بر خلاف چینیها ما ایرانیها و روسها هرکدام بنابه دلایل تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی خود نسبت به جایگاه خود در رابطه با غرب دچار توهم و سردرگمی هستیم.
ما نباید توهمزده باشیم. ما ایرانیان بهویژه طبقه حاکمه و الیت ایرانی اجازه ندارد بههیچوجه همانند زمان دو جنگ جهانی اول و دوم دگربار دچار اشتباه محاسباتی بشود. ایران به عنوان محل تلاقی سه قاره بزرگ آسیا، افریقا و اروپا سوئیس کوهستانی (با مساحتی کمتر از دو استان مازندران و گلستان) نیست که بخواهد و بتواند و رقبا و دشمنانش بگذارند بیطرف و دستنخورده باقی بماند. این توهم بیطرفی باعث آن خواهد شد که دوباره همانند دفعات پیش دشمنان خاک ایران ما را به توبره ببرند و میهن ما میان دو سنگ آسیاب بلوکهای قدرت و طرفین مخاصمه و تقابل بزرگ جهانی قرار گیرد و له شود. ایران ما بالفعل و بالقوه بزرگتر و به لحاظ ژئواستراتژیک مهمتر از آن است که در منطقه و جهان در حال شکلگیری در قرن آتی بتواند بیطرف بماند.
به باور من امّا ما برای رهایی از جهان تکقطبی و مهار یکجانبهگرایی مرگبار آمریکا که بعضاً در تحلیلها و در بحثهای ژئوپلیتیک همانند «بحث تنگهها و گذرگاههای آبی» از آن بهعنوان یک اهرم اعمال قدرت و هیمنه اشاره میشود با روسیه و چین حداقل یک هدف استراتژیک مشترک داریم و آن مقابله با ابقای وضعیت موجود، یعنی جهان تکقطبی و یکجانبهگرایی امریکایی و غربی در قرن بیستویکم است. این اشتراک در هدف استراتژیک باید به یک پیوند و اتحاد استراتژیک نظامی – امنیتی و پیمانسازی (Pact-building) تبدیل شود. امّا در این اتحاد و پیوند استراتژیک ما نمیتوانیم تنها صرفاً به عنوان مصرفکنندۀ خدمات دفاعی و امنیتی دو قدرت بزرگ نامبرده استفاده کنیم. ما باید متناسب با وزن و جایگاه حقیقی و حقوقی که خود و دیگران برای ما تعریف میکنند قبول مسوولیت کنیم. در این اتحاد و پیوند ایران باید حداقل در حد و اندازه یک قدرت منطقهای توان و امکانات خود در حوزه «قدرت سخت و نرم» و همچنین توان «تابآوری اقتصادی» را تعریف کند. ایران باید قابل دفاع باشد، ما حتماً باید به یک ارتش با ظرفیتهای بالای تسلیحات متعارف و غیرمتعارف مجهز باشیم. تلاشها و سرمایهگذاریهای چندین دهه اخیر در حوزه «قدرت سخت هستهای» باید در آینده نزدیک به بار نشیند. «شترسواری دولا دولا نمیشود»! در قاموس ایرانیان میهندوست حفظ ایران از اوجب واجبات است.
گذشته از این اشتراک در هدف یعنی مقابله با جهان تکقطبی تحت «همینه و استیلای امریکا و غرب» موقعیت جغرافیایی استثنایی ایران ما و همسایگی آن با روسیه و چین به خاطر تنگناهای جغرافیایی آنها، ازجمله عدم دسترسی به آبراههای مطمئن و سهل، در راستای ایفای نقششان در تجارت جهانی مزیتی منحصربهفرد برای ما است که به این راحتیها کشور دیگری نمیتواند آنرا به آنها بدهد؛ یعنی هم چین و هم روسیه به ما بهمراتب بیشتر نیاز دارند تا امریکا و غرب. برای چین و روسیه ما حتی اگر بالفعل نیز یک شریک تمامعیار نباشیم اما حتماً بالقوه توانایی نشستن در سر میز بهعنوان شریک پایاپای را داریم امّا در رایطه با غرب این قضیه متفاوت است. ما باید این واقعیت را بپذیریم که ما هم به لحاظ جغرافیایی و هم به لحاظ تاریخی و فرهنگی به «جهان غرب تبعیضگرا و برتریطلب» تعلق نداریم. آنها همانطور که بارها دیدهایم به باور من از ما در بهترین حالت تنها بهعنوان یک کارت بازی مقابل روسیه و چین و دیگر رقبایشان استفاده خواهند کرد و لاغیر. غربیها حتی به اندhزه دوکنشین «لیختناشتاین» با مساحت ۱۶۰ کیلومتر مربعیاش هم برای ما ارزش و اعتبار و تعهد قائل نیستند.ما باید مواظب باشیم خودمان را مفت و ارزان در راستای اهداف و بهرهگیریهای دیگران تعریف نکنیم. تنها ضامن این امر نیز آنست که «چپ ما باید پر باشد».
10 پاسخ
از حرف تا عمل
بله این سخن درست است، اما نباید به حرف تمام شود.
این حرف زمانی ارزش پیدا می کند که در عمل افراد و اجتماعات وارد شود:
ابتدا باید از غرب شیفتگی دل بکنیم و به خود جرأت دهیم نسبت به توجیهات خانم وزیر خرجه آلمان و همنشینی او با جولانی تعارف را کنار بگذاریم. سپس در پیمان ایران و چین اشتباهاتی را که در برابر غرب میکردیم تکرار نکنیم. به خود جرآت دهیم از جوّ چینستیزی و چک زدن به چهره چین در عرصه عمومی خود را برهانیم و در عمل شخصی به جای مصرف اجناس غربی و تقویت اقتصاد غرب و کمک به نظامی گری آمریکا و آلمان، از کالاهای مرغوب چینی استفاده کنیم. اما با این تفاوت که با رها کردن خود از چینستیزی دریابیم که محصولات اقتصاد سرمایه داری چین را با دید انتقادی نگریسته، جهات مثبت و منفی هر کالا را در جای خود بررسی کنیم و از وارد کنندگان کالاهای چینی طلب کالاهای مرغوب کنیم و …
فرض براین بگزاریم که ایران در کنار روسیه وچین بتواند به حاکمیت اسلامی خود ادامه دهد !
آیا این قصد نویسنده است ویا ایران باید از شر این حکومت ضد مردمی و تاراجگر یکطوری نجات یابد!
حاکمیت اسلام در ایران، همین حالا هم روند استحاله را طی می کند. ارتباط استراتژیک با چین و روسیه تأثیری در تقویت دین در حکومت یا تضعیف آن ندارد کما اینکه در ایامی که محکمترین ارتباطات سیاسی و فرهنگی با آمریکا برقرار بود، تار و پود جریان مذهبی زیر ظاهر سکولار جامعه در حال تنیده میشد.. مبارزات اجتماعی مردم است که سبب اهمیت یافتن افکار عمومی و ناگزیری حکومت از پذیرش سلایق فرهنگی و اجتماعی مردم می شود.
نظرتان را میتوان تایید کرد.
«اصل بقای ایران است»
نظامهای جکمرانی گذراهستند آنچه باید باقی باشد ایران است.ایران ما باید باقی بماند تا ایرانیان بتوانند در این خانه مشترکشان نظام حکمرانی ایدهآلشان را بنا به انتخاب و سلیقه خود از طریق فرآیندهای قانونی و مردمنهاد و یقیناً بدون دخالت بیگانگان تعیین نمایند.
یارگیری و تیم سازی در صحنه منطقه و عرصه بینالمللی از مقدمات لازم برای حفظ استقلال و یکپارچگی سرزمین مادری میباشد. آن حکمرانیای که دارای این درجه از درایت، فراست و اقتدار باشد که بتواند پاسدار ایران ما باشد یقیناً نمیتواند نسبت به مشارکت ایرانیان در فرآیند تصمیمسازیهای ملی ممتنع باشد.
این ناسیونالیسم مهربان را بهتان تبریک میگویم!
در واقع مردم وخلقها اصل هستند و نه مرزهای تصوری .
خوشبختی خلقها را میتوان در یک حکومت فدرال دمکراتیک که تمامیت ارضی را هم در خود دارد ،بهتر برآورد کرد.
هموطن گرامی!
حاکمیت کشور را خود مردم باید تعیین نمایند. لذا تا زمانیکه خود مردم برای تغییر حاکمیت نیروی متحدی بوجود نیآورند، باید حاکمیت فعلی کشور را اداره نماید. مگر اینکه نیروی جایگزینی از میان مردم برای اینکار از طرف خود مردم بوجود آید. روشن تر بگویم: تا زمانیکه طرفداران تغییر حاکمیت بخاطر عدم توافق و منیت های عادی نتوانند نیروی متحدی را بوجود آورند باید حاکمیت فعلی را بپذیریم. اما این با موضوع مقاله نویسنده بطور جنبی مربوط است. امیدورام توانسته باشم توجه شما را به اصل موضوع جلب نموده و به پرسش شما نیز پاسخ روشنی داده باشم.
با درود
این تٸوری رفتن در جبهه شرق مشکل فساد، دزدی ، فرار مغزها ، فقر ، نبود ٱزادی و عدالت را حل نخواهد کردـ به این دلیل خیلی ساده و قابل فهم ، که در جبهه شرق این مشکلات پابرجاست.
این تٸوری در امتداد تٸوری ظهور امام زمان می باشد که حل کلیه مشکلات را به ظهور امام زمان وابسته می کنند و حالا رسوفیلها با دادن وعده سر خرمن رفتن زیر چتر جبهه شرق را می دهند .
گذار از جمهوری اسلامی و حل مشکلات جامعه توسط خود مردم با اتحاد و سازماندهی قابل دسترسی می باشد .
این رسوفیلها همانند وابستگان به انگلیس و امریکا زور بیخودی می زنند.
توهمات نویسنده از واقعیت های جاری واقعن تاسف آور است. از کدام اقتصاد و تاب آوری اقتصادی صحبت میکنید؟ زالو ها و آقازاده هاشان مگر خونی در رگ های این اقتصاد گذاشته اند که قدرتی بخواهد پیمانی ببندد و سودی از آن ببرد؟ ما دیگر کارتی نیستیم که کسی بخواهد با ما بر علیه دیگری بازی کند. به یکی از مسئولان خود رژیم گوش کنید که می گوید در مقابل نفت, چین نه پول که کردیت میدهد, بابت دادن کردیت مالیات و کارمزد میگیرد و چین است که مشخص میکند این کردیت را در کجا و در خرید کدام محصول چینی میتوانیم استفاده کنیم. درست میگویید, شتر سواری دولا دولا نمیشه. اگه قراره کره شمالی بشیم احتیاج به یک ارتش قوی و بمب اتم داریم. در این راه فقر و مرگ و میر توده مردم مهم نیست مهم ضد امپریالیست بودن است. آیا تبعات بیش از ۴۰ سال مبارزه ضد امپریالیستی رژیم برای مردم کافی نیست؟ باید خاری باشیم در چشم آمریکا تا همچون کوبای قهرمان ۶ ساعت در روز بیشتر برق نداشته باشیم؟ نکند از ویتنام بیاموزیم که با دست کشیدن از آمریکا ستیزی محصولات پوشاکش بازار امریکا را تسخیر کرده و اقتصادش بهتر شده. دیدیم چگونه ارتش و بمب های اتمی اتحاد جماهیر شوروی توانست روسیه را از تجزیه و فروپاشی نجات دهد,این را حتا اصلاح طلبان هم چندیست فهمیده اند اما شما خیر.
از ابتدای قرن گذشته که گفتمان ناسیونالیستی پسا انقلاب مشروطیت در بین چپگرایان ایرانی به مبارزه انترناسیونالیستی تبدیل شد، چپهای سنتی مبارزه ملی و دموکراتیک را فدای آمال اردوگاه سوسیالیستی کردند که خود بعدها به خاطر فساد از هم پاشید. نوشته فوق یکی از آنهاست. در نوشته مصطفی قهرمانی “بقای ایران” فقط یک بهانه است درست همانطور که افراطیون راست اپوزیسیون برای توجیهش خواهان هستهای شدن حکومت خامنهای هستند. این همان پتک ایدئولوژیک بر باد رفته است که دهههاست مبلغ نزدیکی ایران با جبهه شرق است و بیرو در بایستی خواهان تجهیز ایران به سلاحهای “متعارف و غیر متعارف” است. ایرانیان هنوز شعار ارتجاعی و تیره تجهیز سپاه پاسداران به سلاح سنگین را فراموش نکردهاند. جوهر کلام مقاله فوق پیوند نامبارک چپ سنتی، رژیم، و آپوزیسیون راست فرشگردی است.