یکشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۳

یکشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۳

دموکراسی  را از ریل خارج نکردند؛ دموکراسی همان جنبش طبقه ترامپ هاست! – محمد جعفری

جنبش دموکراسی خواهی را با آزادی و سوسیالیسم اشتباه نگیرید، رسالت دموکراسی، حفظ شرایط موجود، به روز کردن مناسبات سرمایه داری معاصر و قابل تحمل کردن آن است. این تعابیر واقعیت ندارد که گویا مردم در کشورهای دموکراتیک آزاد و برابر هستند و بر سرنوشت خویش حاکم و تمام امور زندگی را با رای خود انتخاب می نمایند. خیر. اینکه اگر در کشورهای دموکراتیک بیکاری هست، گویا مردم خودشان به بیکاری خویش رای داده اند، اگر جنگ هست مردم به آن رای داده اند، در اساس واقعیت ندارد. گویا اگر در جوامع دموکراتیک استثمار نیروی کار کارگر هست، کارگر داوطلبانه به این موقعیت پست خود رای داده است. گویا اگر در کشورهای دموکراتیک به مانند کشورهای اختناق زده و استبدادی اقلیتی سرمایه نجومی داشته و اکثریت مردم فقیرهستند؛ و اگر پدیده های شوم اجتماعی مانند اعتیاد، فحشا و کودک آزاری در این جوامع موج می زند، مردم خودشان به این مصیبت های اجتماعی رای داده اند! خیر، مردم نه به این مصیبت ها و نه به نابودی محیط زیست و نه به نهادهای فاسد سلطنت (شاه و ملکه) و مذهب- این نشانه های حقارت انسان که هنوز دموکراسی بالای سر جامعه نگه داشته است، رای نداده اند. ابداً موقعیت بالادست و فرودست طبقات بورژوا و کارگر با رای مردم تعیین نگردیده است. اینکه بطور کلی ابزار تولید جمعی در کنترل مالکیت خصوصی است با رای مردم مشخص نشده.  مردم با رفراندم تعیین نکردند که باید پول سرنوشت آنان را رقم بزند و نه نیازهای مادی و معنوی انسان با اراده جمعی بشر. مکانیسم های دیگری که در ادامه به آنها خواهم پرداخت، خالق این پدیده ها بوده و آنها را به جامعه تحمیل می کنند. راز عدم کنترل مردم بر سرنوشت خویش در کشورهای دموکراتیک، وجود جامعه طبقاتی است- و راه رهایی انسان از دست این مناسبات، ایجاد جامعه سوسیالیستی است.

افسانه حق رای و انتخابات در کشورهای دموکراتیک

در طی سال ۲۰۲۴ چندین انتخابات در کشورهای اروپایی مانند انگلیس و فرانسه برگزار شد و در انتخابات روز۶ نوامبر در امریکا، ترامپ از صندوق های رای بیرون آمد. اشخاص صاحب نظر (متعجب) در مورد این که چرا مردم آمریکا به ترامپ رای دادند، مقالات نوشته و سخن گفتند. یکی گفت: “یک فاشیست از صندوق های رای بیرون آمد”، و دیگری علت انتخاب وی را خارج شدن دموکراسی از ریل واقعی “دموکراسی” دانسته و… . ولی چیزی که در نقد و بررسی آنان غایب بود، مبانی یک نقد اصولی کمونیستی به جنبش مادر، یعنی نقد به خود جنبش دموکراسی خواهی است. من از مدت ها پیش نظرات انتقادی خود را در مورد ماهیت جنبش دموکراسی خواهی چیست، مکتوب کرده و آن را ادامه خواهم داد. فعلاً در این مطلب فقط سعی می کنم آنچه در زمینه یاد شده در مورد دموکراسی بطور شفاف گفته نشده را توضیح بدهم. زیرا هیچ کدام از منتقدین مشخصاً توضیح ندادند که وقتی صندوق های رای ابزار بیرون آمدن یک فاشیست شده، آیا مردم برای رهایی خود از این وضعیت، نیاز به تغییر موازین و مقررات رای و انتخابات و یا ابزار دیگری غیر از دموکراسی ندارند؟ اگر مثلاً به جای ترامپ، کاملا هریس از صندوق های رای بیرون می آمد، چه تاثیر اساسی در زندگی طبقه کارگر ایجاد می کرد؟ تقریباً هیچ. پس چرا باید خود جنبش مادر، یعنی دموکراسی را جدی گرفت و جامعه را به رای و انتخابات در این متن سرگرم و امیدوار کرد؟ من فکر می کنم باید رای دادن و انتخابات را از چارچوب ارزش ها و موازین دموکراسی خارج کرده و نه در این اندیشه بود که اگر دموکراسی را “دموکراسی” نوشت، دور باطل این بازی ها تمام خواهد شد. به نظر من نوشتن “دموکراسی” نشانه توهم نویسنده به دموکراسی است و اساس نقد من به این توهم و به موازین و مقررات، یعنی بازی در زمین لیبرالیسم است. نمی توان به ریشه های اصلی اتفاقات جهان امروز پی برد- بدون اینکه مساله بی کفایتی جنبش مادر یعنی جنبش دموکراسی خواهی را توضیح داده و نقد کرد. برعکس آژیتاسیون آژیتاتورها و ایدئولوگ های جنبش نامبرده پیرامون حق رای؛ واقعیت ها چیزی دیگر است که اینجا فقط به چند مورد آنها اشاره می کنم.

مشکل لاینحل دموکراسی از آن جایی شروع می شود که کل جوهر فلسفه حق مردم را در چارچوب حفظ حق استثمار کارگر توسط طبقه بورژوا تعریف می کند؛ و این وارونه کردن کل فلسفه حق انسان است. بنابر این، تئوری حق رای و انتخاب در دموکراسی؛ تئوری برابری اقتصادی انسان نیست، ابزار توجیه بی اراده کردن، زمین گیر کردن و به خانه فرستادن رای دهندگان هر چهار سال یک بار است. تعهد دموکراسی به حفظ نهادها، ساختارها و ارکان نظام سرمایه داری، آن را از محتوای انقلابی و عدالت خواهانه تهی می نماید. پروسه انتخابات در دموکراسی همزمان پروسه زمین گیرکردن جمعیت عظیمی از مردم و عملاً وسیله ای در دست طبقه سرمایه دار برای سلب اراده از آنان است. فاکتورهایی یاد شده به ما ثابت می کنند، جنبش دموکراسی خواهی کلاً در قلمرو آزادی انسان در برابر جبر و تحکم نهادها و ساختارهای تاریخاً شکل گرفته طبقه سرمایه دار و مشخصاً در مورد دامنه آزادی فرد و حق رای وی در کشورهای دموکراتیک نیز؛ کم تاثیر و حتی افسانه مانند است. مبلغین جنبش دموکراسی خواهی نه تنها در کشورهای دموکراتیک و نه تنها در این مدت، بلکه بطور مدام و در همه جای دنیا مدعی هستند که مردم کشورهای دموکراتیک با رای خود و انتخابات آزاد، سرنوشت خویش در تمام امور جامعه تعیین می کنند. خیر؛ ابداً مساله اینطور نیست. در کشورهای دموکراتیک نیز این نه رای مردم، بلکه نهادها و ساختارها و حکومت های طبقه سرمایه دار هستند که به کمک سایر فاکتورهای مادی دخیل در پروسه رای گیری و انتخابات در کشورهای نامبرده، مقدرات جامعه و طبقات را تعیین می کنند. از کسی پوشیده نیست که پروسه انتخابات و رای گیری چنان تحت تاثیر ارکان سیستم طبقاتی بوده که سرنوشت مردم را خارج از کنترل خودشان قرار داده است. اگر ما صورت مساله نیازهای مردم امروز را درست مطرح کنیم، انتخابات و حق رای در متن نظام سرمایه داری، خود به یکی از موانع تحقق آزادی اقتصادی آنان ( سر در آوردن ترامپ از صندوق های رای) تبدیل شده است. و در این متن است که می توان به سئوال چرا ترامپ از صندوق های رای بیرون می آید، پاسخ داد. باید آن چیزهای که مردم در دموکراسی حق دارند و چه اقداماتی هست که “حق” امکان دست زدن به آن ندارند، اصولی و درست مطرح کرد؛ تا ما دامنه اراده و قدرت محدود انتخاب اکثریت مردم را درک کنیم. چنانکه فوقاً گفته شد، اینکه گویا اگر در کشورهای دموکراتیک بیکاری هست، مردم خودشان به بیکاری خویش رای داده و اگر جنگ هست، مردم به جنگ رای داده؛ یا اگر در کشورهای دموکراتیک به مانند کشورهای اختناق زده و استبدادی اقلیتی سرمایه نجومی داشته و اکثریت مردم فقیر هستند و اگر پدیده های شوم اجتماعی مانند اعتیاد، فحشا و کودک آزاری در این جوامع موج می زند، این ها حق مردم است و یا مردم خودشان به این مصیبت های اجتماعی رای داده اند؛ توهین به رای، به حق و به مردم است. این تبیین از رای و حق مردم کاملاً وارونه کردن فلسفه حق است. برای رد این مدعا می توان به فاکتورهای زیادی اشاره کرد از جمله اینکه از قبل نصفی از استدلال مدعیون نزد مردم دروغ محض تلقی می شود. همه می دانند که استثمار نیروی کار انسان کارگر به رای گذاشته نشده، تا کارگر داوطلبانه به این موقعیت پست خود رای بدهد. همه می دانند مردم با رفراندم تعیین نکردند که باید پول سرنوشت انسان را رقم بزند و نه نیازهای مادی و معنوی انسان و اراده جمعی بشر. مردم با رای سطح میزان سرمایه و بطور کلی ابزار تولید جمعی در کنترل مالکیت خصوصی باشد را تعیین نکردند. مردم با رای خود نهادهای فاسد سلطنت (شاه و ملکه) و مذهب- این نشانه های حقارت انسان انتخاب و ابقا نمی کنند. رفراندم بر گزار نشده تا مردم به نابودی محیط زیست رای بدهد. نه آقایان دموکرات! بود و نبود نهاد سلطنت را اصلاً به رای نمی گذارند. نهاد مذهب اصلاً انتخابی نیست تا به آن رای منفی یا مثبت داد. و این خشت های دیوار کج ساختمان زندگی اجتماعی شما تا ثریا کج است. پس این ادعای شما که گویا مردم در کشورهای دموکراتیک آزادانه با رای خود کنترل امور زندگی را در دست دارند، تنها یک توهم نیست، بلکه آژیتاسیون و کاریکاتور کردن حق رای مردم و تئوریزه کردن دروغ های بزرگ به مانند نهاد مذهب “رهایی بخش” توسط مکاتب بورژوایی است. تئوری دموکراسی برای رای دهندگان (کارگر) ابزار توجیه بی اراده کردن، زمین گیر کردن کردن و به خانه فرستادن آنان هر چهار سال یک بار است. در قرن بیست و یکم بورژوازی تنها در سایه همچنین سیستمی می تواند موقیت طبقه کارگر و سرمایه دار را این گونه با سفسطه در قالب حق رای مردم ماست مالی کند. اکنون به ما مشخص شد که افسانه حق رای مردم در جوامع سرمایه داری تنها روپوشی برای وارونه کردن فلسفه حق و جلوه نمودن دروغ در جایگاه حقیقت است.

تغییر موازین و مقررات ناکارآمد جامعه 

وضعیت جهان امروز و بخصوص وضعیت طبقه کارگر نشان می دهد که حق رای مردم در جوامع سرمایه داری، تنها روپوشی برای رسمیت دادن به حکومت اقلیت و وارونه کردن فلسفه حق انسان و جلوه دادن دروغ در جایگاه حقیقت است. اگر کسی بخواهد فلسفه علت خودداری، بی تفاوتی و مایوس بودن در صد بالایی از مردم جامعه، در امر مداخله در مسایل سیاسی و رای ندادن و انتخاب نشدن را عمیق تر درک کند؛ باید این فاکتورها را به حساب آورد. رمز گشایی راز عدم کنترل بر سرنوشت خویش در کشورهای دموکراتیک این است که دموکراسی حق رای و انتخاب شدن را به  برگه محکمه پسند و پرچمی در دست نهادهای یاد شده به منظور توجیه عدم آزادی اقتصادی مردم و مطیع نگاه داشتن و تسلیم کردن طبقه کارگر به دیکتاتوری طبقه سرمایه دار قرار داده است. آیا حق رای و انتخابات بشرط حفظ ارکان سرمایه داری کجا و کی باعث مداخله همه مردم در سیاست جهت سلب قدرت از این نهادها و از خود بیگانگی مردم در این نظام شده است؟ چرا دموکراسی از نهادها، ساختارها و ارکان سرمایه داری، مذهب و سلطنت سلب قدرت نمی کند؟ چرا از منظر دموکراسی انسان تا ابد ظرفیت خارج کردن سرنوشت خویش از دست نهادها، ساختارها و مناسبات پولی ندارد؟ آیا باید انسان تا کی موقعیت بالادست و فرودست طبقات بورژوا و کارگر هر دو را با خود یدک بکشد؟ پاسخ دموکراسی به این سئوالات اساساً مبهم و بخشاً بی پاسخ است.

ما در نقطه مقابل آن، خواهان تغییر موازین و مقررات رای و انتخابات در جامعه به منظورسلب قدرت از نهادها، ساختارها و ارکان سرمایه داری، مذهب و سلطنت هستیم. ما کمونیست ها سیستم انتخابات فعلی که در چارچوب مناسبات سرمایه داری جریان دارد و در این مدار بین جناح های راست و چپ این جنبش دست به دست می شود و گاهی جناح چپ دوز آن را بالا و گاهی جناح راست دوز آن را پایین می آورد، قبول نداریم. چون از طریق این انتخابات و رای گیری ها که (کل مطلوبیت دموکراسی را تشکیل می دهد) هدفش حفظ نظام سرمایه داری است، هیچ حکومت بورژوایی سرنگون نمی شود و نمی توان آن را به یک حکومت کارگری- کمونیستی تبدیل کرد. با اینگونه انتخابات و رای گیری ها، هیچ انقلاب کارگری- کمونیستی رخ نداده و رخ نخواهد داد. بنابراین، الترناتیو و راه حل ما برای تغییر اساسی و رهایی انسان، انقلاب کارگری- کمونیستی و تاسیس نهادها، ساختارها و مکانیسم جدید و در خور شرایط رهایی انسان است. پس مخالفت ما با حق رای و انتخابات بطور کلی و در هر سیستمی (شورایی) نبوده، ما مخالف ارکان سرمایه داری- ستون های اصلی دموکراسی و خواهان تغییر موازین و مقررات ناکار آمد رای و انتخابات هستیم. این انتقادات به بی کفایتی و بی خاصیت بودن موازین و مقررات حق رای و انتخابات در دموکراسی، تنها انتقاد ما کمونیست ها نیست؛ بلکه هم اکنون جمعیت عظیمی از مردم دنیا با سایه روشن ها از زاویه های دیگر در عمل به بی خاصیت بودن هر چند سال یک بار این نمایش ها پی برده و آنها را خیلی جدی نمی گیرند. به زبانی دیگر، چون حق رای و حق انتخاب شدن با فرض وجود حفظ بنیادها، ساختارها و نهادهای نظام سرمایه داری و نه سلب قدرت از آنها استوار است؛ در حقیقت، این نمایش ها خود بخشی از پروسه فلج کردن و به حاشیه راندن اراده مردم در پروسه رای گیری و انتخابات می باشد. از آنجائی که از پیش نتیجه کم خاصیت بودن انتخابات برای بخش هایی عظیمی از مردم اشکار شده آنها هم به نحوی از انحا وغیر مستقیم این پروسه را وسیله ای برای محروم کردن خود از حق خویش می دانند. در مقام مقایسه فعالیت جمعی بشر به منظور چاره جویی برای سلب قدرت از نهادهای مافوق مردم اگر به دموکراسی نگاه کنیم، دموکراسی طبقه کارگر را به ناکجا آباد روان کرده و تلاش در سطح کلان انسان را به جست وخیزهای سرگرم کننده، فرمال، معامله گرانه و دکاندارانه احزاب بورژوایی مبدل کرده است. مردم احساس می کنند که قدرت کنترل و مهار کردن سرنوشت خویش، طبیعت و جامعه نداشته و مخالفت خود را در عدم شرکت در انتخابات بیان می کنند. حکومت ها خودشان رسماً اعلام می کنند که در مواردی ۴۰ در صد از مردم در نمایش های انتخاباتی آنان اصلاً شرکت نمی کنند. در نتیجه دموکراسی با هیچ سفسطه ای نتوانسته در تحلیل نهایی و در عمل این دره عمیق را پر نماید و اراده مردم را از طریق اصولی به سر چشمه قدرت خود باز گرداند. تا زمانی که سیستم رای دادن و انتخابات در چارچوب مناسبات طبقاتی موجود باشد، دادن حق اختیارات به مردم، یک رویای خیالی بوده و انتخابات در این متن نه اهرم کنترل مالکیت اشتراکی مردم بر ابزار تولید و نه در خدمت سلب قدرت از طبقه سرمایه دار است. لذا به منظور رفع موانع مادی مداخله طبقه کارگر در فعالیت های کلان برای آزادی اقتصادی خویش، باید اراجیف دمکرات ها در مورد حق رای و انتخابات مردم را عمیقاً نقد کرد.  با این نقد است که می توان نشان داده، موازین و مقررات رای و انتخابات در دموکراسی خودش مانع مادی شرکت مردم در سیاست و تلاش جمعی آنان برای اجرای عمل سلب قدرت از نهادهای مافوق مردم است.  خلاصه با فرض وجود حفظ ساختارها، نهادهای و ارکان مناسبات نظام سرمایه داری، حق رای و انتخابات، آن روی دیگر سکه بی حقوق کردن و منفعل کردن مردم در سر نوشت جامعه بوده و به همین دلیل خیلی از مردم نه تنها رغبتی به شرکت در این نمایش ها (انتخاب بین بد و بدتر) ندارند، بلکه سیاست را ” بی پدر و مادر” ماکیاولیستی، دروغگویی و حقه بازی می دانند. این که در همه کشورهای دموکراتیک مردم کمتری متمایل به ابراز وجود در مسایل سیاسی هستند و بدتر از این، حتی سیاست را معامله کثیف سیاستمداران می دانند، باید در این متن ادراک کرد. این یک فاجعه اجتماعی است وقتی که در صد بالایی از مردم به سیاست و تقریباً به همه چیز این دنیا بد بین و بی تفاوت هستند. این بد بینی انسان به جامعه را با الترناتیو جهان شمول کمونیستی می توان به اعتماد و خوشبینی به جامعه تبدیل کرد.

اما فعلاً جنبش دموکراسی خواهی با رواج دادن فرهنگ “انقلاب خشونت است”، “کمونیسم توتالیتاریستی است” و غیره، استاد مبتذل کردن هر کنش اصولی بشر در سطح کلان به منظور انقلاب اجتماعی و رفع موانع اساسی و تناقضات بنیادین مناسبات تولید سرمایه داری است. دموکراسی استاد تنزل دادن اقدامات پایه انسان به سطح رفورم، رقابت و به حد توقع و قد و قواره جنبش های سبز، نارنجی و سیاه ملی و مذهبی است. در این مقیاس موردی را به من نشان بدهید که پیامد تکریم دموکراسی و ژست حق رای مردم باعث براندازی نهادهای فاسد سلطنت و مذهب بوده. بعکس، دموکراسی وجود این نهادها را جز ارزش های خود حساب می کند. دموکراسی با حمل تناقضاتی همچون اینکه باید آزادی برای صاحب سرمایه جهت سود اندوزی و همچنین آزادی برای کارگر برای بهتر کردن زندگی خود تضمین کرد، عملاً کاریکاتوری از محتوای انقلاب اجتماعی و حق رای و آزادی انسان ساخته است. چرا این تبیین دموکراسی از “آزادی برای کارگر و سرمایه دار جهت پراتیک برای خفظ موقیتشان” را باید چرند نامید؟ چون این نسخه و سوژه جنگ، کشمکش و رقابت بی پایان انسان ها با همدیگر تا ابد است. کارگر با موجودی موهوم در پُشت کوه قاف مبارزه نمی کند، با سیستم حی و حاضر جامعه سرمایه داری مبارزه می کند که دموکراسی در جوامع سرمایه داری به همه ارکان آن مشروعیت اجتماعی داده است. مردم را در این توهم نگه می دارد که گویا هم می توان حق استثمار کارگران توسط صاحب سرمایه را نگاه داشت و هم حق کارگران برای رهایی از این قفس! ولی کل پیچیدگی مساله در این است که این دو حق مانعه الجمع هستند. کسی که این نا ممکن ها و مانعه الجمع ها یعنی نگاه داشتن قواعد کسب سود بیشتر و همزمان کسب دستمزد بیشتر… و در بعد فرهنگی ارزش های ملی و مذهبی بوده و خواهان منع رفتار خشونت آمیز است، منفعت وی در عدم فهم این مساله است. در مقابل تبیین ایشان، کمونیسم پرچمی برای پایان دادن به تضادها، رقابت ها و کشمکش های طبقاتی است.

انتخابات دموکراسی بر سر بود و نبود شرایط استثمار بردگان مزدی نیست

پس از شکست مدل کمونیسم بورژوایی روسیه، متاسفانه کم نیستند افراد فعال سیاسی غیر متحزب، احزاب سیاسی، سازمان ها، گروه ها و محافل چپی که باور دارند گویا مردم در کشورهای دموکراتیک با رای خود تمام مقدرات جامعه را تعیین می کنند و نه جبر سیستم خارج از کنترل شهروندان. اما تا جائیکه ما اطلاع داریم، هیچ وقت صورت مساله انتخابات در کشورهای دموکراتیک، بر سر براندازی استثمار بردگان مزدی نبوده است. در هیچ کشوری، حتی یک مورد هم از مردم نظر خواهی نکردند که باید نهادهای مذهبی و سلطنت باشند یا نه. هیچ وقت مساله چگونگی رهایی  بشر از دست نهادهای نامبرده، موضوع رای گیری و انتخابات در دموکراسی نبوده است. هیچ وقت صورت مساله پایان دادن به اینکه عده ای سرمایه نجومی و اکثریت محتاج (رزومه نویسی برای استخدام} نباشند، نبوده. صورت مساله مالکیت خصوصی بر ابزار تولید یا مالکیت جمعی، بله یا خیر، و یا بطور کلی باید پول را از دور و مناسبات جامعه خارج کرده یا نه، به رای نگذاشتند. بعکس، وجود این نهادهای فاسد مانند “وجود” خدا نزد دموکراسی مفروض و واجد ستایش هستند.

جامعه از تکرار مکرر نمایش های بی سرانجام و کم حاصل (انتخاب بین بد و بدتر) خسته شده. طبقه کارگر بالقوه آمادگی و ظرفیت انقلابی چالش این وضعیت و جنبش دموکراسی خواهی را دارد. کمونیست ها باید روی این ظرفیت بالقوه طبقه کارگر پایه های مادی یک نقد کمونسیتی خود به دموکراسی استوار نمایند. نقطه عزیمت فعالیت های قابل تعمیم و اصولی باید تغییر و عوض کردن موازین و مقررات رای و مکانیسم جامعه دموکراتیک جهت عبور مردم از این برزخ باشد. هم اکنون در بی افقی و بن بست است که مردم بخشاً تسلیم شرایط موجود شده و گر نه در یک شرایط متساوی کسی حتی ۱۰ درصد تبلیغات دموکراسی دال بر اینکه: ” مردم داوطلبانه به بیکاری خود رای داده اند یا با رای خود (هرجای که نتوانسته مذهب و شاه کنار بگذارند) مذهب و سلطنت بر خود حاکم کرده؛ و یا گویا خیلی جنگ دوست هستند و به این خاطر است که جنگ ها وجود دارند”، باور کند! با عقل سلیم هر درجه از پذیرش این باورهای احمقانه از مبلغین جنبش دموکراسی خواهی، احمقانه تر از مدعای آنان است. اما با این همه و علیرغم بی اعتمادی مردم به رسانه ها و به انتخابات، اگر واقع بینانه به دغدغه های مردم نگاه کنیم، دموکراسی تا حدودی توانسته بخش های از مردم را به پذیرش این خرافات جدید با خود همراه، هم نظر و هم رنگ کند. جنبش دموکراسی خواهی توانسته به چشم استثمار شوندگان خاک بپاشد و در اشاعه و رواج این خرافات در وارونه کردن حق رای با مفهوم آزادی اقتصادی انسان، پیشرفت زیادی داشته است. از نشانه های پیشرفت نفوذ این جنبش باید به لیست بلندی از احزاب و سازمان های سیاسی اپوزیسیون همکیش جنبش دموکراسی خواهی کشورهای اختناق زده و استبدادی اشاره کرد که غایت آزادی خواهی، الگوها و قبله امیال و ارزوهایشان رسیدن به امنیت سرمایه دار کشورهای دمکراتیک است. پراتیک هر دوی اینها در فروختن دموکراسی بجای آزادی به مردم کشورهای اختناقزده و استبدادی جهان سومی بحدی است که بخش های از مردم را متقاعد کردند که گویا اگر روزی به کشورهای دمکراتیک مهاجرت کنند، از آن پس قدرت تصمیم گیری در سرنوشت خویش برای ساختن آینده آزاد و برابر و… خواهند داشت. خیلی ها با این تصویر به اروپا و … مهاجرت کرده و به محض ورود و در خواست پناهندگی، متوجه حقه بازی، بورکراسی و تناقض میان واقعیت های موجود این کشورها و برداشت های اولیه خود می شوند. در واقع جمعیت کم تخصص این مهاجرین به صف طبقه کارگر کشور میزبان پیوسته که مالاً دچار معضل بی کاری است. تبعات این وضعیت متناقض باعث افسردگی، بی هویتی و دوگانگی شخصیت آنان می شود بطوری که اگر نتوانند با ناهنجاری های شرایط جدید (متاسفانه بعضاً نمی توانند) مبارزه نمایند، سر از بیمارستان درآورده و دست به خودکشی می زنند! دموکراسی ماهرانه معضل مردمی را که مالاً خود در گل از خود بیگانگی و بی افقی نشته اند، زیر فرش پنهان کرده و نه به جان قربانیان و نه به اصول خشکاندن ریشه های علت پناهندگی اهمیت می دهد. برای اینها غیر از پول هیچ چیزی مقدس نیست. بورژوازی کشورهای دموکراتیک برای کسب اتوریته مادی و معنوی خود، از محل معضل پناهندگی مردم کشورهای اختناقزده- خوراک تبلیغاتی ضد پناهندگی برای جناح راسیست این جنبش و پایین نگاه داشتن سطح توقع طبقه کارگر و فریب مردم ساخته است- تا این مسکنی به ناهنجاری های جامعه دموکراتیک باشد. این ها نقش سیاست های ارتجاعی و استبدادی خیز بین المللی خود را که یکی از علل اساسی آوارگی و مهاجرت پناهدگان به کشورهای دموکرتیک است؛ از قلم می گیرند و از این معضل تصویری می سازند که گویا مردم کشورهای جهان سوم خودشان لیاقت آزادی های نسبی به دست آمده در کشورهای دموکرتیک را ندارند. گویا وجود حکومت های دیکتاتور و استبدادی کشورهای جهان سوم تماماً محصول بی لیاقتی و رای و انتخاب بد مردم این کشورها است.

کمونیست ها هیچ وقت نباید از این مساله غافل باشند که میدیای دموکراسی تولید کننده ایدئولوژی طبقه بورژوا است. با معیار کمونیستی، جامعه بدون تعیین تکلیف کردن با سیستم، مکانیسم و وضعیتی که مردم در آن رای خواهند داد و به چه چیزی رای خواهند داد، مبحث حق و حقوق فرد ناکافی و مشابه یک نمایش و سفسطه بازانه جهت پنهان کردن نقش اساسی نهادها، ساختارها و جبر سیستم و مکانیسم تولید جامعه بورژوایی از یک طرف؛ و بی تفاوت کردن مردم از پی بردن به علل اساسی بیکاری، جنگ، نابودی محیط زیست، بقای خرافات و طبیعی نشان دادن طوق استثمار و بندگی به گردن انسان کارگر ملبس با مدال “آزادی و حق رای مردم”؛ از طرف دیگر است. بنابر این، طبقه کارگر در طی چه پروسه ای و کدام شرایط اجتماعی جبراً تسلیم و طلسم مناسبات اجتماعی مورد حمایت این جنبش شده، باید از زوایای مختلف و متعدد و با تفصیل بسط داد. مرز کمونیسم و دموکراسی در این زمینه نیز، یعنی در قلمرو آزادی انسان از هر طوق و بند مادی و معنوی، از هم جدا است. جامعه گزینه های زیادی ندارد: یا باید تسلیم بی افقی و بن بست شرایط موجود بوده و یا آن را چالش کند. ما گزینه دوم را انتخاب می کنیم و در این نبرد، بی تفاوتی هر انسان آزادیخواهی به مدعای دموکراسی را جایز نمی دانیم. 

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

11 پاسخ

  1. گاه بنظر میرسد که دوستان با نوشتن متون طولانی و کشدار تلاش مینمایند خواننده را از خواندن تمامی متن مایوس کنند تا خواننده نیز مزاحم آنان نشود و نقدی ننویسد. بگذریم. جناب جعفری علت افزایش اختلاف طبقاتی و چپاول دسترنج مردم به وسیله حاکمان را در دموکراسی دیدن نهایت کور اندیشی چپ بوده و هست و سبب دوری هرچه بیشتر توده ها از آنان شده است. شما بفرمایید که آیا دمکراسی در کشور فنلاند و امریکا یکسان است؟ آیا در کشور های اسکاندیناوی اختلاف طبقاتی همانند آمریکاست؟ اگر متفاوت است آیا به معنی تفاوت در درجه و کیفیت دموکراسی نیست؟ جمهوری اسلامی هم همچون صدام و اسد ادعای دموکراسی میکند. مگر به ادعاست؟ اگر فردای انقلاب در ایران مردم در انتخاباتی کاملا آزاد به پادشاهی و حفظ مالکیت بر ابزار تولید رای دادند جواب شما چه خواهد بود؟ متاسفانه و متاسفانه جوامع بشری همچون کودکان مراحل رشد بسیار آهسته خود را با رفتن به راه های خطا و ندانم کاری طی خواهند کرد و با دلسوزی نمیتوان کودک ۵ ساله را ۱۵ ساله کرد و توقع رفتار ۱۵ ساله را از آن داشت. به افغانستان بنگرید که چگونه به هر گونه تغیر مثبتی واکنش منفی نشان میدهد. استیصال ما نباید ما را کور کند و اشکال را در جایی ببینیم که آنجا نیست و به دور باطل شکست ها بیفتیم. شکست انقلاب اکتبر دقیقا در تصور این اشتباه بود که با حذف مالکیت بر ابزار تولید همه سیستم رو به تعالی و پیشرفت خواهد رفت و عدالت سرتاسر جامعه را خواهد پوشاند. چنین شد؟ شما نگران دمکراسی نباشید. فاشیست ها و الیگارک ها این ته مانده آن را بزودی برایتان جمع میکنند تا شما خوشحال شوید.

  2. دوست عزیز، دموکراسی یک جنبش و یک چرچم سیاسی است که یک سر آن دمکراسی … فنلاند و کشور های اسکاندیناوی است که شاید اختلاف طبقاتی در آنها کمتر از آمریکا باشد. وجود گرایش راست و چپ در این جنبش به معنی تفاوت در جنس، غایت و درجه و کیفیت دموکراسی نیست. سووال پرسیدید که اگر فردای انقلاب در ایران مردم در انتخاباتی کاملا آزاد به پادشاهی و حفظ مالکیت بر ابزار تولید رای دادند جواب من به آن چه خواهد بود . جواب من این است اگر به جمهوری سوسیالیستی رای دادن شما در مقابل مردم چکار خواهید کرد- من هم در مقابل نظام ارباب رعیتی پادشاهی و حفظ مالکیت خصوصی بر ابرار تولید جمعی همان کرد. لطفاً سایر مقالات من در مورد افغانستان و شکست انقلاب اکتبر مطالعه نماید تا شناخت جامعی از نقد من به دمکراسی داشته باشید. انتقاد به دموکراسی تنها از زاویه جنبش کمونیستی معتر است و نه از منظر جنبش های ارتجاعی، ملی، مذهبی و فاشیستی و الگاریشی. پایه های نقد مد بر دوش دست آوردهای بشر تا به امروز به نارسایی های دموکراسی است و عقب گرد به جنبش های ارتجاعی، ملی، مذهبی و فاشیستی و الگاریشی و سلطنتی

    1. جناب جفری گرامی, بنده که با انتخاب مردم به سوسیالیسم مشگلی ندارم چون هم آرزوی آن را دارم و هم باور به دموکراسی. بدون باور اکثریت قاطع مردم نمیتوان سوسیالیسم واقعی و دمکراتیک را تحت عنوان دیکتاتوری پرولتاریا به زور یک اقلیت بر اکثریت تحمیل کرد حتا اگر خیرشان در آن باشد. اگر شما دموکراسی را به علت “نارسایی های” آن رد میکنید پس دیگران هم حق دارند سوسیالیسم را به خاطر آنهمه نارسایی ها در اجرا و دستاوردهایش رد کنند. ایراد من به مطلب شما آن است که شما بجای برطرف کردن “نارسایی های دمکراسی” خود دموکراسی را عامل پیروزی امسال ترامپ میدانید. اگر هسته قدرت در ایران و امریکا با اعمال نفوذ در انتخابات ( تقلب و تبلیغات و حذف دیگران و خرج میلیون ها دلار ) تبلیغ دمکراسی میکنند که نباید ما را به ضدیت با دمکراسی و در ذهن توده ها به حامیان دیکتاتوری تبدیل کند. هنگامی که نمونه های سوسیالیستی تاکنون پیاده شده نشانی از آزادی درشان نیست, نمیتوان از آزادی در انتخاب رهبران و شیوه زندگی در سوسیالیسم صحبت کرد مگر آنکه نارسایی های سوسیالیسم را برطرف سازیم نه خود سوسیالیسم را. نارسایی های دمکراسی را برطرف سازیم نه خود دموکراسی را. سوسیالیسم را در حذف مالکیت بر ابزار تولید خلاصه کردن بزرگترین اشباه مارکسیست ها بوده است. حذف مالکیت بر ابزار تولید برای جلوگیری از بازتولید استثمار و چپاول اقلیتی از اکثریت است اما مفهوم سوسیالیسم واقعی آزادی و دموکراسی حد اکثریست, اهدافی که در ذهنیت مارکسیست ها فدای حذف مالکیت بر ابزار تولید شده اند.

  3. دمکراسی اگر درست رعایت نمی‌شود، دلیل بر ابزار سرمایه داری نیست ،دلیل بر نظارت غیر صحیح و اجرای ناقص آن است که سرمایه داری با قدرت موجب آن می‌شود.

  4. شکل گیری جنبش سوسیالیستی در بدو سده گذشته در ایران توام با الزامات بی‌قید و شرط بنیانگذاران مارکسیسم مبنی بر وجود طبقه کارگر و شیوه تولید سرمایه داری نبود. حاکمیت سیستم فئودالی در ایران از یک طرف و وجود روشنفکران سوسیالیست که در نبود طبقه کارگر هیچگاه از روابط پیشرو کار و سرمایه برخوردار نشدند جنبش کمونیستی را رقم زد که بیشتر بر تفکرات ارباب و رعیتی و بیقوله‌ای استوار شد. در هم آمیختگی چنین روشنفکرانی با تشیع ارتجاعی پسا انقلاب مشروطیت چپ ها را به ورطه تخیل و اوهام فرستاد.

    این گرایش تا به امروز گریبان‌گیر کمونیست‌های کمینترنی وطنی است. نمونه بارز آن مقاله آقای جعفری است که به وضوح هنوز در تخیل جمهوری سوسیالیستی در ایران انهم به رای مردم زندگی می‌کند.

  5. دوستان عزیز نیک، توجه و مهرداد! از مداخلۀ شما تشکر می کنم. من در دو قسمت به دیدگاه های شما پاسخ می دهم. اول از نیک و توجه که نظراتی شبیه به هم هستند کوتاه یک توضیح می نویسم و در مورد دیدگاه مهرداد که به نوعی مخالفت با کمونیسم و حکومت کارگری است، منابعی را به وی معرفی خواهم کرد. نیک دموکراسی را مکمل سوسیالیسم می داند. خیر، مساله چنان که شما می فرمائید نیست. دموکراسی نه مدعی سوسیالیسم است، نه کمونیسم و نه برابری اقتصادی همه انسان ها، بلکه پرچمی است که طبقه بورژوا تحویل جامعه داده تا مردم بوسیله آن مبارزه خود را برای سوسیالیسم، کمونیسم و برابری اقتصادی تعطیل نمایند. پرچم دموکراسی خواهی از هر نوع خصلت انقلابی و آرمانخواهی رهایی بخش طبقه کارگر تهی شده است و به عنوان پرچم سیاسی و (مذهب جدید سرمایه داران) یعنی کمونیسم نه دموکراسی آری . تا به برابری اقتصادی (سوسیالیسم) بر می گردد، دموکراسی همان نظام اریستوکراسی، الیگارشی و توتالیتری صاحبان سرمایه بر بقیه مردم جامعه است. قبول دارم! بین سیستم دموکراسی کشورهای دمکراتیک فعلی با حکومت های اریستوکراسی، الیگارشی و توتالیتری تفاوت هایی وجود دارد، اما این تفاوت ها جزئی و در فرم بوده و در محتوا، جوهر، ماهیت و ذات آن، تفاوت های اساسی و ماهوی وجود ندارد. حتی در سنت مبارزاتی و فعالیت اپوزیسیون باورمند به متحقق کردن دموکراسی، همان جهانبینی، افق و سنت های جریانات بورژوایی در حاکمیت موج می زند. بنابراین، تفاوت های دموکراسی متحقق نشده “بالقوه به نفع مردم”، با دموکراسی ” بالفعل” در حاکمیت (چماقدار ناتو)، در شکل، زمان، مکان و به لحاظ فنی است. این تفاوت ها موجب نمی شوند ما دموکراسی را چون یک کلیت واحد به مثابه پرچم، مکتب و مدل سرمایه داری علیه هژمونی پرولتاریا نگاه نکنیم.
    دموکراسی پرچم بورژوازی جهت خلع سلاح کارگرانی است که با خواست برابری اقتصادی، برای آزادی و حکومت کارگری مبارزه می کنند. به موجب رشد مبارزه تاریخی طبقه کارگر و شعور عمومی جامعه، توقع انسان در قرن بیست و یکم به جایی رسیده که بورژوازی نمی تواند مستقیماً بگوید نه به برابری و آزادی اکثریت مردم. به جای آن نه، می گوید دموکراسی. اگر نه گفتن آشکار و بی پرده به برابری اکثریت بشر خیلی زمخت و بی پرده است، پس باید به شعاری عامه پسند به همین منظور متوسل شد. دکترین دموکراسی مترادف است با آری به استثمار طبقه کارگر و نه به برابری اقتصادی آنان در فرم نه امروزی. کل حکمت چسبیدن بورژوازی به جنبش دموکراسی را باید در این متن گذاشت و درک کرد.

    1. جناب جعفری با تشکر از توضیحات مبسوطی که مرقوم فرمودید اما متاسفانه قانع کننده نبود. از نظر من دموکراسی حاصل تلاش و مبارزه محرومان و آزادیخواهان در طول تاریخ است و از نظر شما ساخته و پرداخته سرمایه داران. به نظر من راه رسیدن به سوسیالیسم بسط دموکراسی و به نظر شما دیکتاتوری پرولتاریاست. موفق باشد.

      1. دوست عزیز، شما و سایر دوستان به گونه ای به دموکراسی نگاه میکنید گویی دموکراسی چهارچوب مشخصی داشته دارای ابعاد بسیار مترقی و آنچه امروز میبینیم انحراف از این چهارچوب میباشد. در حالیکه در طول تاریخ سراسر طبقاتی مگر تعریفی شسته رفته به غیر از حاکمیت طبقات دارا بر اکثریت بوده است؟چه کسی و درکجا چهارچوبی برای شما مشخص کرده که حالا همگی شما وضع فعلی دموکراسی را انحراف از آن میدانید و معتقدید دموکراسی بد اجرا شده است؟این عقیده شما من را به یاد اسلامیون میندازد که میگویند اسلام غیر از این است که حکومت اسلامی میگوید. مگر اسلامی که به مردم رسیده از طریقی غیر از تعاریف و کتابهای همین جانوران آدمخوار بوده است که حالا با آن مقایسه میکنند؟دموکراسی هم مگر غیر از تعاریفی است که حاکمان و یا فیلسوفان پبرو حاکمان در طول تاریخ از افلاطون و ارسطو بگیرید تا اکنون ارائه شده است؟ اصولا واژه دموکراسی که از یونان باستان ریشه گرفته خود دارای مضمون طبقاتیست. واژه دمو به معنی مردم در آن زمان به شهروندان آزاد که مالکیت داشتندمیگفتند و نه برده ها و هرجا هم کسانی را که تعاریفی غیر از آن ارائه میکردندبه قتل میرساندند ، مگر سرنوشت سقراط و مزدک و… به چه انجامید؟بیخود نبود که مارکس اعلامیه حقوق بشر را که مالکیت بورژوایی را مقدس میشمردو انتخابات هر چهار سال یک بار را به سخره میگرفت و حق و حقوق را محصول جامعه طبقاتی میدانست. دموکراسی هم غیر از این نیست. اقای جعفری با انتخابات مخالف نیست بلکه با انتخاب کردن و عدم حق انتخاب دوباره تا چهارسال بعد را که مردم را از دخالت در امور جامعه منع میکندنادرست میداند.

  6. در مورد دیدگاه مهرداد که به نوعی مخالفت با کمونیسم و حکومت کارگری است، موضوع قدری پیچیده تر است. من یک باسم “آغاز پایان توهم به دموکراسی” نوشتم که امیدوارم در آینده نزدیک در دسترس شما قرار بگیرد، پایه های نظرات خود را توضیح دادم که چرا در ایران امروز هر حکومتی غیر از حکومت کارگری، امتیاز طبقاتی را نگاه خواهد داشت و با نگاه داشتن امتیاز طبقاتی، تبعیض بین اتباع کشور از بین نخواهد رفت. تبعیض بین افراد دارای موقعیت و رتبه های کشوری و لشگری- بین انسان دارای تخصص و غیر متخصص و بالاخره تبعات نابرابری اقتصادی منجر به بقای ستم ملی، جنسیتی و مذهبی می شود. در نتیجه در مبارزه طبقه کارگر برای رهایی، باید بجای شعار دموکراسی، پرچم آزادی و برابری اقتصادی و بجای حکومت دموکراتیک، حکومت کارگری گذاشت. آزادی طبقه کارگر، متضمن آزادی و برابری برای همه است. گفتم مساله پیچیده است، چون نقد جنبش دموکرسی خواهی به نحوی از انحاء حالت تقابل با تعاریف رایج مردم بار آمده با فرهنگ طبقه حاکم جهان امروز دارد. اگر ما آرای مردم را به سه بخش تقسیم کنیم، شاید بیش از دو سوم (فرهنگ جامعه، فرهنگ طبقه حاکم است) بی بیا و برگرد و بدون تبصره، دموکراسی را بعنوان یک اصل و ساختار حکومتی قبول دارند. و یک سوم باقی مانده هم با تبصره؛ اگر و اما و غُر و لند آن را قبول دارند، که به هیچ وجه نمی توان گفت که از زاویه دید ما منتقد دموکراسی هستند. آنانی که دموکراسی را در گیومه می نویسند، فکر می کنند که گویا کشورهای دموکراتیک، دموکراتیک عمل نمی کنند و گر نه، ” دموکراسی بخودی خود بی ایراد است”. از نظر آنان یک ورژن از دموکراسی اصیل وجود دارد که اگر حکومت ها آن را ضایع نکنند، آن ورژن با آزادی کارگر منافات ندارد. نامبردگان دموکراسی خودشان را اصیل و دموکراسی کشورهای مورد نقدشان را نااصیل می نامند. پس آنها بطور کلی منتقد نیستند، بلکه به نسخه (آرتی فیشال) نسخه اورژینال دسته بندی کرده اولی را در گیومه نوشته و نسخه ارژینال کارساز می دانند.! این یعنی تبصره؛ اما، اگر و غُر و لند این دسته خارج از مدار دموکراسی نیست. غیر از باصطلاح مردم عادی من متاسفانه چپ های را می شناسم که معتقد هستند که باید ما کمونیست ها خودمان برای نسخه متحقق نشده ” اصیل و ضایع نشده” دموکراسی” آستین ها را بالا زده و مبارزه کنیم. در کتاب یاد شده این توهم را بیشتر توضیح داده م که در گیومه نوشتن دموکراسی به چه منعی است. در واقع این طیف به اندازه کافی التقاطی هستند که من امشب وارد جزئیات آن نمی شوم.

  7. با درودهای مجدد به شما عزیزان. ایکاروس عزیز، هم اکنون یاداشت شما را خواندم دست شما درد نکند. گر چه ممکن نیست من امشب به تمام زوایای مسایلی که به درست شما به آنها پرداخته اید بپردازم، ولی در همین راستا چند نکته را اضافه می کنم:
    در کشورهای دموکراتیک دموکراسی هست؛ ولی برابری اقتصادی نیست. در کشورهای دموکراتیک دموکراسی هست؛ ولی سوسیالیسم نیست. ولی از ترویج کمونیسم در میدیای رسمی خبری نیست. و بدتر از این ها انسان کمونیست را اگر دیوانه معرفی نکنند قطعاً انگ رویایی به وی خواهند زد. این مساله ای که آدم های که خود را سوسیالیست و کمونیست می دانند و مدعی دموکراسی هستند، فرق می کند با اینکه خود جنبش دموکراسی خواهی مدعی چه چیزهای است. طرفداری این طیف از دموکراسی، جاده یک طرفه است؛ چون خود دموکراسی هیچ جایی مدعی سوسیالیسم و کمونیسم نبوده و نیست. اگر اشخاصی مانند نیک هنوز تفاوت این دو جنبش را نمی شناسند، این عدم شناخت تغییری در این حقیقت که ۹۹ در صد دموکرات ها و کل جنبش دموکراسی خواهی علیه کمونیسم خود را تعریف و فرموله می کنند، نمی دهد. ایشان با پیروی از دموکراسی فکر می کند باید ما بخاطر محبوبیت دموکراسی و کمتر جذاب بودن کمونیسم، خواسته های کمونیستی را بنام دموکراسی به مردم ارائه کرده تا مردم از آن رم نکنند! اما این تصور کودکانه است که اگر ما فکر کنیم جنبشی نه بر پایه خود بلکه در لباس دیگری ظاهر شده تا معتبر شود. چونانکه اگر یک فروشنده اجناس آرایش را در یک صندوق گذاشته و برچسب دارو به صندوق بزند به محض اینکه مشتری بر چسب صندوق را باز کرده و به محتوای داخل آن نگاه کند، به ریش وی می خندد که چرا می خواسته هم خودش و هم مشتری را فریب بدهد. اصول و ارکان کمونیستی را نمی توان با برچسب دموکراسی ارائه داد. خلاصه حرف من این است اگر کمونیسم به درد مردم می خورد، چرا باید آن را با اسم و رسم خودش تبلیغ و ترویج نکرد؛ و چرا آن را به اندازه دموکراسی جذاب ندانسته و کسانی با آدرس عموضی خواهند کلاه سر دموکراسی بگذارند؟ من اینگونه فعالیت ها را سالم و عمیق و اجتماعی ندانسته، بلکه آن را تداوم متد سیاست دکاندارنه ماکیاولیستی با سبک دموکراسی می دانم.

    1. جناب جعفری متاسفانه هرچه بیشتر توضیح میدهید بیش از پیش اشتباه خود را نشان میدهید. سوال اول آن است که اگر دموکراسی دستاورد مبارزات مردم و ازادیخواهان نبوده و نیست و “تئوری طبقه بورژوا ست” پس دیکتاتوری ایدولوژی کمونیست هاست. یعنی فاشیست ها و خودکامگانی چون شاه و خامنه ای و صدام و اسد و هیتلر و موسولینی ” تئوری طبقه خود را رها کرده بودند و هم عقیده با شما شده بودند؟ ببینید تئوری شما با چه کسانی همخوانی دارد. سؤال دوم, شما محصولتان را قبل از گذاشتن در بسته ای و گذاشتن نامی بر آن میباید محتوایش را مشخص کنید. مردم در مقابل خود محصولاتی چون سوسیال دموکراسی, لیبرال دمکراسی, تئوکراسی, اولیگارکی و سوسیالیسم/کمونیسم را میبینند و انتخاب میکنند. از درون بسته سوسیالیسم /کمونیسم بوی فقر و KGB و احتناق و سرکوب و فقدان آزادی ها تا فرسنگها هوا را آلوده کرده. بد بودن این محصول را آیا میتوان به گردن مجریان آن گذاشت؟ اگر میتوانید, پس بد بودن دمکراسی را نیز به گردن مجریانش بگذارید و اگر نه خرابی در ماهیت آنان است پس سوسیالیسم را همچون دموکراسی فراموش کنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *