ایران امروز بیش از هر زمان دیگری با بحرانیترین دوران خود روبهروست. این سرزمین که تاریخ و تمدنی هزاران ساله را در خود جای داده است، همواره در طول تاریخ توانسته از چالشها و سختیهای متعدد عبور کند، اما اکنون در وضعیتی بیسابقه قرار دارد. مشکلات داخلی، فشارهای منطقهای و انزوای بینالمللی، سه حلقه از زنجیری هستند که ایران را گرفتار کردهاند و امکان حرکت به سوی آیندهای روشن را از آن گرفتهاند. کشور، با تمام ظرفیتها و منابع غنیاش، در آستانه نابودی قرار گرفته است، مگر اینکه تغییرات بنیادینی در مسیر حرکتش ایجاد شود.
در داخل، زخمهای کهنه ناشی از سوءمدیریت، فساد و نابرابری اقتصادی، به بحرانهای عمیقی تبدیل شدهاند که پایههای اعتماد میان حکومت و مردم را به شدت تضعیف کردهاند. جامعهای که زمانی به وحدت و همبستگی مشهور بود، اکنون دچار شکافهای عمیق اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شده است. در کنار این بحرانها، مشکلات زیستمحیطی، از کمبود آب گرفته تا آلودگی هوا و خشک شدن دریاچهها، چشمانداز زندگی در ایران را تاریکتر کرده است. این وضعیت نه تنها معیشت روزمره مردم را دشوار کرده، بلکه آینده نسلهای بعدی را نیز به خطر انداخته است.
اما این تنها بخشی از داستان است. در سطح منطقهای، ایران درگیر تنشهایی است که نه تنها منابع کشور را تحلیل برده، بلکه آن را به هدفی برای دشمنیها و فشارهای بیشتر تبدیل کرده است. از سوی دیگر، در عرصه بینالمللی، انزوای سیاسی و اقتصادی، تحریمهای فلجکننده و چالشهای حقوق بشری، تصویر یک کشور منزوی و آسیبپذیر را در جهان تقویت کرده است. اگر امروز اقدامی جدی و هماهنگ برای عبور از این بحرانها انجام نشود، ایران نه تنها استقلال و هویت خود را از دست خواهد داد، بلکه به سوی فروپاشی کامل پیش خواهد رفت. لحظهای که در آن قرار داریم، شاید آخرین فرصت برای نجات این سرزمین باشد.
بحرانهای داخلی: شکاف در قلب ایران، محصول جمهوری اسلامی
ایران امروز درگیر بحرانهای عمیقی است که تمام جنبههای زندگی مردم را تحت تأثیر قرار داده است. این بحرانها نه حاصل اتفاقات ناگهانی، بلکه نتیجه مستقیم بیش از چهار دهه سیاستهای مخرب جمهوری اسلامی است. حکومتی که به جای مدیریت صحیح منابع و تمرکز بر رفاه مردم، اولویت خود را بر سرکوب داخلی، مداخلههای منطقهای و بقای قدرت خود قرار داده است. نتیجه این سیاستها، شکاف عمیق در قلب ایران و جامعهای است که روزبهروز از هم گسیختهتر میشود.
یکی از جدیترین بحرانها، بحران اقتصادی است. در حالی که ایران دارای منابع عظیم نفت، گاز، معادن و نیروی انسانی تحصیلکرده است، سوءمدیریت، فساد گسترده و سیاستهای ناکارآمد جمهوری اسلامی، اقتصاد کشور را به مرز فروپاشی کشانده است. تورم سرسامآور، کاهش ارزش پول ملی، بیکاری گسترده و نابودی صنایع داخلی، زندگی میلیونها ایرانی را به کابوس تبدیل کرده است. تحریمهای بینالمللی، که مستقیماً ناشی از سیاستهای تنشزای جمهوری اسلامی است، تنها به وخامت اوضاع افزوده است. اما حتی بدون تحریمها، فساد سیستماتیک و مدیریت ناکارآمد این رژیم به تنهایی کافی بود تا اقتصاد ایران را فلج کند.
فساد در جمهوری اسلامی ساختاری است. این فساد نه تنها در نهادهای اقتصادی، بلکه در تمامی بخشهای حکومتی ریشه دوانده است. اختلاسهای چند هزار میلیاردی، حیفومیل منابع ملی و تمرکز ثروت در دست اقلیتی وابسته به حکومت، باعث شده شکاف طبقاتی در ایران به اوج خود برسد. در حالی که مردم عادی برای تأمین نیازهای اولیه خود در تلاش هستند، نهادهای حکومتی و مقامات ارشد رژیم زندگی مرفهی دارند که از جیب ملت تأمین میشود. این بیعدالتی اقتصادی، جامعه را به سمت قطبی شدن و افزایش خشم و نارضایتی عمومی سوق داده است.
در کنار مشکلات اقتصادی، بحرانهای زیستمحیطی نیز ایران را به آستانه یک فاجعه رسانده است. خشک شدن دریاچهها و رودخانهها، کمبود آب، آلودگی هوا و تخریب منابع طبیعی، همگی نتیجه دههها بیتوجهی حکومت به محیط زیست است. پروژههای غیرکارشناسی، نظیر سدسازیهای بیرویه و مدیریت اشتباه منابع آبی، شرایط را وخیمتر کرده است. جمهوری اسلامی که همواره اولویت خود را بر پروژههای تبلیغاتی و ایدئولوژیک گذاشته، نه تنها از حفاظت از محیط زیست غفلت کرده، بلکه با سیاستهای خود آن را تخریب کرده است.
اما این بحرانها تنها به اقتصاد و محیط زیست محدود نمیشود. سرکوب آزادیهای اجتماعی و سیاسی، و تلاش مداوم حکومت برای کنترل کامل جامعه، منجر به شکاف عمیق میان مردم و حاکمیت شده است. اعتراضات گسترده مردمی در سالهای اخیر، نمادی از خشم و ناامیدی مردمی است که دیگر هیچ امیدی به اصلاح از درون نظام ندارند. پاسخ جمهوری اسلامی به این اعتراضات، همواره سرکوب، زندان و کشتار بوده است. این سرکوبها نه تنها مشکلات را حل نکرده، بلکه جامعه را به سمت قطبیتر شدن و گسترش نارضایتی سوق داده است.
آنچه این بحرانها را پیچیدهتر میکند، بیتوجهی کامل حکومت به مطالبات مردم است. مردم ایران خواستار پایان دادن به فساد و سوءمدیریت هستند، جمهوری اسلامی همچنان بر سیاستهای خود اصرار دارد و به جای پاسخگویی به مشکلات داخلی، منابع کشور را صرف حمایت از گروههای نیابتی در منطقه میکند. این سیاستها نه تنها ایران را به انزوای بینالمللی کشانده، بلکه باعث شده منابعی که باید صرف توسعه و رفاه مردم شود، در خدمت پروژههای ایدئولوژیک حکومت قرار گیرد.
امروز، بحرانهای داخلی ایران نمادی از شکست کامل جمهوری اسلامی در اداره کشور است. این رژیم، به جای تقویت زیرساختها، حل مشکلات مردم و بهبود کیفیت زندگی، همواره اولویت خود را بر حفظ قدرت و ترویج ایدئولوژیهای خود گذاشته است. نتیجه این سیاستها، کشوری است که از درون در حال فروپاشی است.
با نگاهی به عمق بحرانهای داخلی ایران، روشن است که جمهوری اسلامی نهتنها راهحلی برای مشکلات ارائه نکرده، بلکه خود عامل اصلی این بحرانهاست. از اقتصاد تا محیط زیست، از آزادیهای اجتماعی تا اعتماد عمومی، هر بخش از این سرزمین زیر سایه سیاستهای مخرب این حکومت در حال نابودی است. این فقط آغاز ماجراست، زیرا مشکلات داخلی ایران با بحرانهای منطقهای و بینالمللی گره خوردهاند. در بخشهای بعدی، به بررسی نقش جمهوری اسلامی در ایجاد و تشدید این بحرانها خواهیم پرداخت و نشان خواهیم داد که چگونه سیاستهای این رژیم ایران را در معرض انزوای جهانی و مخاطرات منطقهای قرار داده است.
بحرانهای منطقهای: تنشهای بیپایان و سیاستهای مخرب جمهوری اسلامی
در سطح منطقهای، سیاستهای مداخلهجویانه و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران، کشور را به یکی از عوامل اصلی بیثباتی در خاورمیانه تبدیل کرده است. این سیاستها نه تنها امنیت منطقه را به خطر انداخته، بلکه ایران را در انزوای منطقهای و هزینههای سنگین اقتصادی، سیاسی و نظامی فرو برده است. تنشهای پایانناپذیر با همسایگان و حمایت از گروههای نیابتی، تصویر ایران را به عنوان یک بازیگر غیرسازنده در منطقه تثبیت کرده و پیامدهای مخربی برای ملت ایران به همراه داشته است.
یکی از مهمترین محورهای این بحران، روابط پرتنش ایران با عربستان سعودی است. جمهوری اسلامی از آغاز، با تأکید بر صدور انقلاب و ایدئولوژی شیعی خود، در تقابل مستقیم با عربستان به عنوان رهبر جهان اهل سنت قرار گرفت. این رقابت مذهبی و ایدئولوژیک به جنگهای نیابتی در کشورهای مختلف از جمله یمن، سوریه و عراق منجر شده است. در یمن، حمایت ایران از گروه حوثیها، نه تنها جنگی ویرانگر را طولانی کرده، بلکه عربستان و متحدانش را به تحریمهای اقتصادی و حملات نظامی علیه این کشور واداشته است.
سیاستهای مداخلهجویانه جمهوری اسلامی در سوریه، با حمایت بیقیدوشرط از رژیم بشار اسد، به یکی از پرهزینهترین اشتباهات این حکومت تبدیل شده است. هزینههای هنگفت مالی و نظامی که برای تثبیت حکومت اسد صرف شد، از جیب مردم ایران پرداخت شد، در حالی که خود ایران درگیر بحرانهای اقتصادی و اجتماعی بود. علاوه بر آن، حضور نظامی ایران در سوریه، دشمنی کشورهای منطقه و حتی قدرتهای جهانی نظیر آمریکا و اسرائیل را علیه ایران برانگیخت و تنشهای بیشتری را به همراه آورد.
در لبنان، حمایت مالی و نظامی جمهوری اسلامی از حزبالله، سالهاست که به یکی از نقاط تنش در منطقه تبدیل شده است. حزبالله که به عنوان یک گروه نیابتی ایران شناخته میشود، عامل اصلی درگیریهای داخلی لبنان و تهدیدی برای اسرائیل محسوب میشود. این حمایتها، به قیمت کاهش اعتبار ایران در میان کشورهای عربی تمام شده و باعث شده کشورهای منطقه، ایران را به عنوان عامل بیثباتی و مداخله در امور داخلی دیگران بشناسند.
در عراق نیز، نفوذ گسترده جمهوری اسلامی از طریق گروههای شبهنظامی وابسته به خود، نه تنها ساختار سیاسی این کشور را تحت تأثیر قرار داده، بلکه موجب اعتراضات گسترده مردم عراق علیه مداخله ایران شده است. مردم عراق، که از فساد و ناکارآمدی دولت خود خسته شدهاند، حضور ایران را به عنوان یکی از دلایل اصلی مشکلات کشورشان میدانند. این اعتراضات بارها به آتش زدن کنسولگریهای ایران و شعارهای ضدایرانی منجر شده است.
در کنار این سیاستهای مداخلهجویانه، جمهوری اسلامی در مهار تهدیدات امنیتی ناشی از حضور گروههای تروریستی در مرزهای شرقی و غربی نیز ناکام بوده است. حضور گروههایی نظیر طالبان، داعش و سایر گروههای تروریستی در مرزهای ایران، همواره تهدیدی جدی برای امنیت کشور بوده است. با این حال، سیاستهای غلط حکومت، نه تنها این تهدیدات را کاهش نداده، بلکه موجب تشدید آنها شده است.
یکی دیگر از پیامدهای سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی، ایجاد اتحادهای ضدایرانی در میان کشورهای عربی و حتی فراتر از آن است. امضای پیمانهای همکاری نظامی و اقتصادی میان کشورهای عربی و اسرائیل، که در سالهای اخیر شدت گرفته است، تا حد زیادی نتیجه ترس از نفوذ ایران در منطقه بوده است. این اتحادها، ایران را بیش از پیش در انزوای منطقهای فرو برده و قدرت مانور دیپلماتیک این کشور را کاهش داده است.
همچنین، سیاستهای جمهوری اسلامی در حمایت از گروههای نیابتی و تمرکز بر نفوذ منطقهای، منابع کشور را به شدت تحلیل برده است. در حالی که مردم ایران با مشکلات اقتصادی و کمبود منابع روبرو هستند، میلیاردها دلار صرف جنگهای نیابتی و حمایت از گروههایی میشود که هیچ سودی برای ملت ایران ندارند. این سیاستها، نارضایتی مردم را افزایش داده و سوالات جدی در مورد اولویتهای حکومت ایجاد کرده است.
در نهایت، سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی، نه تنها امنیت ایران را تأمین نکرده، بلکه کشور را به هدفی برای حملات نظامی و تحریمهای بینالمللی تبدیل کرده است. حضور گسترده نظامی در کشورهای همسایه و حمایت از گروههای شبهنظامی، ایران را در برابر حملات احتمالی آسیبپذیرتر کرده و هزینههای اقتصادی و انسانی این سیاستها را افزایش داده است.
این سیاستها نشان میدهد که جمهوری اسلامی به جای حفظ امنیت و منافع ملی، اولویت خود را بر گسترش ایدئولوژی و حفظ نفوذ منطقهای خود گذاشته است. این رویکرد، ایران را در مسیری خطرناک قرار داده که تنها با تغییر اساسی در سیاستهای حکومت، میتوان از آن عبور کرد. بحرانهای منطقهای، مانند بحرانهای داخلی، نتیجه مستقیم سیاستهای جمهوری اسلامی است که در بخشهای بعدی، پیامدهای بینالمللی این سیاستها را نیز بررسی خواهیم کرد.
بحرانهای بینالمللی: ایران زیر فشار جهانی و سیاستهای مخرب جمهوری اسلامی
ایران در عرصه بینالمللی، به دلیل سیاستهای خصمانه و تنشزای جمهوری اسلامی، در یکی از شدیدترین دورههای انزوای خود قرار دارد. این انزوا نه تنها توان دیپلماتیک کشور را به شدت کاهش داده، بلکه اقتصاد، امنیت و جایگاه جهانی ایران را نیز به مرز فروپاشی کشانده است. سیاستهای ماجراجویانه و غیرمنطقی حکومت در زمینه برنامه هستهای، حمایت از گروههای نیابتی و سرکوب حقوق بشر، ایران را در تقابل با بسیاری از قدرتهای جهانی و حتی کشورهای منطقه قرار داده است.
یکی از بزرگترین چالشهای بینالمللی ایران، موضوع برنامه هستهای است. از زمانی که جمهوری اسلامی تصمیم به گسترش برنامه غنیسازی اورانیوم گرفت، جامعه جهانی با نگرانی به این موضوع واکنش نشان داد. نتیجه این تصمیم، اعمال تحریمهای گسترده و فلجکننده علیه اقتصاد ایران بوده است. این تحریمها که از سوی آمریکا، اتحادیه اروپا و حتی شورای امنیت سازمان ملل اعمال شدهاند، سرمایهگذاری خارجی را تقریباً به صفر رسانده و اقتصاد کشور را با بحران عمیقی روبهرو کرده است. در حالی که حکومت مدعی است برنامه هستهای به نفع ملت است، اما در عمل، این سیاست جز فقر و مشکلات اقتصادی برای مردم دستاوردی نداشته است.
تحریمهای اقتصادی، علاوه بر محدود کردن دسترسی ایران به منابع مالی و ارزی، باعث سقوط ارزش ریال و افزایش تورم شدهاند. این تحریمها تجارت بینالمللی ایران را مختل کرده و بسیاری از شرکتهای خارجی را از همکاری با ایران بازداشتهاند. همچنین، دسترسی ایران به فناوریهای پیشرفته و مواد اولیه صنعتی، که برای توسعه اقتصادی ضروری هستند، به شدت محدود شده است. اما در عین حال، حکومت به جای تلاش برای کاهش تنشها و لغو تحریمها، با ادامه سیاستهای تحریکآمیز، وضعیت را بدتر کرده است.
موضوع حقوق بشر نیز یکی از دیگر از دلایل انزوای بینالمللی ایران است. سرکوب معترضان، اعدامهای گسترده، نبود آزادی بیان و محدودیتهای شدید برای زنان و اقلیتها، باعث شده که ایران همواره در صدر لیست ناقضان حقوق بشر قرار گیرد. بسیاری از سازمانهای بینالمللی، از جمله سازمان ملل و عفو بینالملل، بارها جمهوری اسلامی را به نقض گسترده حقوق بشر متهم کردهاند. این وضعیت، وجهه ایران را در سطح بینالمللی به شدت مخدوش کرده و حتی کشورهایی که علاقهمند به همکاری با ایران بودند را نیز از این تصمیم منصرف کرده است.
از سوی دیگر، سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی، به خصوص حمایت از گروههای نیابتی نظیر حزبالله، حماس و حوثیها، موجب شده که بسیاری از کشورها ایران را به عنوان عامل بیثباتی در منطقه بشناسند. این حمایتها، علاوه بر تحمیل هزینههای سنگین به اقتصاد ایران، باعث شده که کشورهای غربی و منطقهای، اتحادهایی علیه ایران تشکیل دهند. این اتحادها شامل پیمانهای نظامی و اقتصادی است که هدف اصلی آنها مهار نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه است.
در کنار همه این مشکلات، روابط دیپلماتیک ایران نیز در شرایط بحرانی قرار دارد. بسیاری از کشورهای جهان، از جمله همسایگان ایران، روابط خود را با تهران کاهش داده یا به حالت تعلیق درآوردهاند. این وضعیت، دسترسی ایران به بازارهای جهانی و توانایی تأثیرگذاری دیپلماتیک را به شدت محدود کرده است. جمهوری اسلامی، به جای تلاش برای بازسازی روابط دیپلماتیک، با ادامه سیاستهای تقابلی، حتی متحدان قدیمی خود نظیر روسیه و چین را نیز از خود دور کرده است.
یکی دیگر از پیامدهای سیاستهای بینالمللی جمهوری اسلامی، گسترش احساس ایرانهراسی در جهان است. این احساس، که ناشی از سیاستهای ماجراجویانه و تهدیدآمیز حکومت است، باعث شده که بسیاری از کشورها به ایران به عنوان تهدیدی برای امنیت جهانی نگاه کنند. این نگاه، علاوه بر افزایش فشارهای سیاسی و اقتصادی، امکان تعامل سازنده ایران با جهان را تقریباً غیرممکن کرده است.
جمهوری اسلامی همچنین در بهرهگیری از دیپلماسی چندجانبه و حضور موثر در مجامع بینالمللی ناتوان بوده است. ایران به دلیل سیاستهای سرسختانه خود، از بسیاری از فرصتهای دیپلماتیک محروم شده و جایگاه خود را در سازمانهای بینالمللی از دست داده است. این وضعیت، به انزوای بیشتر کشور و کاهش قدرت چانهزنی ایران در برابر فشارهای جهانی منجر شده است.
در این میان، مردم ایران بیشترین آسیب را از این انزوای بینالمللی دیدهاند. عدم دسترسی به کالاهای ضروری، افزایش هزینههای زندگی، کاهش کیفیت خدمات بهداشتی و آموزشی، و کاهش فرصتهای شغلی، همه و همه نتیجه سیاستهای تنشزای حکومت در عرصه بینالمللی است. در حالی که حکومت همچنان بر ادامه این مسیر اصرار دارد، مردم ایران بهای این تصمیمات را با فقر، محرومیت و ناامیدی میپردازند.
در مجموع، بحرانهای بینالمللی ایران، نتیجه مستقیم سیاستهای جمهوری اسلامی است. این سیاستها، نه تنها امنیت و منافع ملی را تأمین نکردهاند، بلکه ایران را به کشوری منزوی، فقیر و بیاعتبار در جهان تبدیل کردهاند.
ایران در خطر نابودی: وظیفه ما چیست؟
ایران امروز بیش از هر زمان دیگری در آستانه بحرانهای بزرگ قرار دارد. بحرانهایی که از درون و بیرون کشور را تهدید میکنند و هر روز که از گذر زمان میگذرد، عمق و شدت آنها بیشتر میشود. بحرانهایی که از جمله بحران اقتصادی، بحران اجتماعی، بحران زیستمحیطی و حتی بحران هویتی، نه تنها به تهدیدات سیاسی و اقتصادی محدود نمیشود، بلکه به طور جدی تهدیدی برای موجودیت کشور به حساب میآید. جمهوری اسلامی با سیاستهای نادرست و بیفکر خود، نه تنها به شکافها و بحرانها دامن زده، بلکه به طور مستمر درهای بیشتری به سوی فروپاشی میگشاید. اگر امروز دست به عمل نزنیم و اقدامی جدی برای نجات ایران انجام ندهیم، این بحرانها به هم گره خورده و کشور را به سوی نابودی سوق خواهند داد.
بحرانهای موجود به قدری به هم متصل شدهاند که هیچ بخشی از کشور از تأثیرات منفی آنها در امان نمانده است. از بحران اقتصادی که مردم را به مرز فقر کشانده است، تا بحرانهای اجتماعی و زیستمحیطی که کشور را در حال سقوط میبیند. به همین دلیل، این مجموعه بحرانها تنها در صورتی قابل کنترل خواهد بود که تمام نیروهای دلسوز کشور، از مردم تا اپوزیسیون، دست به دست هم دهند و برای سرنگونی جمهوری اسلامی به طور مشترک اقدام کنند. اگر فرصت موجود را از دست دهیم، دیگر راهی برای بازگشت به وضعیت پایدار نخواهد بود. هر تأخیری در انجام تغییرات اساسی تنها وضعیت موجود را بدتر خواهد کرد و هزینههایی غیرقابل جبران به همراه خواهد داشت. این فرصتها در حال گذر هستند و اگر به سرعت به آنها پاسخ ندهیم، ممکن است هرگز چنین فرصتهایی در آینده به وجود نیاید.
در حالی که بحرانهای اقتصادی و اجتماعی در حال گسترش هستند، هر روز تأثیرات منفی آنها بر روی زندگی مردم بیشتر میشود. در این شرایط، باید به طور جدی به سرنگونی رژیم پرداخت و هرگونه تأخیر در این مسیر تنها وضعیت موجود را پیچیدهتر و بحرانیتر خواهد کرد. اگر این بحرانها ادامه پیدا کنند، نمیتوان از کشوری به نام ایران صحبت کرد. حکومت جمهوری اسلامی نشان داده است که توانایی اصلاح خود را و نه تمایلی دارد و این عدم توانایی در مواجهه با بحرانها، کشور را به سوی فروپاشی هدایت خواهد کرد. مردم ایران باید به این درک برسند که هیچ راهی جز تغییر ساختار سیاسی کشور و سرنگونی رژیم وجود ندارد. تنها با عبور از بحرانهای اقتصادی، فسادهای سیستماتیک، بحرانهای اجتماعی و زیستمحیطی میتوان امیدوار بود که ایران بتواند به مسیر بازسازی و پیشرفت بازگردد. اگر فرصت امروز از دست برود، دیگر فرصتی برای تغییر نخواهد بود.
یکی از بزرگترین مشکلات در این مسیر، عدم اتحاد میان گروههای اپوزیسیون است. در حالی که جمهوری اسلامی از شکافهای موجود میان مخالفان بهره میبرد و آنها را از هم جدا میکند، گروههای مخالف باید بیش از هر زمان دیگری بر لزوم اتحاد و همافزایی توجه کنند. اختلافات داخلی و تفاوتهای ایدئولوژیک باید کنار گذاشته شوند تا به یک هدف مشترک که همان سرنگونی جمهوری اسلامی و نجات ایران است، دست یابیم. هیچکدام از گروههای مخالف نمیتوانند به تنهایی تمام مشکلات کشور را حل کنند. در این شرایط بحرانی، تنها یک ائتلاف گسترده و متشکل از همه اقشار سیاسی و اجتماعی قادر است به ایران کمک کند. اگر اپوزیسیون نتواند متحد شود و تلاشهای خود را یکپارچه کند، امکان رسیدن به تغییرات اساسی به شدت کم خواهد بود. جمهوری اسلامی به شدت از تفرقه و اختلافات داخلی میان مخالفان استفاده کرده و همین شکافها را عمیقتر میکند. گروههای مختلف اپوزیسیون باید بیاموزند که تفاوتها نمیتواند مانع از رسیدن به هدف مشترک شود.
مردم ایران نیز باید به این نکته پی ببرند که امروز دیگر تنها برای بهبود شرایط زندگی خود مبارزه نمیکنند، بلکه برای بقای ایران به عنوان یک کشور و ملت میجنگند. این مبارزه دیگر یک مبارزه صرفاً اقتصادی یا سیاسی نیست، بلکه یک مبارزه برای حفظ هویت ملی، استقلال و تمامیت کشور است. هیچکدام از ما نباید منتظر کسی باشیم که به جای ما برای تغییرات تلاش کند. امروز این ما هستیم که باید تاریخ را رقم بزنیم و نگذاریم ایران از نقشه جهانی محو شود. تنها در صورتی که مردم ایران از هر قشر و طبقهای دست به کار شوند و یکپارچه عمل کنند، امکان تغییرات واقعی و اساسی وجود دارد. مردم باید بدانند که هیچ چیزی مهمتر از نجات ایران نیست.
برای نجات ایران، نیازمند حمایت جهانی هستیم. صدای مردم ایران باید بلند و واضح در سطح بینالمللی شنیده شود. جامعه جهانی باید بداند که مردم ایران در حال مبارزه برای آزادی، عدالت و کرامت انسانی هستند. اگر امروز کوتاهی کنیم، فردایی برای تغییر نخواهیم داشت. جمهوری اسلامی، که به هیچیک از معیارهای جهانی احترام نمیگذارد، باید تحت فشار قرار گیرد. نهادهای بینالمللی، دولتها و سازمانهای مردمنهاد باید از حقوق مردم ایران حمایت کنند. کشورهایی که هنوز در کنار جمهوری اسلامی ایستادهاند باید به این درک برسند که ادامه حمایت از چنین حکومتی به منزله پشتیبانی از سرکوب مردم و نقض حقوق بشر است. تحریمهای هدفمند، حمایت از مخالفان سیاسی و فشاردادن دولت ایران برای برگزاری انتخابات آزاد از جمله راههای مؤثر برای تغییر وضعیت کنونی است.
لحظهای که در آن قرار داریم، لحظهای است که تاریخ آن را به یاد خواهد آورد. این لحظه نه تنها برای مردم ایران، بلکه برای کل منطقه و جهان اهمیت دارد. وظیفه ما این است که در برابر ظلم و فساد بایستیم و از منافع ملی ایران دفاع کنیم. فردای ایران به امروز ما وابسته است و اگر امروز اقدام نکنیم، دیگر فردا نخواهیم داشت. مسئولیت تاریخی ما ایجاب میکند که دست از سخنوری برداریم و به عمل برسیم. باید در این شرایط بحرانی به سرعت قدم برداریم تا ایران را از این وضعیت نجات دهیم. اگر هر یک از ما امروز قدمی برداریم، در کنار یکدیگر میتوانیم ایران را از بحرانهای سنگین عبور دهیم و آیندهای روشنتر بسازیم. مسئولیت تاریخی ما در این شرایط ایجاب میکند که متحد شویم و برای نجات ایران دست به کار شویم. ایران، این خانه کهن، از ما میخواهد که به پا خیزیم و برای نجاتش تلاش کنیم. اگر این مسئولیت را نپذیریم، فردا دیگر جایی برای تغییر نخواهد بود.
17 پاسخ
سرکار خانم عادلخانی, مطالب شما صحیح و بجا اما از آنجا که پس از ۴۰ سال قتل و جنایت و چپاول یک ملتی, اپوزوسیون خارج نشین نتوانسته حول حتا یک بند یعنی سرنگونی رژیم متحد شود شاید بهتر باشد این مسیر را فراموش کنیم و چاره دیگری بیاندیشیم. میتوان متن کوتاه و مختصری آماده کرد و به امضاء تمامی احزاب و سازمان ها و شخصیت های سیاسی رساند که بر طبق آن به مردم ایران اعلام کرد که خواهشمند است دیگر منتظر ما و مزاحم ما نباشند. ما عمری ازمان گذشته و اینک در دوران بازنشستگی پوشک نوه های خود را هم نمیتوانیم عوض کنیم و کم کم موقع خرید پوشک برای خودمان رسیده و با آرتروز و کمر درد پلاکاردی هم نمیتوانیم بدست گیریم چه رسد به اسلحه. آنچه ما اینجا میگوئیم و مینویسیم را جدی نگیرید, اینها شاهکار های دوران بازنشستگی و بیکاریه. بر خلاف آنچه تصور میکنید ” دود از کنده بلند نمیشه” شاید زمان آن رسیده که تصور آمدن مهدی و مهدی هایی که قرار است بیایند و شما را نجات دهند را بدور اندازید و در کتب ابتدایی قدیم داستان بلدرچین و برزگر را یکبار دیگر مرور کنید که بیش از همه کتب سیاسی و فلسفی قابل فهم تر است و بیشتر بکارتان میاید.
سلام
باشه قبول. گیریم همه استدلالهای شما در مورد لزوم فروپاشی ج.ا درست و بینقص و از سر عشق به مردم و آینده ایران عزیز است.
خوب فردای روز فروپاشی ساختار حاکم قرار است کدام تیم و با کدام ایده و مشی سیاسی و جایگاه مورد پذیرش اکثریت مردم، زمام امور را بدست گیرد و کشور را از لبه پرتگاه سقوط و اینهمه کشورهای تشنهی تجزیه ایران نجات دهد و مردم متکثر ایران را یکپارچه زیر یک بیرق نگه دارد. لطفا نگویید روشنفکران چپی مثل نویسنده این مقاله، چون در آن صورت اولا معلوم میشود نه شناختی از توده مردم ایران دارید و دوم نقد خودتان در مورد عدم انسجام فکری اپوزیسیون برج عاج نشین را فراموش کردهاید. سرکار خانم: هر تغییر انقلابی و دفعی و چکشی و هر نوع فروپاشی ساختارها، کشور را به گردابی میکشاند که نفرین ابدی برای مسببان آن به همراه خواهد داشت. فقط و فقط راهحلهایی دمکراتیک، گام به گام، بلندمدت و از درون کشور و با در نظر گرفتن منافع تمام سلایق مردم ایران و از جمله نیروهای مذهبی هواخواه ج.ا نوشداروی مادر عزیزمان ایران است
با احترام: یک چپ سابق و پای در لب گور که هیچگاه ایران را رها نکرد
خانم محترم این تفکرات مرگز گرا و تمامیت خواه فارسی در بین ملل غیر فارس مشتری ندارد و حداقل در۲۰ سال اخیر جواب نداده و ملل غیر فارس خواستهائی دارند که شما اصلا حاضر به بیان نیستید و در نهایت علی میماند حوضش و شما با این تفکرات و انکار خواستهای ملل غیر فارس در واقع آب به آسیاب رژیم میریزید چرا که رژیم از همبستگی ملل غیر فارس و فارسها هراس دارد و این عین جمله شماست که رضا پهلوی و امثالهم مطرح میکنند که بیائید بخاطر حفظ تمامیت ایران کنار هم باشیم و شما نیز همین را میخواهید یعنی از من تورک گوشت دم توپ میخواهید و حاضر به قبول خواست من یعنی حق و حقوق ملی من تورک نیستید .عین جمله شما « این مبارزه دیگر یک مبارزه صرفاً اقتصادی یا سیاسی نیست، بلکه یک مبارزه برای حفظ هویت ملی، استقلال و تمامیت کشور است » و این حفظ هویت ملی که میفرمائید یعنی چه ؟؟ مگر در ایران برای غیر فارس ابراز هویت ملی جرم نیست مگر ابراز هویت ملی برای من تورک با اصطلاح پان تورک سرکوب نمیشود و این استقلال و تمامیت کشور شما توسط رژیم آخوندها با عنوان امنیت ملی و حفظ تمامیت عرضی کشور برای اتهام غیر فارسها در دادگاههای رژیم مطرح میشود هم در رژیم شاه و هم در رژیم شیخ اکثرا متهمین سیاسی با همین عنوان محکوم شده اند . سخن کوتاه از دایره تمامیت خواه مرگز گرا نه اتحادی به وجود میاید و نه رژیم سرنگون میشود به پیرامون ایران نگاه کنید این ملل خواستهایی دارند و اگر منشوری در جهت حق و حقوق برابر نوشته نشود وضع همین خواهد بود که هست و این خواست رژیم جلاد ایران است .
دوست گرامی از نظر من صرف نظر از رنگ و نژاد انسان ها، هیچ قوم و نژادی بر دیگری ارجحیت ندارد. من شدیدا شوونیسم و نژاد پرستی را محکوم می کنم.
ولی هنگامی که صحبت می کنیم نیاز است که آدرس درست بدهیم.
به لحاظ کمی و بطور تعیین کننده در کشور ما تورک وجود ندارد. نژاد تورک مختص کشور ترکیه و برخی مناطق مغول نژاد هستند.
به صرف تشابه زبانی، با کشور ترکیه. نمی توان مدعی وجود تورک در ایران شد. چرا که تورک ها چه به لحاظ نژادی و چه به لحاظ زبان، تورک هستند. اما هموطنان ساکن ما در استانهای مانند اذربایجان، با وجود اینکه زبانشان تورکی است ولی از نژاد تورک نیستند بلکه به لحاظ نژادی، آریایی هستند( آریایی هم نژادی همچون سایر نژادهاست و هیچ نژادی بر دیگری، برتری ندارد) که به مرور از زمان غزنویان و به ویژه در زمان تورکان سلجوقی و به زور شمشیر، زبان آذری( یکی از گویش های فارسی) به زبان تورکی تغییر داده شد.
اما منِِ فارس هم به یک حکومت غیر مرکز گرا، خودمختار(فدراتیو) اعتقاد راسخ دارم. ملت های هر منطقه ی ایران حق دارند که در چهار چوب ایران واحد، هر یک قوانینی خاص منطقه ی خود تدوین کرده دارای مجلس محلی، پلیس و ارگان های نظامی خاص خود باشند. در حال حاضر اکثر کشورهای اروپایی و آمریکا بصورت فدراتیو اداره می شوند. از آنجاییکه تفاوت خرده فرهنگ هاو زبان در ایران بسیار متفاوت تر و عمیق تر از امریکاست، این حق برای ملت های ایران ضرورت بیشتری می یابد.بنگرید به دولتها، نهادهای قانونگزاری و… در کشورهای اروپایی و رعایت حقوق ملت های مناطق مختلف در یک کشور واحد.
۱.فرو پاشی و تجزیه کشور با لجاجت حکومت ولایت فقیه یک امکان است که بدترین حالت ممکن میباشد.
۲.اصلاحطلبان که دستی در حاکمیت دارند و امکان عمل امکان دیگری است و شاید در این مرحله برتری داشته باشند
۳. سلطنت طلبان که به تاریخ سپرده شده اند و با تزویر و پروپاگاندا و معامله با روحانیون و کمک خارجی بدون واسطه و قدرت مادی رویای بازگشت دارند.
۳.مجاهدین که بهتر از همه اپوزیسیون امکانات مادی و تشکلی ، ارتباط مذهبی با جامعه دارند و جریانی سراسری میباشند که تمامیت ارزی را هم میتوانند بهتر از دیگران حفاظت کنند ولی هنوز حمایت بقیه اپوزیسیون را ندارند.
در نتیجه فروپاشی با اینکه یک امکان قویست ولی تنها امکان نیست باید تحولات را زیر نظر داشت و هوشیارانه عمل کرد و این قدرت را ایرانیان همیشه از خود نشان داده اند.
در این که حکومت نکبت اسلامی هیچ چیزش از اول درست نبوده شّکی نیست.
ولی پیش از به قدرت رساندن این مرتجعین در چنین روزهائی از سال ۵۷ که ژنرال هایزر در تهران بود. تا «رفت و آمد» شاه و خمینی را ردیف کند و ارتش شاهنشاهی را وادار به اعلام بیطرفی کند. دنیا وضع درستی نداشت.
به باور من بعداز به قدرت رسیدن حکومت فاشیستی اسلامی در ایران فقط جامعه ی ایران به قهقرا نرفت.
نگاهی به بالا و پائین رفتن های استادندارد زندگی در بسیاری جوامع ؛ حکایت از تاثیر مخرب سیاست های قدرتهای جهانی در ایران و سایر کشورهای جهان برای غلبه بر رقیب خود «سوسیالیسم استالینیستی» می نماید .
بعداز جنگ سرد هم سیاست های جهان خواری آنها ادامه پیدا کرد که با حملات نظامی ناتو و آمریکا به افغانستان ،عراق ، لیبی، سودان ، سومالی، یمن و…. اوضاع برای حکومت نکبت اسلامی ایران مساعد شد که از راه عراق به سوریه ، لبنان ، غزه ..تروریست ، پول و مهمات بفرستد.
تصادفی نبود که حکومت فاسد ایران ۲۰ سال در منطقه آتش افروزی کرد.
اما خانم عادلخانی با نگاه گزینشی خود در پایان به «اپوزیسون» پرداخته ست.
“یکی از بزرگترین مشکلات در این مسیر، عدم اتحاد میان گروههای اپوزیسیون است.”
مادامیکه جبهه ای از نیروهای آزادیخواه و پیرو منشور جهانی حقوق بشر در داخل و خارج ایران تشکیل نشود . ایراد گرفتن از وضع موجود آسان ست.
وقتی جریان سیاسی مورد علاقه ی خانم عادلخانی ، حزب دموکرات کردستان و بعضی دیگر از جریانات سیاسی سالهاست با زعامت شهریار آهی مشاور رضا پهلوی در محفل های دست ساز آنها «تمرین دموکراسی» و در خارج از کشور می کنند.
نیروهای آزادیخواه را نسبت به مبارزه بدبین می کند.
آیا فکری برای این اعوجاجات کرده اید؟
-اگر القائده به برج های دوقلو حمله نمیکرد ، ناتو با قدرت نظامی سی کشور بزرگ و کوچک هم به افغانستان هم حمله نمیکردند !
-اگر صدام حسین تکریتی ، سلاحهای دست جمعی را در کشور خود پنهان نکرده بود ، باز هم ناتو و کشور های متمدن دموکرات به عراق حمله نمیکردند !
-اگر معمر قذافی هم اجازه میداد خط لوله گاز قطر از لیبی به اروپا عبور کند ، فرانسه و انگلستان هم آنهمه بلاهای آسمانی را در کشورش نمی ریختند !
-اگر حماس هم در ۷ اکتبر آن حمله غافلگیرانه انجام نمیداد ، اسرائیل هم مثل گذشته با فلسطینیها کاری نداشت !
-اگر حزب الله لبنان موی دماغ اسرائیل نمی شد , نتانیاهو نه او را ترور میکرد و نه به لبنان ویران !
-اگر سوریه هم در بهار عربی به مخالفین خود اجازه سرنگونی اش میداد ، مجبور نبود که به شرمگینانه به روسیه فرار کند !
( در این مورد نوشتاری خواهد آمد )
-اگر جمهوری اسلامی هم با آمریکا خوب بود با روسیه بد بود با اروپائیان خوب بود با چینی ها بد بود با عربستان خود بود با یمن بد بود … مثل بچه آدم سرش را پایین می انداخت و درس اش را میخواند کسی با او کاری نداشت …
چندی پیش مقاله ای در اخبار روز تحت عنوان «تحلیل از وسط» منتشر شد که بسیار آموزنده بود و وقتی از سطر اول این نوشتار خواندم : “اگر القائده به برج های دوقلو حمله نمیکرد..”
بلافاصله یاد آن مقاله «تحلیل از وسط» افتادم.
مبداء تاریخ شما فاجعه ی تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ست.
در حالیکه القاعده در یک فرآیند چندین ساله به خصوص بعداز اشغال نظامی افغانستان توسط اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت و رونالد ریگان همزمان با معاملاتی که با خمینی در ماجرای گروگانگیری ۱۳ آبان ۵۸ انجام داد. سناتور چارلی ویلسون را مامور بسیج واپسگرایان اسلامی از تمام جهان در پاکستان کرد.
https://en.wikipedia.org/wiki/Charlie_Wilson_(Texas_politician)
در آن زمان آمریکائی ها با قربون صدقه ی و انواع چاپلوسی ها انواع «مجاهدین » را برای جنگیدن با شوروی آموزش می دادند و قول هائی هم به آن ها داده بودند تاسال ۱۹۸۹ شوروی را بیرون کردند و بعد بلوک شرق فروپاشید.شما نمی دانید یا میدانید که تا سال ۲۰۰۱ چه اتفاقاتی در افغانستان و جهان افتاد بهتر ست کتاب هیلاری کلینتون را بخوانید که با چه «افتخار» از تعلیم و تربیت ترویست های اسلامی پیش و بعداز فاجعه تروریستی ۱۱ سپتامبر تعریف می کند و آنها را برای نابودی شوروی لازم میداند.
امروز هم بمناسبت مرگ جیمی کارتر می بینیم که بعضی ها چه بی پروا نقش او در قدرت گرفتن ارتجاع اسلامی در ایران را ماله می کشند ..مثل این که خمینی را «اَجّنه» از نجف به پاریس بردند و بعداز مدتی در «قرنطینه» به تهران پرتابش کردند تا قدم به قدم سراسر منطقه را نظامی کند.
در باره القاعده هم می خوانیم :
القاعده یک سازمان افراطگرای اسلامی از شبهنظامیان سنی چندملیتی است که از جهادگرایان سلفی تشکیل شده است این شبکه در ۱۹۸۸ میلادی توسط اسامه بن لادن، عبدالله عزام و چندین داوطلب عرب دیگر طی جنگ شوروی در افغانستان تأسیس شد.
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D9%87
جنگها همیشه حتی پیش از جنگ جهانی اول وجود داشته و به بهانه های مختلف ادامه پیدا خوهد کرد.
موضوع فلسطین و تشکیل حکومت اسرائیل هم جزئی از این پروژه های امپریالیستی ست.
“ایران در آستانه فروپاشی: اگر امروز کاری نکنیم، فردایی نخواهد بود ”
با تیتر مقاله بسیار موافقم ولی راه حل اتحاد با راست افراطی و لومپن های پهلوی نمی تواند باشد !
در هیچ وضعیتی چپ نمیتواند و نباید با گروههای راست افراطی و فاشیسم متحد شود. با فاشیسم فقط باید مبارزه کرد .
در نتیجه در شرایط چنین بحرانی ،سئوال این است ؛ چطور میتوان از جنگ و فرو پاشی ایران جلوگیری کرد ؟
چگونه میتوان حکومت اسلامی را قبل از جنگی دیگر و در شرایط فعلی نیروها سرنگون ساخت ؟
اگر چه پاسخ های ذهنی وتئوریکی وجود دارد
ولی سئوال اصلی کماکان این است: چه باید کرد ؟
“اگر این حکومت:
به مداخله های منطقه ای نمی پرداخت و …
از سیاستهای تنشزای خود بر میداشت تحریمهای بینالمللی صورت نمی گرفت” (مقاله)
در استراتژی آمریکا در برخورد به سیاست خاورمیانه بزرگ؛ سیاست نابودی کشور عراق ؛ سوریه ؛ تجزیه ایران؛ ایجاد کردستان بزرگ اسرائیلی ؛ حذف اردن و… وجود داشت و هنوز هم دارد . از زمان کلینتون به تدریج در این زمینه اقدامات مطلوب آمریکا صورت گرفت.جرج بوِش پسر این سیاست را اجرائی کرد و ممالکی نظیر ایران ؛ کره شمالی؛ سوریه و لیبی را محور “شر” خواند و کمر به نابودی آنها بست و انجام انقلابات مخملی را با صدور تروریسم به این کشورها تکمیل نمود. هزاران نفر داعشی وهابیست از طریق سازمان های سلفیستی در اروپا؛ در زیر نظر سازمانهای جاسوسی ممالک اروپائی و زیر نظر این سازمانهای امنیتی با همکاری دول ترکیه ؛ عربستان سعودی و قطر راهی سوریه شدند . ترکیه که خود مرکز تجمعی از تروریستهای داعش ِی چچن بود ، همه آنها را مسلح نموده به سوریه اعزام داشت . طرز کار آنها در زیر نظارت سازمان های جاسوسی این بود که جوانان را با خرافات مذهبی و دادن هویت اسلامی به آنها شستشوی مغزی داده و به صورت ” قانونی” از مرز ممالک اروپائی رد کنند. سازمان امنیت ترکیه در فرودگاه های ترکیه آنها را تحویل گرفته و با عبور از خاک ترکیه به سوریه وارد میکرد . تمام مشخصات این تروریستها روشن و در دفتر اطلاعت سازمانهای جاسوسی و شرکت های هوائی چه در اروپا و چه در ترکیه ثبت میشد حتی دختران و پسران صغیر بدون دارا بودن سرپرست با نظارت مرزبانان اروپائی از مرزهای بریتانیا ؛ فرانسه ؛ آلمان؛ دانمارک؛ هلند؛ سوئد و… می گذشتند و خود را به ترکیه می رساندند. در فرودگاههای ترکیه نام همه این تروریستها ثبت میشد …ناتمام …
شما در کجا سیر می کنید؟
۱ – خود آمریکایی ها پذیرفتند که ادعای وجود سلاح کشتار جمعی در عراق، فقط یک فریب برای افکار جهانی بوده است جهت اماده سازی ذهنی جهانیان برای حمله به عراق.
۲ – “…. اسرائیل مثل گذشته با فلسطین کاری نداشت؟” حرفی نزنید که مرغ پخته هم خنده اش بگیرد! اسرائیل طی ۷۶ سال گذشته در مراحل مختلف از کشتار ملت مظلوم فلسطین خود دادی نکرده است. این کشتارها که دارای سابقه تاریخی اند ربطی به حمله ۷ اکتبر ندارد. حمله ۷ اکتبر هم به دلیل گروگانگیری اسرائیلی ها و معاوضه با زندانیان فلسطین محبوس در اسرائیل صورت گرفت. مهاجرانی که از سراسر جهان در پی زندگی بهتر و رفاه راهی فلسطین اشغالی شددند باید می دانستند و بدانند که رفاه انان از قِبل بی خانمانی و اواره گی ملت فلسطین، تأمین خواهد شد پس ان ها هم اشتغالگرند و باید بدانندکه انجام هر حرکتی، هزینه ای در پی دارد. وقتی اسرائیل تمامی راه های گفتگو را می بندد، جز مبارزه مسلحانه چه کاری می توان انجام داد؟ راست افراطی و مذهبی یان دو آتشه ی اسرائیل حتا اقدام به ترور و کشتن نخست وزیر خود یعنی اسحاق رابین کردند که او نتواند به گفتگوهای تشکیل دو کشور مستقل با یاسر عرفات ادامه دهد.
۳ -گور بابای ج.ا.ا ولی یک مرتبه بگویید که اگر ایران همچون زمان شاه، متحد آمریکا و ژاندارم منطقه باشد، امریکا با ایران مشکلی نخواهد داشت.
ظاهرا شما از کودتای انگلیسی ۱۲۹۹ رضاخان و ۱۳۳۲ آمریکا و پهلوی علیه دولت ملی و مردمی مصدق، ویرانی عراق، افغانستان و… بعداز حضور و حتا برقراری رابطه ی تنگاتنگ با امریکا اطلاعی ندارید
بادرود
با تشکر از مقاله خوبتون
همانطورکه شما فرمودید ، با اتحاد و سازماندهی می شود از این حکومت گذار کرد . ۴۵سال نفرین ، لعنت ، اختلاف و ذکر مصیبت گفتن کافی است.
منتظر مقالات خوب شما در ٱینده نزدیک هستیم.
علامت (!) علامت تعجب(Point Exclamation )
اگر در آخر جمله ای قرار گیرد در ادبیات فارسی معنی ( تعجب ) را برای خواننده و یا نویسنده بیان مینماید . بدین معنی که اینگونه مطالب حقیقت نداشته و تعجب آور است . اگر این شبهه در دوستان کامنتگذار مشگلی بوجود اورده
گناه آنرا پذیرفته و به عقاید آنها نیز احترام می گذارم .
نکته دوم در برابر حادثه ۹۱۱ .
بنزین هواپیما در حالت اشتعال ۱۲۰۰ درجه فارنهایت و درجه ذوب آهن ۲۲۰۰ درجه فارنهایت است . پس با ریخته شدن بنزین هواپیمایی بر روی تیر آهن هایی که توانایی نگاههداری و مقاوت ۱۱۰ طبقه برجی را داشته باشد ذوب نمیشود که در ثانیه یازده طبقه را روی هم فانوس وار بخواباند ؟! اگر به فیلمهای آن توجه کرده باشید خواهید دید که قبل از فروریختن قسمت بالایی برج ، قسمت های پائینی آن روی یکدیگر فرو میریختند و دود آن با دود قسمت فوقانی متفاوت بود …
این حادثه سر آغاز تولد تروریست شمردن سازمانها و حکومتهای از پیش تعیین شده ای بود که نیازی به بازگشایی آنها نیست و نتایج آن از آنزمان تا به حال را دیده ایم .
این علامت 《!》
کارکرد دیگر ی هم دارد
برای تاکید هم بکار می رود
خانم عادلخانی گرامی، لزومی نیست در مورد جزییات نوشته خوش پرداخت شما موافق و مخالف کنیم . گفتید دوران خطیری است ؟ ایران در آستانه تغییرات شگرف و تاریخ سازی است ؟ همه قبول، و در امتداد آن نیاز مبرم به اتحاد جبهه ای تمامی دمکراسی خواهان داریم؟ انهم بروی چشم. همه آزادیخواهان ایران آرزویش را دارند. اما اصل موضوع اینجاست که برنامه پیشنهادی شما برای این وحدت چیست؟ اگر در این بخش معادله گشایشی نکنیم، مثل این است که هیچ نگفته ایم و هیچ نکرده ایم.
زمانی که جنبش ژینا پا گرفت روح اتحاد آنچنان فعالان و روشنفکران را به جنب و جوش انداخت که پیمان “جورج تاون” شکل گرفت. حرکتی زیبا و نشان از درک ضرورت ها. و بالتبع بدلیل ناپخته بودن و ناهمگون بودن به نتیجه نرسید. بیاییم و بقولی “بینی و بین واله” ببینیم بعد از “جورج تاون” چه تلاش هایی با چه دست آورد هایی شکل گرفت؟ واقع گرایانه ببینیم شانس ما برای یک اتحاد اصولی بر سر حداقل ها چقدر است ؟ اصولا چشماندازی در این مورد داریم؟
آنچه که تقریبا ثابت شده، ایرانیان دمکراسی خواهی که نگاه حذفی نسبت به دیگر نظرات ندارند و سپهر سیاسی ایران را رنگارنگ میبینند به دو دسته کلی جمهوری خواه و مشروطه خواه (پادشاهی) تقسیم میشوند. آیا ضروری نیست که این دو گروه واحیانا زیرمجموعه های منطقی آنان در ابتدا مظاهر تشکیلاتی یا محفلی مورد قبول طیف خود را معرفی و تثبیت کنند؟ و در مرحله بعد به توافقی در سطح بالاتر دست یابند؟
بیاییم اعتراف کنیم که اگر اتحاد اپوزسیون به گونه ای دموکراتیک شکل نگیرد در هر آینده ای رهبر یا رهبران پوپولیستی بار دیگر ابتکار عمل را بدست خواهند گرفت. متاسفانه ایران و جنبش مردم با تمام اوصاف مثبت آن دارای پتانسیل عوامگرایی نیز هست. موتور اصلی جنبش عوامگرا نارضایتی و رنج اجتماعی مزمن و نبود چشمانداز امیدبخش در یک مدت طولانیست، شرایطی که در سرزمین ما همواره مهیا بوده. سپاس
باید جنبش های واقعا موجود ایران را ببینیم که مردم خواسته های مشخص خود را در ارتباط با کار و زندگی به اشکال مختلف نشان داده اند.
متاسفانه در نبود آزادی احزاب ، کوشندگان سیاسی با گرایش های راست ، میانه ،چپ و… نمی توانند خواسته های مردم را در چارچوب برنامه ی حزب و سازمان سیاسی تدوین کنند تا شهروندان به آنها که برای خواسته های آنها می کوشند نزدیک شوند و جریانهای واقعی سیاسی با پشتوانه ی حمایت مردم شکل بگیرد.
به همین دلیل صرف پادشاهی خواهی یا جمهوری خواهی نمی تواند پاسخگوی اقشار مختلف مردم در جنبش های واقعی آنها باشد.حکومت پادشاهی در سال ۵۷ بعداز ۲۵ سال ناکارآمدی خود را نشان داد «آزموده را آزمودن خطاست»
حکومت نکبت اسلامی هم مثل حکومت پادشاهی نگذاشت که مردم با نمایندگان خود قانون اساسی جدید یک جمهوری پارلمانی را بنا کنند و جامعه را به ویرانه ای تبدیل کرد.
بعداز دو حکومت تمامیت خواه پادشاهی و خلافتی مردم کمتر می خواهند با رای خود و نمایندگان خود حاکم بر سرنوشت خود شوند.
در جامعه ای که شکاف طبقاتی بیداد می کند گزینه های شکست خورده شاه و رهبر فقط بدرد آرشیو تاریخ میخورد که آیندگان ببینند چه اعجوبه هائی در ایران حکومت کرده اند.
وقت آن رسیده ست که پادشاهی خواهان و جمهوری خواهان انرژی خود را بر ایجاد احزاب بزرگ راست، میانه ، چپ ، محیط زیست و….. معطوف کنند تا در گذار از حکومت نکبت اسلامی به دموکراسی مردم بنا بر موقعیت اجتماعی و خواسته های خود به احزابی که خواسته های آنها را نمایندگی می کنند برای مجلس موسسان قانون اساسی رای دهند.
در چنان مجلس موسسان نمایندگان آحاد مختلف جامعه می توانند خواسته ای مردم ۹۰ میلیونی ایران را بگنجانند.
اگر برای ایجاد چند حزب بزرگ به توافق نرسیم در فردای بحرانی که حکومت نکبت بزانو در خواهد آمد خلاء سیاسی مانند ۵۷ تکرار خواهد شد که در چنین وضعی همیشه نیروهای پوپولیست با امکانات «ویژه» می توانند بر امواج نارضایتی ها سوار شوند. امروز اینوضع را در سراسر اروپا با وجود آزادی و احزاب مختلف سیاسی می بینیم.ما باید از زیر صفر شروع کنیم.
این نوع نوشتار ها قبل از اینکه به روند تحولخواهی داخل کشور توجه کنند- که آنهم روندی بوده و خواهد بود که در پی آنست آزادی و دمکراسی در کشور محقق گردد – در پی پررنگ کردن خطر تجزیه و فروپاشی سرزمین است.
و راه جلوی گیری از فروپاشی را هم اتحادی بین گروه هایی می داند که مشخص نیست که این گروه ها چقدر از جمعیت فعلی داخل ایران را با خود دارند.
که باید گفت باتوجه به هشدار های فروپاشی
و خواستن اتحاد بین گروه هایی که دیگر محفل های سرگرم کننده بیش نیستند فقط یک راه حل بنظر می رسد:
که این گروه با حمایت های خاص بتوانند کودتا هایی را اجرایی کنند تا حکومت حاکم حذف شود و خودشان سوار بر کار شوند.
که در این روش چقدر ازادی خواهی و دمکراسی خواهی محقق می گردد
چندان مهم نیست.