شنبه ۲۹ دی ۱۴۰۳

شنبه ۲۹ دی ۱۴۰۳

دورنمای مبارزات ستمدیدگان ایران در ادامه خیزش ژینا – سهراب رزمیار

برای تحلیل دستاوردها و جایگاه خیزش ژینا در ادامه و امتداد خیزش های ۹۶ و ۹۸ و براساس آن، گمانه زنی در مورد دورنمای مبارزات مردم، ابتدا باید نکته ای کلیدی که پایه ی این تحلیل است را روشن کرد.

انقلاب یک پروسه است. روندی است که در پاسخ به ضرورتی تاریخی شکل می گیرد، سپس در جهت تدارک و تکمیل آنچه که برای رشد و به سرانجام رسیدن اش نیاز دارد، حرکت می کند. اوضاع مادی–عینی از یک سو و شرایط فکری–ذهنی از سوی دیگر و تاثیر آنها بر همدیگر باعث می شود که فرآیند کامل شدن شروط لازم برای موفقیت انقلاب طی مراحلی در طول زمان صورت بگیرد. این مراحل با وجود پیوستگی تاریخی شان و در ادامه یکدیگر بودن؛ اما هر کدام به مسائل مشخص دوره خودشان در رابطه با آماده کردن عوامل لازم برای پیشروی پاسخ می گویند. بخشی از این پاسخ ها، مربوط  است به ضرورت های پاسخ نگرفته از مبارزات و خیزش های پیشین و بخشی دیگر در مورد مسائل پیش پای “مبارزه در جریان” است بطوریکه بتواند افق های تازه ای برای ادامه حرکت پیش بگذارد. در واقع بالانس میان همین پاسخ دادن ها و ندادن ها به نیازها و ملزومات انقلاب است که جایگاه هر دور از مبارزه را در روند کامل شدن و رسیدن به هدف تعیین می کند. از همین رو تمرکز این تحلیل بر روند شکل گیری و تکامل سه شرط لازم انقلاب یعنی “گفتمان سیاسی و نقشه راه”، “رهبری” و “سازمان یافتگی” در روند مبارزه تا خیزش ژینا و در جریان و ادامه آن است.

گفتمان سیاسی و نقشه راه 

گفتمان سیاسی و ماهیت خواسته ها از یک طرف و نقشه راه رسیدن به آنها از طرف دیگر، هم خودشان پدیده هایی در حال بسط و گسترش و تعمیق هستند و هم رابطه ای دینامیکی با هم دارند چرا که موضوع محوری آنها شناخت و نقد ریشه های نظم موجود و برقراری جایگزین یا آلترناتیو آن است. نسبت همخوانی این دو وجه، بستگی دارد به سطح تجربه و دانش پیشروان، کنشگران و مردم از دینامیسم هر کدام و ارتباط متقابل شان درجریان هر مرحله ازمبارزه.

رهبری (پیشروان و کنشگران)

رهبری در واقع همان پیشروان و کنشگران هر تغییر و تحولی هستند که بنا بر همان میزان تجربه، آگاهی و شناخت؛ توانایی تحلیل و نقد اوضاع و ارائه گفتمان سیاسی، فرموله کردن و جهت دهی به خواسته ها تا طراحی و عملی کردن نقشه راه را دارند یا در جریان مبارزه پیدا میکنند. آنها که یا با خلاقیت خود و یا با تشخیص و ارتقاء ابتکارات مردمی می توانند در هنگامه “چه کنم ها”، تاکتیک های راهگشا برای پیشبرد برنامه ها و نقشه راه جلو بگذارند. کسانی که نه تنها وضع موجود را نمی پذیرند بلکه همراه و پیگیر راه یکدیگر، فعالانه و سازمان یافته تلاش می کنند تا استراتژی انقلاب و جایگزین اوضاع موجود را هر چه بیشتر مشخص و عملی کنند.

تشکیلات (سازمان یافتگی و انسجام)

منظور از تشکیلات، سطح و تنوع سازمان یافتگی و انسجام پیشروان و کنشگران است؛ هم در میان خود و هم در ارتباط سیستماتیک متقابل با پایه های اجتماعی طبقه شان.

این سه شرط لازم در رابطه ای تنگاتنگ با یکدیگر، آن رشته های در هم تنیده ای هستند که مراحل مختلف مبارزه را به هم پیوند می زنند، در جریان آن کامل می شوند و در همان حال مبارزه را متحول می کنند. افت و خیزهای هر مرحله و دورنماهایش براساس آنها شکل می گیرد و در همان حال به آنها شکل می دهند. به عبارت دیگر این سه، همان ملزوماتی هستند که انقلاب برای قدرتمند شدن در برابر نیروهای واپسگرا و پیروزی بر آنها؛ در جریان حرکت خودش آنها را بوجود می آورد و کامل می کند.

بنابرین با چنین نگرشی، در این قسمت تحلیلی از شکل گیری پروسه انقلابی و بستر تاریخی که خیزشهای دی ۹۶، آبان ۹۸ و “ژینا” در متن آن صورت گرفت، ارائه میشود. سپس روند تغییر و تکامل “گفتمان سیاسی و نقشه راه”، “رهبری” و”سازمان یافتگی” در خیزشهای سراسری ۹۶ و ۹۸ بررسی می شود. در قسمت دوم به ادامه روند تغییرات در این سه زمینه در خیزش ژینا و دستاوردهای گرانبها و جایگاه مشخص آن پرداخته می شود و دورنماهای محتمل در روند مبارزات ستمدیدگان در ایران به بحث گذاشته می شود.

شکل گیری بستری انقلابی

فرآیند انقلابی که از دهه چهل شمسی شروع شد و به نقطه ای تعیین کننده یعنی به میدان آمدن مردم در سال ۵۷ و سرنگونی نظام سلطنتی طی قیام بهمن رسید، اما با یک دست شدن حاکمیت تازه به شمایل نظام ولایت اسلامی در جریان کودتای خرداد ۶۰ و سرکوب سازمان ها و احزاب مبارز و کشتار نیروهای مترقی و ملی در دهه ۶۰، شکست خورد. نتیجه آن شکست، از صحنه خارج شدن آلترناتیو انقلابی متشکل و سرخوردگی ناشی از آن بود که زمینه و بستری را بوجود آورد برای شکل گیری گفتمان ابتدا “استحاله پذیر” و بعد “اصلاح پذیر” بودن نظام اسلامی.

بدنبال آن دسته جات و جریانات “اصلاح طلب” از درون نظام سر برآوردند و درائتلاف نا نوشته ای با ملی– مذهبی ها، لیبرال ها، چپ های اردوگاهی و میانه رو قرارگرفتند. اصلاح طلبی و “توهم” اصلاح پذیری رژیم، گفتمان غالب بر نظرات و مبارزات کنشگران جنبش های سیاسی، کارگری، زنان و مدنی در دهه ۷۰ تا سال ۸۸ بود، گرچه مقاومت و درگیری خیابانی زنان و دختران جوان با حاکمیت زن ستیز و سمبل آن یعنی حجاب اجباری و مبارزات و اعتراضات خلق های تحت ستم همچون قبل در تمام این دوران وجود داشت. قیام دانشجویی ۱۸ تیر و خیزش های محلی خودجوش و پراکنده کارگران و زحمتکشان به عنوان نمونه در مشهد و قزوین هم در همین دوره اتفاق افتاد. دوره ای که با ریاست سردار سازندگی فساد و ورشکستگی رفسنجانی شروع شد، با دوره اصلاحات خاتمی تدارکات چی درحالیکه اکثریت را در مجلس داشتند ادامه پیدا کرد و به اولین دوره ریاست احمدی نژاد اصولگرای پوپولیست رسید.

روند گفتمان اصلاح طلبی در این مدت بعد از برخی فرازها اما نشیب های فراوان، نهایتا در جریان انتخابات ۸۸ و مناظره های معروف اش، کاندید شدن موسوی در برابر احمدی نژاد، به نقطه سرنوشت ساز رسید. آنچه که به “جنبش” سبز معروف شد، در نتیجه تضادهای درون حاکمیت رخ داد و از همین رو رهبری و گفتمان حاکم بر آن با توجه به بستری که در آن حرکت میکرد، بطورکلی در دست اصلاح طلبان درون و بیرون حاکمیت، حول محور انتخابات ریاست جمهوری در چارچوبه نظام بود. یعنی نقطه شروع و گفتمان سیاسی آن، نه از دل جنبش مردم و مطالبات شان بلکه از دعوای باندهای درون رژیم برسر منافع شان ناشی می شد.

این بار در جریان بزرگترین حرکت اعتراضی سراسری بعد از سرکوب های دهه ۶۰، اصلاح طلبان باید با دستاوردی عملی به تردیدهایی جدی که در مورد کارآیی روش آنها در این سالها بوجود آمده بود، غلبه کنند. در میان کنشگران و مردم، فرجام گفتمان اصلاح طلبی در چارچوبه نظام اسلامی گره خورده بود به پاسخ یک سئوال: “آیا نظام ولایی جمهوری اسلامی، اصلا ظرفیت اصلاح شدن دارد که انتظار به نتیجه رسیدن مبارزات اصلاح طلبانه را داشت؟”

خواسته ها از حق رای و انتخاب میرحسین برای اصلاح شروع شد. دربرابر انکار و سرکوب خشونت بار رژیم همچون دفعات گذشته، شعارها و مطالبات هم رادیکال تر و عمیق تر شد. اما این بار درجریان اعتراضات ۸۸، مضمون خواسته ها و گفتمان سیاسی هر چه بیشتر تحت تاثیر روشن شدن نتیجه راستی آزمایی اصلاح پذیری رژیم از طریق سنجش نحوه برخورد نظام با همین اعتراضات، در حال تغییر بود.

 روش مبارزه بطورمسالمت آمیز و خشونت پرهیز به پیش می رفت تا بهانه ای برای سرکوب به رژیم داده نشود و در همان حال حتی آن را به انعطاف و پذیرش تغییرات وادارند. راه پیمایی سکوت برگزار شد؛ شعارها مذهبی بود؛ از مناسبت های نظام برای اعتراض و طرح خواسته ها استفاده می شد.

ویژگی مشخص اعتراضات “سبز”، حضور گسترده و شرکت فعال زنان و دختران جوان بود. در واقع از دیدگاه مجموعه تفکر و نظام اسلامی با همه اعوان وانصارش از همان روز اول پیدایش تا اکنون که بیشتر از چهار دهه قدرت سیاسی را در دست دارد، تحمیل محرومیتها و محدودیت های مذهبی، سنتی و حالا قانونی اسلامی به زنان و سرکوب سیستماتیک مقاومت آنان در همه عرصه ها جزئی تفکیک ناپذیر از هویت این جریان است و جایی برای مانور و انعطاف ندارد. برای همین توهم اصلاح پذیری حاکمیت درباره حقوق زنان بیش از هر مورد دیگری شکننده تر بود و هست.

از طرف دیگر رژیم اسلامی برای تحکیم پایه هایش، با حفظ و ادامه ی جو ارعاب اجتماعی بویژه برای تثبیت سرکوب بعد از هر اعتراض، از طریق بالا کشیدن فتیله گشت ارازل و درگیری با زنان و دختران بر سر حجاب بعنوان یک ابزار کلیدی استفاده می کند. برخلاف خیالات رژیم که میتواند اینگونه زنان را ساکت کند، اما مقاومت پیگیرانه زنان و گسترده شدن آن هم از نظر کمیت و هم کیفیت باعث تعمیق و فراگیر شدن گفتمان فمینیسم و جنبش برابری طلبی زنان تا میان مردان، رشد چشمگیر شمار کنشگران زن و بدنبال آن کمپین ها و فعالیت های مختلف شد. در همان حال اصلاح طلبان هم با آگاهی از این موضوع در تمامی این دوران با مانور دادن بر سر این موضوع و حتی حمایت از برخی از فعالیت ها، توانسته بودند با جذب یا تاثیرگذاری های مشخصی بر بخش بزرگی از فعالین، در مقابل جناح رقیب قدرت نمایی کند. بنابرین موضوع بی حقوقی زنان که به شکل فشرده در حجاب اجباری خود را نشان می داد، در طول این سالها تبدیل به یکی از معیارهای راستی آزمایی ادعاها و اعمال اصلاح طلبان شد. از این نظر، اعتراضات ۸۸ برای جنبش زنان در کل، تعیین تکلیف با اصلاح طلبان و اصلاح طلبی بود. 

 در مورد رهبری و تشکیلات، گفتمان مطرح از طرف دست اندرکاران سبز رهبری اعتراضات مبتنی بود بر الگوسازی از خوانش تحریف شده نظام اسلامی ازانقلاب ۵۷ و رهبرشدن خمینی که گویی بدون تشکیلات واز ورای احزاب و سازمان ها و با اعتماد و پیروی خودجوش عموم مردم در سطح ملی پذیرفته شد. براین اساس تلاش می کردند رهبری خود را اینگونه تداعی کنند و در همان حال تشکیلات و مبارزه سازمان یافته توسط مردم را نه تنها نفی می کردند بلکه فقدان آن حتی بعنوان فضیلت و ویژگی ترویج می شد برای مقابله با نظامی که سرکوب سیستماتیک هر نوع فعالیت سازمان یافته یا حتی تلاش برای شکل گیری آن، اولویت همیشگی آن است.

باندهای جناح حاکم موسوم به اصولگرا که حول محور باند خامنه ای متحد و متشکل شده بودند و با فاصله زیادی از باندهای جناح اصلاح طلب رقیب، کنترل نیروهای نظامی و امنیتی را در دست داشتند و دارند، اقدام به کشتار معترضین تهران درعاشورای ۸۸ و بدنبال آن سرکوب سراسری “جنبش سبز” کردند. دربرابرچنین رویکردی، واکنش رهبری “سبز”  و کنشگران اصلاح طلب متمرکز شده بود بر کنترل مبارزه در چارچوب نظام؛ پافشاری بر نقشه راه خشونت پرهیز و جلوگیری از ساختارشکنانه شدن اعتراضات. آن سرکوب خونین و این رهبری وخط سیاسی درکنار نفی تشکیلات و سازماندهی، پایان “جنبش سبز” را رقم زد.

“شکست” اعتراضات سبز دراصل فروریختن “توهم” اصلاح پذیری رژیم در میان توده ها به شکل گسترده بود. ریزش این توهم، نقطه عطف در سراشیب سقوط افتادن گفتمان اصلاح طلبی در نگاه ستمدیدگان بود. شکسته شدن این توهم در واقع آغاز روندی بود که مبارزه مردم از نظام عبور کند و به این باور عمومی برسند که استبداد و نابرابری ریشه در وجود این حاکمیت مذهبی دارد. در نتیجه خواسته های شان به سوی سرنگونی هدف گیری کند و مضمون انقلابی به خود بگیرد. در متن چنین تحول بزرگی یعنی شکل گیری یک بستر انقلابی و چرخش به سمت گفتمان سرنگونی هست که شاهد خیزش های سراسری ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ ژینا و خیزش های محلی و منطقه ای هستیم.

فرصت مناسبی برای انفجار خشم مردم

خیزش ۹۶، اولین خیزش سراسری بعد از شکست “جنبش” سبز بود. در واقع هشت سال طول کشید تا روند دگردیسی گفتمان سیاسی درمیان پیشروان، کنشگران، مردم و افکارعمومی ایرانیان درباره اصلاح ” ناپذیر” بودن نظام و ضرورت سرنگونی آن کامل شود و به شکل یک کنش مشخص و فراگیر ابراز وجود کند.

خیزش ۹۶ در نتیجه تضادهای درون حاکمیت امکان بروز پیدا کرد. این بار جناحی سعی کرد با استفاده از کارت “مردم ناراضی از وضع اقتصادی” برای زدن جناح مقابل، حرکتی اعتراضی راه اندازی کند اما همان مردم ناراضی و بطور مشخص زحمتکشان که در جریان اعتراضات سبز یاد گرفته بودند چطور از مناسبت های حکومتی برای اعتراض و طرح شعارهای خودشان استفاده کنند، اینباراین تجربه را ارتقاء دادند و قبل از اینکه دست اندرکاران حکومتی فرصتی پیدا کنند، کنترل این حرکت را به دست گرفتند و آن را به سطح یک خیزش همگانی و سراسری رساندند.

مردم خشمگین و زحمتکش درصدها شهروشهرستان بویژه دراستانهای محروم و مناطق تحت ستم ملی همچون کوردستان، خوزستان، سیستان و بلوچستان به خیابان ها سرازیر شدند. برخلاف اعتراضات سبز که زیر پرچم یک جناح بر علیه دیگری حرکت می کرد، این خیزش از همان ابتدا قطع امید از نظام و گذر از آن را فریاد کشید. از رهبری شدن توسط جناح های حکومتی گسسته بود اما خود هم فاقد آن بود، گرچه بنا به ضرورت و اضطرار شرایط، پیشروان آن بطورکلی خودجوش، محلی و موقتی عمل می کردند. خیزش ۹۶ کوبیدن میخ آخر بود بر تابوت اصلاح پذیری رژیم. از نظر خط سیاسی، این جنبش دانشجویی بود که با شعار “اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا” توانست به یکی از مسائل خیزش یعنی طرح شعاری فراگیر که گفتمان سرنگونی را در جنبش تثبیت کند، پاسخ دهد. در واقع برای جنبش دانشجویی، قیام ۱۸ تیر ۷۸ و شکست آن همان نقشی را بازی کرد که شکست اعتراضات سبز در سرنگونی طلب شدن عموم مردم بازی کرد. به همین دلیل دراین دوره شاهد پررنگ شدن نقش پیشاهنگ جنبش دانشجویی در کنار مبارزین جنبش کارگری، زنان و خلق های تحت ستم و گسترده شدن پایه های موثر دربوجود آمدن، تربیت و رشد رهبری و تشکیلات انقلابی هستیم.

ساختار شکنانه شدن خواسته ها و گسستن از رهبری جناحهای اصلاح طلب و معتدل، خیزش را با چالشی اساسی روبرو کرد: انطباق نقشه راه و تاکتیک های مبارزاتی با خواسته تغییر یافته به سرنگونی در خلاء رهبری و تشکیلات. دیدگاه های مجاز تبلیغ شده در مورد رهبری و تشکیلات، که آن را به شکل اتوریته فردی از بالا و دیکتاتوری حزبی با چارچوبه های دستوری می دید، مبارزه خشونت پرهیز که آن را برای اجتناب از انقلاب و خونریزی و پایانی بر دور تسلسل خشونت، بهترین شیوه گرفتن نتیجه با کمترین هزینه می دید؛ و حتی تردید در طرح انقلابی دیگر که آن را با توجه به تجربه ۵۷ راه حلی خونین و پرخشونت می دید که حاصلی جز تخریب و دیکتاتوری ندارد، با اینکه دچار تزلزل شد، اما هنوز بر حال و هوای مبارزه حاکم بود.

پذیرش همگانی گفتمان سرنگونی روی روش مبارزه تاثیر گذاشت. حمله به مراکز اداری و حتی ایدئولوژیک رژیم در جریان خیزش با اینکه بیشتر واکنشی و خودجوش بود اما نشان از بطورکلی رشد و گسترش خط تعرضی اما سردرگم داشت. همین خط تعرضی که حتی در اعتراضات تابستان ۹۷ سازمان یافته تر و هدفمند تر شد، نشان از متزلزل شدن شیوه مبارزه خشونت پرهیز در برابر رژیم داشت. این خیزش نه تنها توانست خواست سرنگونی را در جنبش تثبیت کند بلکه برای باندها و جناح های رژیم هم روشن کرد که دیگر نمی توانند در دعواهایشان از کارت مردم استفاده کنند. درهمان حال خیزش ۹۶ از نظر پاسخ به ضرورت های مبارزه انقلابی، اعتبار و کارآیی ایده های تبلیغ شده در مورد شیوه مبارزه، نقشه راه، رهبری و تشکیلات را در عمل زیر سئوال برد و ضرورت نقد و پردازش کردن نگاهی دیگر را جلو گذاشت اما آنقدر فرصت نیافت تا خود به این مسائل جواب دهد.

خیزش ۹۶ در حالیکه از یک سو بی پایه بودن رژیم در شهرستان ها و شهرهای کوچک و پتانسیل انقلابی مردم در این نقاط را به نمایش گذاشت، در همان حال از جانب دیگر نقطه ضعف ساختار سرکوب رژیم، که تمرکز نیروهایش را بر کنترل تهران و سایر کلان شهرها گذاشته است، در برابر قدرت اعتراضات همگانی و هم زمان در استان ها و مناطق محروم و تحت ستم ملی، شهرهای کوچک و شهرستانها  نشان داد.

رژیم با دستپاچگی و بسرعت، با اعزام نیرو، سرکوبی خونین را شروع  کرد تا در نهایت، خیزشی که از ضعف برنامه، رهبری و تشکیلات رنج می برد را با کشتار و اعدام و زندان پایان دهد. خیزش ۹۶ با آنکه  سرکوب شد اما خاموش نشد، بلکه هوشیاری و ذهنیت پیشروان و ستمدیدگان در مورد راه تازه ای که برگزیده اند روشن تر کرد. برای سران نظام هم معلوم بود که خشم و نفرت مردم با سرکوب از بین نرفته بلکه مانند آتش زیر خاکستر در حال گسترش است، پس باید چاره ای کند قبل از اینکه دوباره شعله گیرد. بنابرین از طریق تجهیز و تسلیح و افزایش نیرو، آموزش تاکتیک های نظامی و امنیتی، برپایی مانورهای شهری و خیابانی شروع به آماده سازی و برطرف کردن نقطه ضعف ها کرد.

زهر چشمی خونین و برنامه ریزی شده 

در چنین شرایطی بود که آبان ۹۸ با اعلام “ناگهانی” افزایش قیمت بنزین، مردم خشمگین و ناراضی، غافلگیرانه در برابر نیروهای از پیش آماده و مانور دیده نظامی و امنیتی رژیم قرار گرفتند. سرکوب خونین برنامه ریزی و تدارک دیده شده رژیم در واقع فرار به جلو بود و دست پیش را گرفتن تا پس نیفتند. زهر چشمی خونین در شرایط ناآمادگی توده ها درعین غافلگیری.

خیزش ۹۸ علیرغم خودجوش بودن و غافلگیری در برابر سرکوب از پیش برنامه ریزی شده، ولی در ادامه و امتداد پیشروی خیزش دی ۹۶ بود. تثبیت گفتمان سرنگونی در خیزش دی ۹۶ باعث شد که خیزش آبان ۹۸ از همان ابتدا به تمامی سرنگونی طلب باشد.

 در جریان خیزش و سرکوب خونین آن روشن شد که خواست سرنگونی به تنهایی و بدون آلترناتیو یعنی برنامه سیاسی، نقشه راه و رهبرانی سازمان یافته که  توانایی تدوین و پیشبرد آنها را داشته باشند، به پیروزی نمی رسد. در نتیجه گفتمان سرنگونی یک گام به جلو برداشت و موضوع آلترناتیو برجسته  شد و پاسخ خودش را می طلبید. حرکت هایی در سطحی محدود برای مطرح کردن بعضی گزینه ها و سرداده شدن شعار “مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر”، نشانه ای از چالش هایی بود که بر سر موضوع آلترناتیو در جریان بود. فقدان یک برنامه مدون که توسط سازمان و تشکیلات هایی از پیشروان و کنشگران در سطح سراسری ارائه و دنبال شود، اجازه نداد تا پاسخی فراگیر به موضوع جایگزین داده شود که در مجموع مورد قبول طبقات و اقشار مختلف باشد.

۹۸ مانند ۹۶ یکبار دیگر پتانسیل انقلابی مردم درمناطق تحت ستم ملی، شهرهای کوچک و شهرستان ها را به نمایش گذاشت. سابقه تاریخی و کنونی مبارزات خلق های تحت ستم و سرکوب عریان نظامی – امنیتی باعث شد که عموم مردم در جریان خیزش به اهمیت حمایت و همبستگی با آنها در مبارزه با رژیم پی ببرند. به همین دلیل در جریان خیزش، شاهد سردادن شعارهای اتحاد و همبستگی خلق ها بودیم.

شرکت گسترده و سراسری زنان در جریان خیزش ۹۸ و نقش آفرینی آنان در رهبری میدانی بسیار چشمگیر بود. این پیشروی مهم و بزرگ در مبارزه، راه را برای به دست آوردن جایگاه واقعی و شایسته زنان در رهبری انقلاب و ساختن جامعه آینده ایران هموار کرد.

در ادامه خیزش ۹۶ که شاهد یک خط تعرضی در حمله به مراکز اداری – سیاسی و ایدئولوژیک  رژیم مانند فرمانداری ها و حوزه های علمیه بودیم، خیزش ۹۸ اما در عمل نشان داد که به این آگاهی رسیده است که نهادها و موسسات اداری، مالی و ایدئولوژیک، اهرم های اصلی قدرت رژیم نیستند و نمی توانند هدف مستقیم خط تعرضی باشند. سابقه رژیم در برخورد با اعتراضات مسالمت آمیز، خیزش ۹۶ و سرکوب برنامه ریزی شده و بی رحمانه ۹۸، نقش کلیدی نهادها و نیروهای رسمی و غیررسمی نظامی، امنیتی، اطلاعاتی و دستجات لباس شخصی را در حفظ نظام برای همگان روشن کرد. همین باعث شد که خط تعرضی بدرستی رو به برخورد و ضربه به این نهادها و نیروها بیاورد. سرکوب خیزش ۹۸ بوضوح نشان داد که انطباق نقشه راه با خواست سرنگونی دقیقا گره خورده است به تعیین تکلیف با ساختارسرکوب نظامی امنیتی رژیم.

خیزش ۹۸ در مقایسه با ۹۶ از نظر رهبری و تشکیلات در سطح محلی و منطقه ای گسترده تر و فراگیرتر بود. یکی از دستاوردهای مهم این خیزش، کنشگر شدن بسیاری بویژه دختران و پسران جوان از میان طبقات تحت ستم در ابعاد وسیع و ورودشان به عرصه مبارزات بود. این جهش در افزایش شمار کنشگران و فشردگی کنش گری، زمینه های لازم برای شکل گیری و تقویت دسته هایی از رهبران میدانی و پیشروان را در سطح محلات و مناطق و تا حدی فراگیر و سراسری فراهم آورد. پیشروان و کنشگرانی که با جدیت و پیگیرانه، اراده ی خود را برای برداشتن موانع نشان می دهند و راه یکدیگر را دنبال می کنند.

تشکیلات های محلات توسط جوانان پیشرو بوجود آمد که با توجه به تمرکز پرتعداد نیروهای سرکوب در مراکز و میدان های اصلی شهرهای بزرگ برای جلوگیری از تظاهرات های همگانی، سازماندهی تظاهرات های غیرمتمرکز را شروع کردند. ایجاد تشکیلات های محلی و محلات توسط جوانان در کنارجنبش دانشجویی و مبارزین مناطق تحت ستم ملی باعث شد که اعتراضات به شکل پیگیرانه تر و گسترده تری سازماندهی شود. پیشروی در زمینه سازمان یابی هر چه بیشتر موضوع نقشه راه و تاکتیک های مبارزاتی و بدنبال آن ارتباط و هماهنگی میان این تشکلات و دسته های انقلابی برای غلبه بر پراکنده کاری و دوباره کاری را پیش گذاشت. به این ترتیب در عمل، رهبری ها و تشکیلات هایی توسط پیشروان و کنشگران بوجود آمدند یا رشد کردند با اینکه از نظر ذهنی هنوز به تسویه حساب قطعی با گفتمان نفی رهبری و تشکیلات نرسیده بودند.

سرکوب خیزش ۹۸ از جانب رژیم به نشانه موفقیت برنامه ریزی، تدارک و آمادگی اقتدار ساختار سرکوب با افتخار اعلام شد اما برای ستمدیدگان مرزبندی خونینی از آشتی ناپذیری را ترسیم کرد که هر چه راسخ تر خود را برای مقابله و متلاشی کردن این ساختار و سرنگونی آماده سازد.

سهراب رزمیار

آذر ۱۴۰۳

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *