافی نیست ، ورود نکنم . اما دو سوال به شدت ذهنم را درگیر کرده :
    یکم ـ موضوع خط سوم که ناخوشایند شماست . چرا گمان میکنید حتما در هر واقعه‌ای ، اشخاص باید به یک سمتی غش کنند و موضع مستقل خود را نداشته باشند . من اولین بار از زنده یاد فریبرز رئیس‌دانا شنیدم که با شجاعت و صراحت تمام می‌گفت : خط سوم ماییم .
    دوم ـ چرا الیگارش‌های سوریه از جمله رامی مخلوف تشخیص ندادند که فروپاشی اضلاع سیاسی و نظامی سوریه ، فروپاشی ضلع سوم یعنی همین الیگارش‌ها را درپی خواهد داشت ؟ آیا سرمایه داری زیرک تر از این به نظر نمی‌رسد ؟ به نظر می‌رسد درهم تنیدگی سه ضلع سیاسی ـ نظامی ـ اقتصادی در جریان این فروپاشی به فراموشی سپرده شده است .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *