مبارزه شاشَکی لُمپَن های شاه اللهی در روزهای اخیر آنهم نه بر علیه مزدوران رژیم خامنه ای و سرکوبگران و شکنجه گرانِ جوانان مبارز ایرانی، بلکه با سنگ های قبور انسانهای دگر اندیش و شریفی همچون غلامحسین ساعدی، که خود از قربانیان رژیمهای استبدادی حاکم بودند و سالهاست از بین ما رفته و قادر به دفاع از خود نیستند، نمایشی آشکار و بی بدیل از سطح بینش سیاسی و عیار مبارزاتی جماعت شاه اللهی و رهبران مزدور، متوهم و بی پرنسیب شان میباشد.
امروزه این جماعت لُمپن در سطحی از هبوط اخلاقی و فرهنگی جولان میدهند، عربده میکشند و هل من مبارز میگویند، که حتی داعش و دیگر نیروهای عقب افتاده در سطح جهان نیز اگر متوجه آن شوند، انگشت حیرت به دندان می گزند، چون آنان نیز با تمام اعمال جنایتکارانه و ضد بشری خود، به هیچ عنوان توان هم آوردی و رقابت موثر با مبارزات شجاعانه و دلاورانه، این پهلوان پنبه های شاشو را در خود احساس نمیکنند.
قبلا در مقاله “چرا بین ادبیات فاخر و شاه اللهی ها تضادی آنتاگونیستی حاکم است” ضمن برشمردن خصوصیات رفتاری و دستگاه فکری, حاکم بر ذهن شاه اللهی های طرفدار “سایه خدا” نوشتم:
” شاه اللهی ها در ضدیت با انقلاب زاده شده و در بستر تضادی هیستریک با تمامی نیروهای پیشرو، دگرگونی طلب و انقلابی رشد و نمو کرده اند، لذا شاه اللهی ها دارای هیچگونه سابقه مبارزاتی جدی، ادبیات، فرهنگ، سنت و برنامه انقلابی و رو به جلو نیستند و بجز بی ادبی رایج لُمپنیسم، ادبیات و کُنش منسجم دیگری در چنته ندارند…. آنان هیچ نظام ارزشی و پارسایی درونی ندارند و اعتماد به نفس و رستگاری خود را فقط در اطاعت کورکورانه از رهبر فرزانه خود میبینند.”
از دلایل اصلی این هجمه جدید و این سقوط آزاد اخلاقی در گفتار، رفتار و جیغهای بنفشی که این روزها این جماعت کنترات چی می کشند، قطعا شکست مفتضحانه رهبر خود همه چیز پندارشان، در تحمیل هژمونی خود و خاندانش بعنوان رهبر تام الاختیار دوران گذار، به کنشگران و نیروهای واقعی در عرصه مبارزه در ایران میباشد. واقعیت این است که هیچ نیرو و کنشگر سیاسی و مدنی شناسنامه داری، ادعای متوهمانه ایشان را جدی نگرفت و دست حمایتی به سمت ایشان دراز نشد.
شعار انحصار طلبانه و تمامیت خواهانه “همه با من” ایشان نیز بی هیچ انعکاس تاثیرگذاری در فضای عمومی جامعه، صرفا برای سرخ کردن صورت رعیت شاه اللهی، که اخیرا در پیکار جانفرسای خود با قبور مخالفین و معاندین سلطان بن سلطان، پیروز گشته و به مدال افتخار درجه یک همایونی و لقب شاشو مفتخر گشته اند، بکار میآید.
فراموش نکنیم که در دگماتیسم حاکم بر تفکر سلطنت طلبانِ شاه اللهی (یا ولایت مدارانِ حزب اللهی)، جامعه مدنی و حقوق شهروندی صرفا در چهارچوب رعایایی (یا امتی) فرمانبردار تحمل، تایید و به رسمیت شناخته میشود، چرا که از دیدگاه یک شاه اللهی (یا حزب اللهی) فکر و اندیشه فقط و فقط در اختیار سلطان متکی بر ژن برتر (سایه خدا) یا یک رهبر عقیدتی (نماینده خدا) است و دیگران در بهترین حالت میبایست، فقط چاکران (یا ذوب شدگان) درگاه او بوده و صرفا در خدمت به پیشبرد منویات ملوکانه کوشا باشند.
از این روست که عدم تمکین دیگر فعالین سیاسی و کنشگران مدنی از منویات “سایه خدا” و مهمتر از آن انتقاد آنان به تراوشات فکری سلطان ابن سلطان، برای شاه اللهی های فاشیست که “رهبرشان پهلویه، هر کی نگه اجنبیه” غیر قابل درک، تحمل و هضم میباشد و این شاشوهای مبارز را سریعا به عکس العمل های هیستریک و غیر قابل پیش بینی و البته کم خطر، وادار مینماید.
این نقطه ضعف شخصیتی، در شاه اللهی های فرد محور، مطلق بین و جزم اندیش، قطعا از دید استبداد غالب که خود نیز یَد طولایی در زمینه فرد پرستی دارد، دور نمانده است.
میزهای فکر رژیم ضد بشری ولایت مطلقه فقیه، دهه هاست جاه طلبی رضا پهلوی و مزد بگیری اعوان و انصارش را بدرستی ارزیابی کرده اند و سالهاست با نفوذ دادن عناصر اطلاعاتی/صادراتی خود در تمام سطوح سامانه پادشاهی، بخش مهمی از بحرانهای اجتماعی در ایران را از طریق فعال نمودن لُمپنهای این سامانه در مسیر اجرای طرح ها و پروژه های تفرقه افکنانه خود، در صفوف مردم ناراضی و معترض کشور بخصوص در بزنگاه های تاریخی، مدیریت میکنند.
هنوز زمان چندانی از پروژه امنیتی/اطلاعاتی “وکالت” که هدفی جز فرونشاندن آتش مبارزات داخل و انتقال ثقل مبارزه از داخل به خارج نداشت، نگذشته است، که پروژه جدید “رهبری دوران گذار” روی میز گذاشته میشود و با سیگنال ارسالی از داخل کشور، مبنی بر وجود ۵۰ تا ۷۰ در صد هوادار، فشار باد توپ “سلطان” مجددا تنظیم میگردد، تا به وجد آید و شعبان بی مخ هایش را نیز چنان به وجد آورد که پای کوبان و دست افشان، راهی میدان سخیف گویی و لجن پراکنی و لُمپنیسم آشکار شوند، تا اینبار نیز در شرایط حساس و انفجاری کنونی، ثقل تضادها و درگیری ها را از مسیر بیت رهبری و رژیم فاسد ولایت مطلقه فقیه منحرف و تا حد امکان دور نمایند.
واقعیت این است که پس از شکست تلاشهای چند ماهه منتهی به منشور مهسا و کنفرانس جورج تاون که بواسطه عدم باور به دمکراسی و آزادی های مدنی، سیاسی و اجتماعی، عدم قبول تکثرگرایی سیاسی و حقوق دیگران، توسط شاه اللهی های خود محور و حتی عدم احساس مشترک بین آنان و نیروهای دیگر سیاسی رخ داد و باعث عدم موفقیت رضا پهلوی در جذب مسافر جدید از نیروهای آزادیخواه و دمکرات موجود در سپهر سیاسی رنگین کمانی ایران، برای اتوبوس مجانی اش گشت، “سایه خدا” از پذیریش هژمونیش توسط دیگر نیروها مایوس گشت و با چرخشی آشکار به سمت راست افراطی، به گسترش همکاری با افراطی ترین و هارترین جناحهای جهانی راغب گردید.
اینگونه بود که “ژن برتر” در فاصله ای بسیار کوتاه پس از شکست منشور مهسا، توپی شد سرگردان در زیر پای راست افراطی در سامانه پادشاهی، که برای جذب بازیگران و منابع مالی جدید، به زمین بازی اسرائیل شوت شد، تا با سر نهادن بر دیوار ندبه و دخیل بستن بر نتانیاهو و سازمان اطلاعات اسرائیل، به خیال خودشان راهی سهل و میان بُر بیابند تا بی چک و چانه عروس خیالی اشان را به خانه بخت آورند و سلطان را بر تخت سلطنت بنشانند.
حوادث غیر قابل پیش بینی ناشی از حمله وحشیانه حماس به نظامیان و غیر نظامیان اسرائیلی در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و حمله تلافی جویانه اسرائیل به نوار غزه و نسل کشی گسترده غیر نظامیان فلسطینی، توسط دولت افراطی نتانیاهو و حمله اسرائیل به لبنان و حزب الله که در ادامه مسیر خود تا بحال به سقوط توافقی رژیم ضد بشری بشار اسد، توسط بنیادگرایان اسلامی حامی ترکیه و سایر نیروهای ناراضی و مردمی منجر گردیده است، بسیاری از معادلات خاورمیانه را دستخوش تغییراتی بنیادی نموده است.
گل آلودگی آب و سرعت، سطح و عمق تحولات جاری طوری است که هر گربه متوهم، خود شیفته و شاشویی را تحریک مینماید، تا تکه ای از پوست شیر به تن کند و راهی میدان مبارزه!!! گردد، ولی چون از بالا از غرش شیر بی بهره است، از پایین به مبارزه ای هم تراز با تفکرات خود و رهبرانش پناه بیاورد.
شیرهای پوشالی که از میدان واقعی مبارزه با دشمن فرار کرده، به قبرستانهای خالی از سکنه لشکر کشی میکنند و با اهانت به قبور مردگان، آنهم بی خطرترین شان، عقده حقارت خود و ارباب تو سری خورده شان را به نمایش میگذارند، و سپس سرمست از این پیروزی سترگ و فتح الفتوح سلطان پسندانه، بی هیچ شرم و دلواپسی از جوابگویی این اعمال سخیف در برابر ولی نعمتشان، برای اربابِ اربابشان پرچم میگردانند. برای درک این فرهنگ منحط در بین شاه اللهی ها همانگونه که قبلا نوشتم:
“باید دانست که شاه اللهی ها، هیچگاه از گفتار و رفتار سخیف خود شرمنده نمیشوند، چرا که شرم خود از جنس انقلاب و احساسی انقلابی است و کسانی که در ضدیت با انقلاب و تحولات رو به جلو متولد شده و در همانبستر نیز رشد و نمو کرده اند، قاعدتا با چنین احساسی کاملا بیگانه میباشند….”
خوشبختانه صدور بموقع بیانیه هشدار دهنده، توسط جمع کثیری از نویسندگان، شاعران، پژوهشگران و کنشگران سیاسی و مدنی ایرانی در رابطه با محکومیت گفتمان جدید فاشیستی، که انعکاس وسیعی در محافل سیاسی و مدنی داخل و خارج از کشور داشته است، همین رفتار و کردار فاشیستی شاه اللهی ها و حزب اللهی های سلطنت طلب!!!! را هدف قرار داده است.
این بیانیه، دیگر بیانیه ها، فراخوان ها، گفتارها و مقالات منتشر شده در روزهای اخیر، هشداری است جدی به مشروطه طلبان واقعی، تا با اعلام انزجار و جدا نمودن شفاف صفوف خود، از این لُمپنهای مشکوک و مزدور و رهبران خود فروخته آنان در هر سطحی که هستند، به گسترش هر چه بیشتر محکومیت این گفتمان فاشیستی یاری رسانند و دفاع از اوباش شاشو را، به رهبران این جریانات فاشیستی وانهند.
زن زندگی آزادی
یک پاسخ
آقای راد شما که حمله ی هفتم اکتبر حماس به اسراییل را ” وحشیانه” خطاب می کنید توجه کنید که:
۱ – هر انسانی در هر نقطه ای از جهان و با هر میزان از خّرد، فرهنگ و … حق دارد که در برابر اشغالگران از سرزمین مادری خود دفاع کند.حتا اگر از نظر من و شما متحجر و دارای اندیشه ی قرون وسطایی باشد. ۲-مهاجرانی که از سراسر دنیا( نه یهودیان بومی فلسطینی) که در پی یافتن زندگی بهتر راهی کارخانه ها، مزارع، اداره ها و … فلسطینِ پُر از آشوب می شوند باید می دانستند و بدانند که رفاه فرا روی این مهاجران از قِبل بدبختی و شوم بختی بیش از پیش صاحبان این سرزمین که آواره شده اند حاصل می شود. پس اینان نیز اشغال گرند و خارج از اراده ی همگان و به خواست خود، باید منتظر پرداخت هزینه ی آن باشند.
۳ – حماس به قصد گرفتن اسیر اسرائیلی برای معاوضه با فلسطینیان زندانی در اسراییل، اقدام به این حمله نمود.
۳ – در این حمله، خط اصلی حماس، گروگانگیری بود و نه تجاوز و کشتار، ولی وقتی معتقدیم که این جریان دارای اندیشه ی متحجرانه است( همه ی فلسطینان و جریان های فلسطینی نه تنها اینگونه نیستند بلکه بسیار مدرن و بروز هستند. از م.ل ها بگیرید تا سکولارها و … و حتا در بین خود حماس) پس باید بپذیرید که در میان این حمله کنندگان اشخاصی وجود دارند که فهم و درکی از پرنسیپ تشکیلاتی ندارند. مضاف به اینکه همگی شان به نوعی داغدار عزیزان کشته شده ی خود بدست این رژیم غاصب هستند.این زخم جانکاه در اقدام به کشتن غیر نظامیان مهاجر نقش اساسی دارد. به عبارتی، خشونت، خشونت می آورد.
۴- توجه داشته باشید که نیروهای مذهبی افراطی و راست های آدمخوارِ رژیم اشغالگر، هیچ راهی را برای گفتگو و تعامل باز نمی گذاشتند و نمی گذارند. این وحشیان آدمخوار برای جلو گیری از تداوم پیمان صلح “اسلو” بین یاسر عرفات و اسحاق رابین، برای جلو گیری از توفیق صلح، حتا اقدام به ترور نخست وزیر خود، رابین کردند.هرچند که بخشی از فلسطینیان راه حل دو کشور را نمی پذیرفتند.
حالا شما بگویید وقتی رژیم اشغالگر تمام راه های گفتگو را بسته است جز با زبان اسلحه، با چه زبانی با این رژیم سرطانی می توان صحبت کرد؟
۵- پیش از هر نوع قضاوت، بنگرید به حدود۷۶ سال کشتار و آواره گی ملت فلسطین توسط زامبی های اسراییل تحت حمایت آمریکا. ۷۶ سال کشتار برنامه ریزی شده را نمی بینید ولی کشته شدن غیر سیستماتیک چند شهروند غیر نظامی و اشغالگر که البته کشتن آنان خطای فاحشی بود. حداقل از نظر تبلیغاتی و فریب خوردن برخی از جهانیان از جمله شما، توسط پروپاگاندای رسانه های اشغالگر و مدیای غرب. برای شما اینچنین اهمیت پیدا می کند؟