جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳

جمعه ۵ بهمن ۱۴۰۳

تحلیلی در دینامیک روان‌شناختی اجتماعی جامعه ایران – داوید پارسیان

چالش‌های جامعه ایران بزرگ، ولی قابل‌حل هستند. مدرنیته و نه صرفا مدرنیزاسیون، باید از بطن جامعه نشأت بگیرد و مسیر آن نیازمند به شهامت انسان های امیدوار و شجاع، که تعهد و تمرکز روشن بر ارزش‌های آزادی، عدالت، توسعه و پیشرفت جامعه را دارند، می گذرد. تنها با شناخت و غلبه بر موانع روان‌شناختی اجتماعی، پایبندی نخبه گان جامعه در ارائه راه حل ها، مشارکت زنان و تدوین استراتژی‌های هدفمند علیه استبداد می‌توان چرخه معیوب را شکست و آینده‌ای پایدار ایجاد کرد

جامعه ایران که ریشه‌های عمیقی در ساختار سنتی و پیشامدرن خود دارد، در مواجهه با دنیای مدرن با چالش‌های اساسی مواجه است که هم به عوامل اجتماعی-اقتصادی و هم به عوامل روان‌شناختی مرتبط می‌شوند. محدودیت‌های ناشی از فقر، دیکتاتوری، مشارکت محدود اجتماعی، سرکوب و فقدان ارزش گذاری و تقدیر به دستاورد انسانها در جامعه، تأثیرات گسترده‌ای بر آگاهی فردی و جمعی دارند. این مشکلات نه‌ تنها در ساختارهای اجتماعی و سیاسی بلکه به‌ طور عمیق در دیدگاه، ذهنیت و دینامیک روان اجتماعی جامعه ریشه دوانده‌اند.

ریشه‌ آسیب‌های اجتماعی

مطالعات نشان می‌دهند که افراد و اقشاری که در یک جامعه امکانات رشدشان به ‌واسطه شرایط اجتماعی و سیاسی محدود شده، در معرض خطر برای ابتلا به اختلالات روانی و نویرز (روان رنجوری) اجتماعی قرار دارند. فقر اقتصادی، سرکوب، عدم آزادی و فقدان احترام و عزت به ارزش های انسانی در افراد، تولید اضطراب و در نهایت می تواند منجر به احساس ناتوانی و انزوا ‌شود. این احساسات اغلب به شکل زیر بروز می‌کنند:

  1. کاهش تعاملات اجتماعی: افراد اعتماد خود را به دیگران از دست می‌دهند و از زندگی اجتماعی کناره‌گیری می‌کنند.
  2. از دست دادن مشارکت سیاسی: بسیاری بدون امید به تغییر، دلسرد شده و دلیلی برای فعالیت در امور اجتماعی نمی‌بینند.
  3. افزایش ترس و ارعاب: سرکوب همواره فضایی از ترس ایجاد می‌کند که در آن الگوهای فکری خلاق و انتقادی مهار می‌شوند.

چرخه خشونت و مردسالاری

در جوامعی مانند ایران، این شرایط اغلب به ایجاد فرهنگی از خشونت و مردسالاری منجر می‌شوند. خشمی که از آسیب‌ها و تحقیرهای اجتماعی نشأت می‌گیرد، اغلب به سمت هم‌نوعان هدایت می‌شود و باعث تکه‌تکه و اتمیزه شدن چامعه می‌گردد. اسطوره‌های قهرمانی و روایت‌های ملی‌گرایانه در چنین شرایطی اهمیت بیشتری پیدا می‌کنند. تاریخ به “داستان“ تبدیل می شود، “فکت های” تاریخی در خوانش ایدئولوژیک و سیاسی “روایت” شده و در حیطه آمال و آرزوهای مردم، قهرمان و ضدقهرمان خلق می‌کنند تا روان جمعی جامعه را نوعی “تسکین” و در نهایت ذهنیت و “حافظه جمعی” را شکل دهند. این فرایند به بازتولید اسطوره‌هایی منجر می‌شود که در آن اعمال زور و خشونت به ‌عنوان ابزاری مشروع برای حفظ و تحکیم قدرت در جامعه محق و تقدیس می‌شوند و به موازات آن هرج‌ومرج و خودتحقق‌یابی فردی بر قوانین دموکراتیک مرجح می گردد. 

در سویی دیگر جامعه با محدود بودن منابع مالی و توزیع نا برابر و غیر عادلانه آن، مواجه با میلیون ها افراد و اقشار “بازنده” است که خود را “قربانی” این تعامل می بینند. 

روان‌شناسی نقش قربانی

تلفیقی از عدم شناخت پیچیدگی های تعاملات اجتماعی، عدم شفافیت در ساختار استبداد و کاهش شدید عزت نفس و احساس ناتوانی در کنترل مسیر زندگی، بسیاری از افراد را به سمت پذیرش نقش “قربانی” سوق می‌دهد. این نقش به اشکال زیر نمایان می‌شوند:

  • پذیرش نظریه‌های توطئه: باور به اینکه نیروهای خارجی سرنوشت شخص را تعیین می‌کنند، جایگزین مسئولیت‌پذیری فردی و اصل عاملیت انسانی می‌شود.
  • از دست دادن مسئولیت اجتماعی: احساس ناتوانی باعث می‌شود که افراد از مسئولیت‌های خود در قبال خیر عمومی کناره‌گیری کنند.
  • انتظار ناجی: تلفیقی از تداوم وضعیت موچود در طول زمان و فقدان یک آلترناتیو سیاسی، ذهنیتی را در مردم یا لااقل قشر قابل توجه ای از آنها ایجاد میکند، دال بر اینکه شرایط موجود را بعنوان یک  “تقدیر” که در آن، مورد “آزمون الهی” قرار میگیرند، تا زمان “ظهور” یک ناجی بپذیرند.

پیشگویی خودتحقق‌ بخش

این دینامیک به یک پیشگویی خودتحقق‌بخش تبدیل می‌شود: خشونت، سرکوب و دیکتاتوری تداوم می‌یابند. جامعه این الگوها را درونی کرده و بازتولید می‌کند که در نهایت به تثبیت سیستمی منجر می‌شود که در برابر تغییرات بنیادی مقاومت می‌کند. در نتیجه، چرخه‌ای از دیکتاتوری، ناتوانی، شورش، هرج‌ومرج و بازگشت به استبداد بوجود میآید.

نقش اپوزیسیون ایران

اپوزیسیون ایران در این فرایند نقش تعیین‌کننده‌ای دارد. وظیفه آن‌ها تولید فکر، ارائه مفهوم و ایجاد روایت‌های جایگزین است که خشونت و هرج‌ومرج را با دموکراسی، شفافیت و اجماع اجتماعی جایگزین کند. شناخت ظرفیت ها و درک اولوبت های جامعه ایران از ضروریات این اقدام است. استراتژی ابوزیسیون در سپهر سیاسی ایران باید در محاط شرایط عینی جامعه، برآورد نیاز ها و آمال مردم حازق و کارآمد باشد. با این حال، شکاف‌های داخلی، فقدان یک وفاق و انسجام نظری، اغلب اثربخشی آن‌ها را کاهش داده است. دیدگاه روان‌شناختی اجتماعی می‌تواند به ایجاد پل‌هایی بین گروه‌های مختلف اپوزیسیون کمک کرده، اتحاد و تمرکز بر محوریت اهدافی مشترک مانند دموکراسی، سکولاریسم و حقوق بشر را ایجاد کند.

نقش زنان

زنان، هم در ایران و هم در دیاسپورا، نقش مرکزی در مسیر مدرنیته ایفا کرده‌اند. مشارکت آن‌ها در زمینه‌های مختلف، از جنبش‌های اعتراضی گرفته تا ابتکارات فرهنگی، ادبی، علمی و هنری کاملا مشهود است. زنان نه‌تنها خواهان برابری هستند بلکه به دنبال تحول عمیق ساختارهای اجتماعی و سیاسی نیز می باشند. توانمندی و مشارکت آن‌ها فرصتی برای بازتعریف ارزش‌های اجتماعی و ایجاد پایه‌ای استوار برای جامعه‌ای فراگیر و پلی فون را فراهم می‌کند.

استراتژی‌ های غلبه بر استبداد

برای مبارزه هدفمند و کم‌ هزینه در مقابله با استبداد در ایران، اقدامات زیر حیاتی است:

  1. تقویت جامعه مدنی: ایجاد سازمان‌های قوی مدنی می‌تواند به تقویت قدرت مردم و ارائه گزینه‌های جایگزین برای حکومت استبدادی کمک کند.
  2. حمایت بین‌المللی: جامعه بین‌المللی باید به‌طور فعال از جنبش‌های دموکراسی در ایران حمایت کند و همزمان اعمال تحریم‌های اقتصادی را از تعضیف مردم دور نگه دارد. 
  3. آموزش و آگاهی‌بخشی: ترویج تفکر انتقادی و آموزش ارزش‌های دموکراتیک می‌تواند در درازمدت به تحول جامعه کمک کند.
  4. اعتراضات بدون خشونت: تاریخ نشان داده است که جنبش‌های بدون خشونت اغلب برای سرنگونی رژیم‌های استبدادی مؤثرتر و پایدارتر هستند.

نقش روان‌شناسی اجتماعی و امید

روان‌شناسی اجتماعی راهکارهای ارزشمندی برای درک مکانیزم‌های زندگی در چرخه جامعه را ارائه می‌دهد. تأکید بر همدلی، مسئولیت اجتماعی، حس همزاد گرایی و امید به آینده ای مشترک می‌تواند به غلبه بر شکاف‌های اجتماعی کمک کند. همان‌طور که ارنست بلوخ متفکر آلمانی تأکید می‌کند، امید تنها یک احساس منفعل نیست بلکه یک نیروی محرکه فعال است که انسان‌ها را ترغیب می‌کند تا واقعیت خود را آگاهانه شکل دهند. این امید باید جامعه ایران را هدایت کند تا گذار از ساختار پیشامدرن و استبدادی به یک نظام مدرن و دموکراتیک را محقق سازد. همزمان، ضروری است که اسطوره‌ها و روایت‌هایی که خشونت و هرج‌ و مرج را مشروعیت می‌بخشند، ترک و به مذمت کشیده شوند.

البته چالش‌های جامعه ایران بزرگ، ولی قابل‌حل هستند. مدرنیته و نه صرفا مدرنیزاسیون، باید از بطن جامعه نشأت بگیرد و مسیر آن نیازمند به شهامت انسان های امیدوار و شجاع، که تعهد و تمرکز روشن بر ارزش‌های آزادی، عدالت، توسعه و پیشرفت جامعه را دارند، می گذرد. تنها با شناخت و غلبه بر موانع روان‌شناختی اجتماعی، پایبندی نخبه گان جامعه در ارائه راه حل ها، مشارکت زنان و تدوین استراتژی‌های هدفمند علیه استبداد می‌توان چرخه معیوب را شکست و آینده‌ای پایدار ایجاد کرد.

*داوید پارسیان، متولد ایران، تحصیلات خود را در رشته علوم سیاسی، تاریخ معاصر، شرق شناسی وعلم اطلاعات، ارتباطات واسناد، در شهرهای گراتس و وین اتریش انجام داده و از سال ۱۹۹۲ در دانشگاه وین در کادر تحقیقاتی مشغول به کار است

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

4 پاسخ

  1. نویسنده هم مثل همه ی ۵۷. ای ها نوشته آلترناتیو سیاسی وجود نداره.در حالی که وجود داره و حمایت بخش عظیمی از مردم رو هم داره: شاهزاده رضا پهلوی

    امثال نویسنده ی مقاله به خاطر تاریخ ستیزی و پهلوی ستیزی شون هیچ چیزی رو نمیخوان ببینن.
    نوشته های اینها رو که ببینی همشون شبیه همه.
    یه سری موردهای کلی و کلیشه یی که سالهاست گفته شده.بدون ارائه روش و راه حلهای عملی.
    کلا این جماعت تو فضای خودشون هستن و نمیخوان قبول کنن شاهزاده امروز فقط آلترناتیو نیست ، بلکه سرنوشت ما و سرمایه ی ملی ست.

    1. متانت نویسنده در این بوده که، مستقیم اشاره به تفکر گلّه‌ای ملت نکرده است. برخی از افراد جامعه‌ی ما، بویی از دولت و مدیریت پارلمانی در کشور را نبرده. و همواره تصور میکند که یک ناجی می‌تواند همه چیز را به بهشت تبدیل کند. امثال رضا پهلوی ها که سالها بدون اینکه دست به سیاه و سفید بزنند، عمرشان را با ثروت به جامانده از شاه قبلی سپری کردند، توان درک طبقات پایین جامعه را نداشته، و هیچ تصوری از کار کردن و زندگی روزمره را ندارند.
      اشاره‌ای دیگر که در این مقاله جا مانده است، فراموشی مردم نسبت به تاریخ و اتفاقات و حوادث گذشته است. تذلل و فسادهای فعلی جامعه، دلیلی بر پاک و منزه بودن شاه قبلی نیست. گویا اتاق‌های شکنجه، ساواک و بطری های معروفشان، از یاد ملت رفته است. انتخاب این دسته از مردم، بین بد و بدتر بوده، و درک حکومت مردم بر مردم بدون نیاز آقابالاسرها، در ذهن آنها تعریف نشده …

      1. خواننده محترم، ملت ایران گله نبوده و تفکر گله‌ای ندارد. اتفاقا ملت ایران، بخصوصی نسل جوان کشور ثابت کرده که خیلی هم مطالب را درست آنالیز میکنند.شما از بوی پارلمان و مشارکت نوشتی اما حرفهای شماست که بوی نفاق و در حقیقت تعفن می‌دهد. مردم آگاه شده اند. مواظب باشید که زیر دست و پای گله له نشوید.

  2. به نظرم مقاله خوبی بود و نویسنده براساس اطلاعات خوبی که داشته بررسی کرده. البته به معنی این نیست که با تمام آن موافقم ولی نگاه مردمی و دور از قدرت طلبی یک طیف خاص این مطلب را باورپذیر تر کرده. با آرزوی آزادی ایران و رشد و پیشرفت سرزمین عزیزمان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *