این یادداشت را تقدیم میدارم به برگزارکنندگان مجمع عمومی عادی شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران و همه فرهنگیان این کارگران و زحمتکشان عرصه بازتولید علم و فرهنگ و دانایی که به رغم همهی محدودیت های موجود با گزینش شیوه نوین، ضرورت برپایی مجمع عمومی را به تاخیر نینداخته و با بهره گیری از خِرَدجمعی و حضور اکثریت تشکل های فرهنگیان با قدرت اراده ، دستور کار و نتایج کلیدی مجمع را طی سه روز در ساعات معین، تحقق بخشیدند . از ثمرات این مجمع عمومی آنکه نشان دادند با تکیه بر اراده جمعی و سازمانی می توان ادامه و استمرار مبارزات صنفی _ طبقاتی را ضمانت کرد . این دستاورد بزرگ گرامی باد !
و بعد_ مبرم ترین موضوع برای کارگران و زحمتکشان امرور ایران شعاری است که یکصد سال پپش مصرع پایانی شعری بود که ابوالقاسم لاهوتی شاعر انقلابی کارگران و زحمتکشان آن را سرود و این شعر را با عنوان وحدت و تشکیلات برای همه کارگران بیادگار گذاشت. شعر وحدت و تشکیلات را شاعر زحمتکشان اینگونه به پایان می بَرَد:
چیست قانونِ کنونی، خبرت هست از این؟
حکمِ محکومیِ ما!
بَهرِ آزاد شدن، در همۀ روی زمین
از چنین ظلم و شَقا،
چارۀ رنجبران وحدت و تشکیلات است !
تاسف بار اینکه این شعر غالبا بصورت کلیشه و در بهترین حالت درپایان یادداشت های کارگری در برخی رسانهها تکرار میشود، اما کمتر این راهکار و به قول شاعر این قانونمندی برای آزاد شدن از ظلم و شقاوت سرمایهداری، در زندگی کارگران عملیاتی شده است .
اینکه چرا وحدت و تشکیلات به عنوان پیش نیازهای جدی برای رهایی کارگران در حد شعار و کلیشه باقی مانده است و طی این تاریخ صد ساله جز در مقاطع خاصی از تاریخ جنبش کارگری نتوانسته است از شعار به عمل فراروید؛ ناشی از محدودیت ها، مشکلات و موانعی است که بخش قابل توجه آن کوشش نهادهای بازتولید سرمایه دارانهی نیروی کار بمعنای مطیع سازی کارگران از سوی دستگاههای حکومتی سرمایهداری بوده است. اما بخشی هم دقیقا به موانع ذهنی موجود در طبقه کارگر و انبوه رنجبران و زحمتکشان بستگی دارد.
این موانع ذهنی نتیجهی همان ترمزهایی است که مجموعه آنها میتواند کارگران را جدا جدا به خود مشغول ساخته و از یافتن راه چاره با دیگر همطبقهایها و همقطارانشان محروم کند!
بسیار شنیده ایم که گفته میشود «کارگرانِ در خود». یا «طبقه در خود» و در مقابل عبارت «طبقه برای خود» را بیان می کنند. این در خود بودن ایستگاهی است که کارگران همه در آن قرار دارند اما یکدیگر را درک نمی کنند و یا در صورت نزدیکی از چگونگی همراه و هم اندیشه شدن و شکستن دیوارهای فاصله و از میان برداشتن آن احساس ناتوانی و ترس دارند. و در عین در کنار هم بودن اما دستادست و چفتاچفت یکدیگر به حل مشکلات نمی پردازند. یا بنا به آموزه های نادرست از پذیرش نظرات یکدیگر واهمه دارند و تحت تاثیر همان آموزه های نادرست به منزهطلبی و نابنگری مبتلا شده اند. یا آنقدر در رسیدن به منافع آنی و قابل دسترس شتاب دارند به منافع آینده و نقش تاریخساز خود، با هم نمی اندیشند. با وجود تجربیات بی شمار به دلیل نبود مطالعه و بی توجهی به تاریخ کارگران نسل های پیش از خود؛ هنوز قدرت برای خود بودن را دریافت نکرده اند و نتیجه با هم بودن (و حدت) و همکاری مشترک (تشکیلات) را به خوبی درک نمی کنند. به همین سبب در برابر ناملایمات و انواع ستمها و بیعدالتی های سرمایه داران و دولتهایشان ناتوانند و هر رفتار غیرانسانی و هر ظلم و ستمی را برده وار تحمل می کنند.
میزان در خود بودن کارگرات متفاوت است.
همه کارگران به یک میزان در لاک خود نیستند ولی هر بخشی از کارگران و یا هر فردی از این طبقه میتواند نوعی در خود غوطه ور باشد. اگر بخواهیم مصادیق این در خود بودن را آنطور که هست ببینیم، کافیست به اطراف خود نگاه کنیم. کارگرانی در ایران در برهه ای از مبارزات صنفی درخشیده اند و در شرایطی به شدت سرکوب شده و هزینه های بسیار داده اند. همینها به رغم این هزینه دادن ها بنظر میرسد که اتفاقا به شعار «چاره کارگران، زحمتکشان وحدت و تشکیلات است» را بیش از سایر کارگران مطرح می کنند اما در عمل هیچ نقشه راه و برنامه ای برای احیا، بازتولید وحدت در گستره و وسعت سازمان کار خود به کار نمیبندند. نوع دیگر «در خود بودنِ» کارگرانی که ظاهرا امکاناتی که منجر به ایجاد تشکیلات شده است را دارند اما وحدت اندیشه برای بهرمندی از آن تشکیلات را ندارند.
کارکران در خود طبعا متفاوتند اما در نهایت نتیجه عمل آنها یک چیز است و آن انفعالی است که از هم اندیشی و در کنار هم بودن و بر پا داشتن اراده جمعی آنان را محروم کرده است. این هم نوعی از درخود بودگی است. این درخود بودن در گستره وسیع محل های کار و تولید و جمعیت بسیاری از کارگرانی دیده میشود که موضوع تشکیلات را با تمام وجود درک نکرده اند. یا برایشان تشکیلات تدارک دیده شده است (مانند کارگرانی که شوراهای اسلامی کار و انجمن های صنفی را دارند) آنها با این اعتبار که تشکیلاتی برای دفاع از آنان وجود دارد به زندگی در خود مشغولند و خیال می کنند کافیست که تشکیلات در شکل نمایندگی وجود داشته باشد تا مشکلات امروز و فردا و آیندهی آنان برطرف گردد.
چگونه می توان شعار چاره کارگران وحدت و تشکیلات است را تحقق بخشید ؟
شروط لازم آکاهی و خودآگاهی _ دیگر خواهی _ همگامی _ نهاد سازی است.
برای آگاهی و خود آگاهی، شناخت از جایگاهی که در آن قرار داریم، امری ضروری است. آن دانش هم طبعا از طریق میانجی هایی به ما خواهد رسید این میانجی ها عبارتند از کتاب، دوستان آگاه و با سواد، کارگران با تجربه و خردمند از هم نسلان و نسل های پیشین.
برای دیگر خواهی نیازمند درک این ضرورت هستیم که از فردیت خود فاصله بگیریم و با دیگر همکاران رابطه و دوستی برقرار کنیم و درک درد مشترک از زندگی یکدیگر بیابیم. ضرب المثل بسیار نادرستی را سال ها به نسل های متفاوت یادداده اند که «هرکس باید گلیم خود را از آب بیرون کشد» این گونه ضرب المثل ها دشمن وحدت و همبستگی در بین کارگران است و درست این حکم را دارد که مهم نیست دیگری غرق میشود، تو ضمن حفظ خودت، به امکانات خودت فکر کن و بی خیال غرق شدن دوست و همنوع و هم طبقه ای خودت باش! اثر این سم مهلک وقتی عموم کارگران و زحمتکشان را فرا گیرد طبعا امر وحدت تبدیل به توصیه برای تفرقه خواهد شد. این چنین طبقه در خود فرو خواهد رفت. درک ضرورت دیگر خواهی یعنی زندگی فردی خود را با زندگی اجتماعی گره بزن تا عضوی از پیکری بزرگتر شوی.
همگامی آنگاه به خوبی احساس و درک خواهد شد و به ضرورت آنی و جدی تبدیل میشود که چاره کار را در توانمندی و قدرت خود بیابیم. کارگران با هر میزان از دانش نسبت به جایگاه و نقش و اهمیت خود در ایجاد ثروت واقف شوند و دریابند که با وحود چنین جایگاه و نقشی نه تنها از حداقل های حقوق خود برای خوب زیستن با کرامت زیستن محروومند و دریابند که در این شیوه زندگی تنها نیستند و دیگرانی چون آنها نیز چینن شرایط زیستی دارند؛ اما ندانند که باید همراه دیگران در راهی گام گذارند که راه نجات و رهایی از وضع موجود با طی شدن آن راه ممکن میشود؛ باز هم اتفاق خاصی رخ نخواهد داد.
اتفاق زمانی رخ می دهد که کارگران در مسیری که چاره کار در آنست همراه با دیگری و دیگران با اراده گام نهند. ادامه چنین همگامی کارگران را به درک اموری وا خواهد داشت که به کاربست آنها از عهده یک فرد ساخته نیست. آن امور انجام وظایفی را طلب میکند که افراد به تنهایی قادر با انجامش نیستند و در نتیجه ی باهم بودن همراه با تقسیم کار در اجرای وظایفِ ناشی از اهداف تعیین شده حکم به داشتن نهادی برای همفکری، مشارکت و رفتن به سوی تحقق بحشیدن اهدافی که با توافق و اراده جمعی و آزادانه خواهد کرد. این نهاد تشکیلات است که بر زمینه آن وحدت ایجاد شده چاره ساز خواهد بود.
2 پاسخ
با احترام فراوان به مقاله آقای حسین اکبری؛
مبرم ترین نیاز جنبش کارگری ایران ، احیاء و ایجاد سندیکاھا و اتحادیه ھاى کارگری در میان انبوھی از نیازھا و خواستها و کمبودھای جنبش کارگری ایران، ضروری ترین و اصلی ترین و حیاتی ترین نیاز این جنبش، کسب حقوق سندیکائی است؛ چرا که کسب ھمۀ منافع آنی و آتی این جنبش از طریق اتحاد و ھمبستگی و سازمان یابی در تشکیلات مستقل و واقعی سندیکائی و اتحادیه ھاى کارگری امکان پذیر است .
در طی سالهای کارگری گذشته ، تا به حال، ھزاران حرکت اعتصابی و اعتراضی با شرکت صدھا ھزار کارگر در نقاط مختلف کشور، حول خواستهای گوناگون، به صورت خود جوش و یا باسازماندھی ابتدائی انجام شد.از جمله عام ترین این خواست ھا، اعتراض به اخراج ھاى دسته جمعی، اعتراض به قراردادھای موقت و عدم استخدام رسمی، اعتراض به عدم پرداخت به موقع حقوق و دستمزد و مزایا، اعتراض به خصوصی سازیها، اعتراض به تغییر قانون کار در جهت حفظ امنیت سرمایه و از بین بردن امنیت شغلی کارگران، اعتراض به عدم پرداخت حق سنوات کارگران بازنشسته به طور کامل و تعیین سقف پرداختی برای آن توسط دولت، اعتراض به عدم اجرای طرح طبقه بندی مشاغل، اعتراض به اضافه کاری اجباری، اعتراض به عملکرد مأمورین امنیتی حراست کارخانجات و مراکز صنعتی، اعتراض به پرونده سازی برای نمایندگان و فعالین کارگری و احکام زندان و شلاق برای آنها بود. مشخصۀ این جنبش اعتراضی را می توان در تدافعی بودن آن، گسترش کمی آن نسبت به سالهاى قبل، جوان و تحصیل کرده بودن و در عین حال کم تجربه بودن فعالین، پراکندگی در کلیت خود و نبود ارتباطی ارگانیک بین کانون ھاى اعتراضی، خود جوشی و عدم سازمان یافتگی آن دانست. بسیاری از کارگران در طی حرکت اعتراضی خود به ضرورت احیاء و یا ایجاد تشکل مستقل سندیکائی رسیدند و با پذیرش و تحمل ھمۀ سختیها و مشکلات به ایجاد آن و یا تجمع ھاى مقدماتی آن اقدام نمودند ، از جمله کارگران نیشکر ھفت تپه و کارگران نقاش، کارگران برق و فلزکار کرمانشاه که موفق به احیاء سندیکای خود شده و کارگران لاستیک سازی البرز و کارگران ایران خودرو که در این راستا اقدام می کنند… ادامه دارد
دنباله..
جنبش کارگری ایران برای کسب منافع فوری خود، از جمله خواست ھاى فوق و کسب منافع آتی یعنی تأثیر گذاری در روند تکامل اجتماعی در جهت منافع طبقاتی خود، راھی جز اتحاد و ھمبستگی و تشکیلات ندارد. بی دلیل نیست که رژیم استبدادی و ضد کارگری جمھوری اسلامی از تشکیلات مستقل سندیکائی مثل جن از بسم آلله می ترسد و چنین سبعانه با فعالین کارگری در این عرصه برخورد میکند .
اخراج و پرونده سازی و دادگاھی کردن و محکوم کردن آنها به زندان و شلاق و شکنجه و پایمال کردن ھمۀ قوانین بین المللی ھم چون منشور جهانی حقوق سندیکائی و مقاوله نامه ھاى سازمان بین المللی کار که خود امضاء کنندۀ آن بوده است، ھمه و ھمه نشاندهنده ٔ میزان وحشت و ھراس جمهوری اسلامی از سندیکاھا و اتحادیه ھاى مستقل و واقعی کارگری است . جمهوری اسلامی با در پیش گرفتن سیاست هاى ورشکستۀ نئولیبرالیستی و رھنمود ھای مخرب صندوق بین المللی پول و بانک جهانی با مقررات زدائی در جهت حفظ امنیت سرمایه و علیۀ امنیت شغلی کارگران و زحمتکشان شرایطی را ایجاد کرده است که بیش از ھشتاد در صد کارگران به بهانۀ کار در کارگاه های کمتر از ده نفر و قراردادھای موقت از شمول قانون کار خارج ھستند؛ و بیست در صد بقیه را ھم با اضافه کردن بند “ز” به مادۀ ۲۱ قانون کار (شرایط خاتمۀ کار)، تحت عنوان “کاھش تولید و تغییرات ساختاری در اثر شرایط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و لزوم تغییرات گسترده در فن آوری”، در وضعیتی قرار داده است که کارفرما ھر وقت اراده کرد میتواند اخراج کند .
حذف تعرفۀ گمرکی و سیل گستردۀ واردات و ایجاد تسهیلات بانکی به نفع سرمایهداری بزرگ تجاری، تولید داخلی و صنایع را به رکود و فروپاشی و ورشکستگی کشانده است. روندی که با ورشکستگی صنایع نساجی و شکر و چای و صنایع غذائی شروع شد، میرودکه دامن بقیۀ صنایع را بگیرد .
جمهوری اسلامی که با اتخاذ سیاست عدم حمایت از تولید داخلی، صنایع و کشاورزی را با بحران روبرو کرده و زندگی و امنیت شغلی کارگران را به مخاطره انداخته است، معضل بخش تولید و صنعت را قوانین حمایتی از کارگران و افزایش دستمزد کارگران معرفی میکند وراه برون رفت از بحران را لغو قرارداد ھای دسته جمعی و دائمی و حذف بیمه ھاى اجباری و بازنشستگی می داند . در شرایط بحرانی فعلی و تهاجم سرمایه برای پایمال کردن حقوق کارگران و زحمتکشان، احیاء و ایجاد سندیکاھا و اتحادیه ھاى مستقل و واقعی کارگری مبرم ترین نیاز جنبش کارگری است.