دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳

دوشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۳

ملاحظات – بهمن پارسا

یکم

در جوامع مختلف بسیارند  مردمانی که معتقدند باور های ایشان در همه ی زمینه های سیاسی-اجتماعی و یا حتّی اخلاق و پرورش و آموزش  درست ترین شیوه ی ممکن است.  مردمانی از این قبیل پای بند هیچ امر دیگری غیر از آنچه باور دارند نیستند و عمومن اختلاف و مخالفت در فرهنگ ایشان محلی از اِعراب ندارد و موافقِ این گفته که “هر که با ما نیست بر ماست” به هرکس و عقیده و باوری غیر آنچه ایشان قبول دارند به چشم  ‘دشمن”  مینگرند و براساس همین باور است که  در ساده ترین برخورد با “غیرخودی” ها  از سخیف ترین ادبیاتِ خاصّ  مردم رجّاله و  لکّاته استفاده میکنند و با بکارگیری  واژه هایی موهن و کثیف که در فاضلاب ِ‌اذهان پس مانده ی ایشان جاری است مخاصمت را آغاز میکنند و این مقدّمه یی است برای شروع حملات و تهاجمات بدنی و موافق توان و موقعیتشان دست به سلاح های گرم و سرد بردن.

از این قماش مردم بین ایرانیان – چه در ایران و چه در خارج ِ از ایران – در همه جا هستند که بارزترین آن ها را می توان در قشر ِ‌قشری  “پادشاهی خواهان” که معروفند به سلطنت طلب از یک سو  و در سویی دیگر  در جماعت ِ کور ذهن و تمامیت خواه معروف ِ‌به “حزب اللهی” ملاحظه کرد.

نقطه ی مشترک این اقشار ِ سخت قشری غیر ِ‌آنچه یاد شد در این نکته کاملن محسوس و ملموس است که هر دو قشر  سعادت و رفاه ِ ملّت را در بازگشت به گذشته میدانند! سلطنت طلبان خواهان بازگشت به آستانه ی دروازه های تمدّن  بزرگی هستند که هرگز گشوده نشد و دلار ِ‌ “هفت تومانی” و مزایای آن  و حزب اللهی ها میخواهند جامعه را ببرند به دوران “حکومت ِ‌ عدل ِ علی” ! تنها فرق موجود  بین این دو قشری قشری اینست که در  بین اوّلی ها هستند کسانی که دلار هفت تومانی خرج کرده و پشت دروازه ی تمدّن بزرگ بوده اند! ولی میان مردم قشر ِ دوم هیچکس نیست که دوران پر از عدل ِ حکومت عدل ِ‌علی را حتّی در خواب تجربه کرده باشد!

دوم

گاهگاه اینجا و آنجا  شنیده میشود و حتِی بعضن نوشته میشود که شاهنامه ی فردوسی منبع و متن متین و پاسدارنده ی  زبان ِ‌پارسی و یا فارسی است و وقتی از گوینده و یا نویسنده پرسیده میشود چرا  و به چه دلیل  اوّلین و فوری ترین پاسخ اینست که: مگر  ندیده اید که در آن کتاب از هیچ لغت تازی (عربی) استفاده نشده! جالب اینست که همین گویندگان و یا همین نویسندگان سطحی و بی بُن و مایه برای دفاع از آن گرانقدر مردِ پردازنده شاهنامه که خود میگوید “بنا کردم  از نظم  کاخی بلند” به چیزی استناد میکنند که دغدغه ی فکری و اساس کار ِ وی نبوده. یعنی که قصد فردوسی از پرداختن و بر ساختن شاهنامه عمدتن احتراز  از واژه های عربی برای  زنده داشتن زبان پارسی  نبوده، که  بدیهی است این نیز  مدّنظر  بوده است ،‌ که  اگر  غیر از این بود  لابُد آن بزرگوار سخنور ِ سخندان در ساختن این ساختمان عظیم در مصراع پیش گفته  فکری به حالِ “بنا و نظم” کرده بود تا گویندگان و نویسندگان و شیفتگان ِدو آتشه ی زبان شکرین که همان فارسی ِ خودمان باشد دچار پریشانگویی نشوند. 

 طرفه اینکه عدُه یی اصلن و ابدا خلاف این را که، قصد فردوسی از سرایش شاهنامه زنده داشتن زبان فارسی فقط با احتراز از بکارگیری کلمات ِ‌عرب نبوده، قبول ندارند  و نزد ِ ایشان نمیتوان گفت بالای چشم فردوسی هم موافق قوانین طبیعت ابرو  بوده! و از طرفی دیگر ناگهان شاعرِ  از خود رسته یی که  تا آنجا که من میدانم غیر فارسی زبان خارجی ِ دیگری نمیدانست  و اگر  هم چیزی بلد بود شاید در حدود همان this is a book  و این حدود حرفها بود در آمد که: آشخ ابولقاسم!!! فلان بوده است و بَهمان.

ظاهرن افراط و تفریط در هر زمینه بخشی از  فرهنگ ماست و در این مورد بین عارف و عامی خیلی فرق و فاصله نیست.

سوم

از  سر ِ‌مُد روز بودن موضوعی و یا جریانی داخل ِ موج شدن  و دست و پا زدن وضع و حال ِ دلپذیر و جالبی نیست، ولی آدم خواه ناخواه در بخشی عمده از زندگی اش با احساسات و عواطفش زندگی میکند و امُا در این مسیر کس یا کسانی قابل ِ‌اعتنا و  اعتمادند که، هنگام که غلیان احساس و عاطفه میرود که راه را بر خردورزی و پیروی از اوامر خرد ببندد  لگام داری کرده و از حدود خردپذیری و عقلمداری امور منحرف نشوند. کسی که خویش را به عمد به بلاهتی سفیهانه مطمح نظر  همگان میسازد چنانچه به مدد و یاوری این “همگان” مدوام مورد طرح و بررسی و یا نقد و تقبیه قرار  گیرد به آنچه در مخیُله  معیوب  و پریشان خویش  داشته  که یک جنبه عمده ی آن  رسیدن به شهرتی است  دست یافته  و  حظّی میبرد  که بخاطر آن دست به بلاهت و سفهات زده.  از اینروست  که معتقدم  جریانات  مُد روز  را  از متن راندن و پیرامونی کردن و  هرچه  زودتر در بوته ی فراموشی  انداختن و عامل یا عاملینش یاد نکردن عذابی است  الیم  بر ایشان  و گرنه  آنان که  در گذر  زمان و سالیان  بسا و بسیار  دراز  نام  و یاد خویش  را  بر تاریخ مردمی حکّ‌  کرده اند گو  مگسی بر ساحتشان وِزوِزیده، که چه؟!

مگر  نه اینکه  آن دُردانه گفته: ای مگس عرصه ی سیمرغ نه جولانکه توست، عِرض خود میبری و زحمت ما میداری.

۶ ژانویه ی ۲۰۲۵

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *