افشا کردن سلطه اقتصاد توسط منطق بازار، مارکس را به سمت نقد اقتصاد سیاسی سوق داد.ما باید آن را در مورد انرژی به کار بگیریم. چنین رویکردی به سیاست انرژی بر پایه سه عنصر استوار است. اول اینکه انرژی باید دوباره ملی شود. سپس، دولت و نهادهای عمومی باید سیاستی را برای پیش بینی تکامل منابع انرژی مورد نیاز کشور در نظر بگیرند. به همین دلیل است که توسعه برنامه ریزی برای استفاده از اشکال مختلف انرژی مهم است. در نهایت، باید اطمینان حاصل کرد که انرژی از محدودیت های رقابت رها شود
بیایید با یادآوری معنای کلمات و منشأ آنها شروع کنیم. واژه انرژی از کلمه یونانی « energeia », به مفهوم یک نیروی در حال عمل و فعالیت گرفته شده. این بدان معناست که انرژی نیرویی را مشخص می کند که ما به عنوان بازیگر اجتماعی در فعالیتهایمان آنرا بکار می گیریم. اما اگر موضوع انرژی این چنین اهمیتی کسب کرده به دلیل جایگاهی است که در اقتصاد دارد.
در واقع، انرژی از یک سو به ما اجازه می دهد با کارخود ثروت تولید کنیم واز سوی دیگر به مرور زمان به یک موضوع سیاسی، یعنی ارزش تبدیل شده است. درست همین نکته است که موحب تضاد شدید بین یک برداشت که انرژی را در چارچوب یک سیاست اجرائی دولت می بیند و بینشی که برآنست آنرا به مدیریت بازار واگذارد.
میانجیگری نماد سیاسی حاصله از دیالکتیک بین فرد و جمع است: ارتباط بین بُعد فردی جایگاه شهروندان و بُعد جمعی تعلقشان به جامعه. انرژی، نمونه روشنی از این میانجیگری است، زیرا ارتباط بین بُعد فردی، پتانسیل آن ، استفاده های فردی از انرژی، و بُعد جمعی منابع انرژی که در دسترس کشور و حتی فراتر، بشریت قرار دارد را ضروری میسازد. دقیقاً به همین دلیل است که باید به منطق ویرانگر بازار انرژی توسط لیبرالیسم و نئولیبرالیسم پایان داد. بهدیگر سخن انرژی به عنوان یکی از پایه های شهروندی باید ازهژمونی بازار و از خود بیگانگی رها شده والزام برابری در قانون اساسی در مورد آن بهرسمیت شناحته شود.
محدود کردن نقش انرژی تنها به عملکرد آن یعنی، مفید بودنش در تولید، ما را از تفکر کامل در مورد آن باز می دارد. ما با بکار گیری انرژی به بازیگرانی سیاسی تبدیل می شویم به این دلیل که جایگاه ما را در فضای اجتماعی مشخص می کند و همچنین بدین وسیله هویت وقدرت خود را در فضای عمومی ابراز می کنیم. امکان استفاده از آن، ما را به رویکرد خاصی از ژئوپلیتیک سوق می دهد. جنگ در اوکراین و تأثیر آن بر منطقه اروپا، ما را به شدت از این موضوع آگاه می کند.
انرژی نیاز به دید خاصی به فضا و به ویژه در ارتباط با محیط زیست دارد. در واقع، استفاده از انرژی منبع آلودگی خطرناک فضایی است که در آن زندگی می کنیم و هوایی که تنفس می کنیم. علاوه بر این، تغییرات در فضای زیست ما که ناشی از توسعه تولید انرژی های نوین (نیروگاه های حرارتی، هسته ای، توربین های بادی، پنل های خورشیدی و غیره) مشکل ساز می شود.
افشا کردن سلطه اقتصاد توسط منطق بازار، مارکس را به سمت نقد اقتصاد سیاسی سوق داد.ما باید آن را در مورد انرژی به کار بگیریم. چنین رویکردی به سیاست انرژی بر پایه سه عنصر استوار است. اول اینکه انرژی باید دوباره ملی شود. سپس، دولت و نهادهای عمومی باید سیاستی را برای پیش بینی تکامل منابع انرژی مورد نیاز کشور در نظر بگیرند. به همین دلیل است که توسعه برنامه ریزی برای استفاده از اشکال مختلف انرژی مهم است. در نهایت، باید اطمینان حاصل کرد که انرژی از محدودیت های رقابت رها شود. به ویژه به همین دلیل است که اتحادیه اروپا با تسلیم شدن به خواسته های لیبرالیسم در مسیر اشتباه قرار گرفته است و کشورهای عضو آن نباید قوانین اروپایی را در سازمان دادن انرژی بر کشورشان تحمیل کنند.
.
نویسنده: Bernard Lamizet استاد سابق موسسه مطالعات سیاسی لیون
منبع: لوموند دیپلماتیک
یک پاسخ
بحث حاکمیت طبقه حاکمه وحاکمیت مردم مطرح میشه وچارچوب تمامی عناصر خط تولیدی وتوزیعی مدیریتش برملی کردن وسپردن به دست مردم وشوراهای مردمی ونهادهای مردمی منهای حاکمیت توتالیترهاست.نمونه حرکت دکتر مصدق اگر روند ادامه میافت سلطه اقتصادی استعمار به پایان میرسید.