بهمناسبت ۱۳ آذر، روز مبارزه با سانسور
۱۳ آذر را، که روزی است بین ۱۲ آذر (روز قتل محمد مختاری) و ۱۸ آذر (روز قتل محمدجعفر پوینده)، کانون نویسندگان ایران «روز مبارزه با سانسور» نامیده است. ما به سهم خود این روز را به رسمیت میشناسیم، آن را به یاد آن دو نویسنده آزادیخواه و سانسورستیز گرامی میداریم، و مناسبت این روز را مغتنم میشماریم تا گوشهای هرچند کوچک از فاجعه سانسور را در سرمایهداری استبدادی حاکم بر ایران نشان دهیم.
قانون جمهوری اسلامی برای سانسور، اصل ۲۴ قانون اساسی است. این اصل چنین میگوید: «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آنکه مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد. تفصیل آن را قانون معین میکند.» منظور از «تفصیل» این اصل توسط قانون، شرح و بسط بعدیِ نهاد قانونگذار (مجلس شورای اسلامی) برای تبدیل این اصل به یک قانون اجرایی است. معمولا در همین «تفصیل»هاست که اصول قانون اساسی سفتوسختتر، منجمدتر، و متحجرتر میشوند. برای مثال، در همین اصل ۲۴، عبارت «مخل به مبانی اسلام» را میتوان به انحاءِ مختلف تفسیر کرد. برخی دولتمردان ممکن است حتی نقد تند و تیز مبانی اسلام را مخل به این مبانی ندانند، اما برخی دیگر حتی ملایمترین و کوچکترین اشارههای انتقادی به مبانی اسلام را اخلال در این مبانی و مشمول سختترین سانسورها میدانند. از همین رو، نظامهای استبدادی از نوع جمهوری اسلامی علیالعموم «تفصیل» اصولی چون اصل ۲۴ را به سرسپردگانی میسپارند که کالیبر تحجرشان بسی فراختر از مرتجعان دیگر است و، بهقول معروف، کاسه داغتر از آشاند.
طبق قانون، «تفصیل» اصل ۲۴ را باید نهاد قانونگذار یعنی مجلس شورای اسلامی معین میکرد. اما روحالله خمینی، برخلاف قانون، آن را به «شورای عالی انقلاب فرهنگی» سپرد و، بدینسان، یک نهاد قانونگذاریِ انتصابی را بر فراز سر مجلس شورای اسلامی قرار داد، مجلسی که طبق قانون باید با رأی مردم انتخاب میشد. خمینی به این ترتیب نشان داد که اولاً از نظر او جایگاه «جمهوریت» در نظام جمهوری اسلامی دون شأن «ولایت» است و منظور او از جمهوری اسلامی همان است که پیشتر در کتاباش به نام «حکومت اسلامی» نوشته بود: «ولایتی» که «تمام ذرات»، از جمله نمایندگان منتخب مردم، «نسبت به آن خاضعاند» و درعین حال – طبق همان کتاب – در حکومت اسلامی وظیفه مجلس نه قانونگذاری بلکه صرفاً «برنامهریزی» است، زیرا تمام قوانین قبلاً در کتاب قران «تشریع» شدهاند و حکومت اسلامی نیازی به قانون جدید ندارد. ثانیاً، او با این کار نشان داد مسائل فرهنگی برایش مهمتر و حساستر از مسائل اقتصادی و سیاسی هستند و، به همین دلیل، «تفصیل» قوانین فرهنگی را به جای نمایندگان مجلس به جمع محدودی از «خواص» قابلاعتمادش سپرد. «شورای عالی انقلاب فرهنگی» نخست در سال ۱۳۵۹ با نام «ستاد انقلاب فرهنگی» برای پاکسازی دانشگاههای سراسر کشور از مخالفان جمهوری اسلامی بهویژه دانشجویان بهوجود آمد. در سال ۱۳۶۳، خمینی با افزودن شمار دیگری از «خواص» سرسپرده، آن را «شورای عالی انقلاب فرهنگی» نامید و در سال ۱۳۶۷ «تفصیل» قانون سانسور یعنی اصل ۲۴ قانون اساسی را به آن سپرد. حاصل دستپخت این «شورا» برای «تفصیل» سانسور کتاب در جمهوری اسلامی مصوبه زیر است:
«نشر کتاب همانگونه که ممکن است مظهر و نمودی از آزادیهای اجتماعی و انسانی تلقی شود، چه بسا مورد سوءاستفاده و اشاعه لاابالیگری فکری و اخلال در حقوق عمومی قرار گیرد. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با همکاری دستگاههای ذیصلاح موظف است برای مقابله با جوانب منفی، حدود و ضوابط نشر کتاب را که ذیلاً آمده است، مورد توجه قرار دهد و فضای سالم و سازنده چاپ و نشر کتاب را حفظ و حراست نماید:
الف ـ دین و اخلاق
۱ـ تبلیغ و ترویج الحاد و اباحه گری، انکار یا تحریف مبانی و احکام اسلام و مخدوش کردن چهره شخصیتهایی که از نظر دین اسلام محترم شمرده میشوند و تحریف وقایع تاریخی دینی که مآلاً به انکار مبانی دین منجر شود.
۲ـ توهین به مقدسات دین مبین اسلام و تبلیغ علیه تعالیم اصول و مبانی آن
۳ـ ترویج و تبلیغ ادیان، مذاهب و فرقههای منحرف و منسوخ، تحریف شده و بدعتگذار
تبصره ـ معرفی ادیان و مذاهب و بیان احکام یا تحقیق درباره آنها با رویکرد علمی و غیر تبلیغی مستثنی است.
۴ـ ترویج خرافات و مخدوش کردن چهره اسلام
۵ـ بیان جزییات مراودات جنسی، گناهان، کلمات رکیک و مستهجن، به نحوی که موجب اشاعه فحشا شود.
تبصره ـ بیان مراودات جنسی یا مفاسد با زبانی عفیف و غیرمحرک به منظور آموزش، انتقال پیامی مثبت یا نشان دادن چهره شخصیتهای منفی، از حکم این بند مستثنی است.
۶ـ استفاده از جاذبه جنسی و تصاویر برهنه زنان یا مردان با عنوان آثار هنری یا هر عنوان دیگر
تبصره ـ استفاده از تصاویر و طرحهای علمی در کتابهای تخصصی و علمی، بلامانع است.
۷ـ انتشار تصاویر به نحوی که موجب اشاعه فحشا شود؛ نظیر رقص، مشروب خواری و مجالس فسق و فجور
تبصره ـ چاپ تصاویر مجالس فسق و فجور عناصر حکومت پهلوی یا ضدّ انقلاب برای استناد تاریخی با رعایت عفت عمومی، مستثنی است.
۸ـ ترویج مادیگرایی فلسفی و اخلاقی و سبک های زندگی مخالف ارزش های اسلامی و اخلاقی
۹ـ خشن جلوه دادن چهره اسلام و مسلمانان واقعی
ب ـ سیاست و اجتماع
۱ـ توهین، تخریب یا افترا به امام خمینی (ره) و رهبری، رییس جمهور، مراجع تقلید و تمام افرادی که حفظ حرمت آنها شرعاً و یا قانوناً لازم است.
۲ـ تبلیغ علیه قانون اساسی و انقلاب اسلامی و معارضه با آنها
۳ـ برانگیختن جامعه به قیام علیه نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی
۴ـ ترویج گروه های محارب و عناصر ضدانقلاب و تروریست و نظام های لاییک و سلطنتی و خاندان پهلوی و تطهیر چهرههای منفی آنان
تبصره ـ طرح و نقل افکار و گفتار و مواضع فکری و علمی مخالفان انقلاب و نظام برای بررسی محققانه و عالمانه آرا و اندیشه های آنها منعی ندارد.
۵ـ تبلیغ و ترویج وابستگی به قدرتهای سلطهجو و ضدیت با استقلال کشور
۶ـ تبلیغ علیه منافع و امنیت ملی و ناکارآمد جلوه دادن نظام جمهوری اسلامی
تبصره ـ بیان نارساییها و اشکالات در جمهوری اسلامی برای نقد و بررسی و شناخت دقیقتر مسایل و دستیابی به راهحلهای مناسب و بیان مستدل و اصلاحطلبانه مشکلات و دور از توهین و افترا بلامانع است.
۷ـ اخلال و تشکیک در وحدت ملی و تمامیت ارضی کشور و ایجاد آشوب، درگیری و اختلاف میان اقوام و مذاهب
تبصره ـ چاپ کتابهای علمی و استدلالی عقیدتی که محرک احساسات منفی و برهم زننده اساس وحدت در میان اقوام و فرق مختلف کشور نباشد، اشکالی ندارد.
۸ـ تضعیف و تمسخر افتخارات ملی، حس وطندوستی و تواناییهای علمی و عملی مردم ایران، فرهنگ خودی و اقوام ایرانی
تبصره ـ نقد و نفی آداب و سنن غلط و انحرافی به قصد اصلاح و بدون شایبههای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و استعماری منعی ندارد.
۹ـ ترویج و تبلیغ روحیه خودباختگی در برابر فرهنگ و تمدن بیگانه و القای حس عقبماندگی
۱۰ـ تبلیغ صهیونیزم و انواع دیگر نژادپرستی
۱۱ـ تحریف وقایع مهم و مسلم تاریخی ایران و اسلام
ج ـ حقوق و فرهنگ عمومی
۱ـ توهین و تمسخر زبان، فرهنگ و هویت اقوام و اقلیت های دینی و قومی
۲ـ ترویج و تبلیغ قانونگریزی، بیبندوباری و لاابالیگری
۳- تبلیغ علیه خانواده و تضعیف و تخریب ارزش و جایگاه آن
۴- ترویج ناامیدی، سرخوردگی، پوچی و بیهودگی و نگرشهای منفی در جامعه و افزایش بیاعتمادی عمومی
۵- تحقیر و تمسخر اقشار مختلف جامعه
۶- ترویج و تبلیغ جریانها و اشخاص فاسد و منحرف فرهنگی و هنری داخلی و خارجی
۷- افشای غیرقانونی اسناد طبقهبندیشده کشوری و لشکری
۸- تخریب هویت زبان ملی».
میبینیم که کاسههای داغتر از آشی که قرار بوده فقط کلاه بیاورند اما همراه کلاه سر آوردهاند عبارت چندکلمهایِ «مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی» را به چه سرنوشت فجیعی دچار کردهاند. نخست دامنه «اخلال در مبانی اسلام و حقوق عمومی» را به سه عرصه «دین و اخلاق»، «سیاست و اجتماع»، و «حقوق و فرهنگ عمومی» تسری و گسترش داده و سپس برای هر کدام از این عرصهها مصادیقی برشمردهاند (در مجموع ۲۸ مصداق که هرکدام بهنوبه خود عناوین فراوانی را شامل میشود) که بسیاری از آنها از مقوله جرائم سیاسی و امنیتی است و اساساً ربطی به مقوله فرهنگ ندارد. روشن است که اینگونه «تفصیل» یک اصل فرهنگی هدفی جز ایجاد رعب و هراس برای خودسانسوری در میان اهل قلم و کتاب نداشته و ندارد. اما فقط این نیست. این متن مجوزی به دست سانسورچیان نهاد سانسور یعنی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی داده است که نه تنها به بهانه «ممیزی»، آثار نویسندگان را قلع و قمع کنند بلکه فجایع و فضاحتهایی را مرتکب شوند که بهراستی هم شرمآور است و هم تأسفبار. ما در اینجا فقط یک نمونه از دسته گلهایی که وزارت ارشاد جمهوری اسلامی به آب داده است ذکر میکنیم تا نشان دهیم «شورای عالی انقلاب فرهنگی» تحت عنوان ممنوعیت تصاویر «مشروبخواری» مجوز ارتکاب چه فضاحتهایی را به سانسورچیان این وزارتخانه داده است.
وزارت ارشاد جمهوری اسلامی در سال ۱۳۷۸ کتاب اسپارتاکوس (نوشته هوارد فاست، ترجمۀ ابراهیم یونسی، مؤسسۀ انتشارات امیرکبیر، تهران، چاپ هفتم، ۱۳۷۸) را به یکی از سانسورچیان خود داده و از او خواسته است در این کتاب هر جا کلمۀ «عرق» دید بهجای آن «نوشیدنی» بگذارد. دقت کنید که در اینجا بحث فقط در مورد کلمه است و نه تصویر، آنگونه که در مصوبه «شورای عالی انقلاب فرهنگی» آمده است. بهعبارت دیگر، در این مورد، وزارت ارشاد برای خوشخدمتی به سانسور گوی سبقت را حتی از «شورای عالی انقلاب فرهنگی» نیز ربوده و تصویر را به کلمه نیز تسری داده است. سانسورچیِ سرسپرده و گوش بهفرمان مو به مو دستور مافوق را اجرا کرده است، بی آنکه اندکی بیندیشد و ببیند دارد چه دسته گلی به آب میدهد. این سانسور فلّهای در آنجا که «عرق» به معنای نوشیدنیِ الکلی است مشکل چندانی برای خواننده ایجاد نمیکند، هرچند که این نیز بالاخره سانسور است آن هم سانسور دینی، که مثل هر سانسور دیگری موهن و شنیع است، خواننده را صغیر یا سفیه میپندارد، و به هر حال آزادی بیان را چهاراسبه لگدمال میکند. موارد زیر از این نوعِ «نرمِ» تبدیل «عرق» به «نوشیدنی» است:
-«باتیاتوس نوشیدنی زیادی نوشیده و عضلات صورتش شل و آویخته گشته بود.» (ص ۱۳۰)
-«… باتیاتوس زحمت بازکردن شیشه را به خود نداد؛ گردن شیشه را به لبۀ میز زد و آن را شکست و جامش را پر کرد. تبسمکنان گفت: نوشیدنی و خون… .» (ص ۱۳۲)
-«… براکوس به او وعده میداد بهترین جنگها را، که مرکزش در کاپوا ست، خواهد دید. میگفت پول مطرح نیست، خون روی ماسهها میریزد در حالی که آنها نوشیدنی مینوشند و تماشا میکنند.» (ص ۱۴۰)
اما اصل فاجعه مفتضح این سانسور جای دیگری است. ظاهراً آدمی با شعور متعارف در این وزارتخانۀ عریض و طویل وجود نداشته، یا اگر داشته از ترس عواقب بعدی دَم بر نیاورده و نگفته: بابا! «عرق» علاوه بر نوشیدنیِ الکلی معانیِ دیگری هم دارد، از جمله مایعی که هنگام افزایش دما از بدن انسان خارج میشود. در این سطح محدودِ وزارتخانهای میتوان گفت همین فقدان شعور معمولی و متعارف بوده که کار دست سانسورچی داده و از عرقِ بدنِ انسان «نوشیدنی» ساخته است! از قضا اکثر موارد خطزدن «عرق» و جایگزین کردن آن با «نوشیدنی» از این دست است. اینک نمونههایی از این دستپخت «بدیع» سانسور در جمهوری اسلامی:
-«… چهرۀ تیز و برجسته و پوستی سفت داشت و خیس نوشیدنی بود.» (ص ۴۴، تأکیدها همه جا از ماست)
-«صفحات فلزی نیز همچون نیمتنۀ چرمی وی چرب و کثیف بود. بوی چرم و نوشیدنی به هم میآمیخت و رایحۀ غریبی را به وجود میآورد که مختص این دستگاه زور بود.» (ص ۴۵)
-«… در اینجا که آب این همه ارزش دارد اسپارتاکوس نوشیدنی میریزد. نوشیدنی از بدنش بیرون میزند؛ از پیشانیاش میجوشد و در چشمانش سرازیر میشود. تصمیم میگیرد با تمام ارادۀ خود جلوش را بگیرد، زیرا میداند که در چنین شرایط و اوضاعی نوشیدنیریزی به معنای نابودی است. اما نوشیدنی متوقف نمیشود و تشنگی چون جانوری خشمگین در درونش طغیان میکند.» (صص ۱۲۷ و ۱۲۸)
-«… هنوز لخت بود و بوی خون و نوشیدنی میداد.» (ص ۱۸۵)
-«اسپارتاکوس به سویش رفت و با مهربانی سرش را بلند کرد و قطرات نوشیدنی را از پیشانیاش پاک کرد.» (ص ۱۸۷)
-«درک و دریافت سریع نکته او را سخت تکان داد؛ نوشیدنی سردی بر بدنش نشست.» (ص ۲۶۷)
-«نوشیدنی از سرتا پای بدنم میجوشید.» (ص ۳۱۱)
-«زمین را شخم میکنند و نوشیدنی میریزند تا چیزی دربیاورند و شکم زن و بچهشان را سیر کنند.» (ص ۳۷۹)
-«مگر روم جز خون و نوشیدنی جبین و کد یمین برده چیز دیگری هم هست؟» (ص ۲۴۸)
-«هر جا که جادههای روم میرفت صلیب و جنگ گلادیاتورها و تحقیر عظیم زندگی انسان اسیر و میل شدید به غارت حاصل دسترنج و نوشیدنی جبین انسانها نیز میرفت.» (ص ۳۶۵)
میبینیم که در این دو مورد اخیر سانسورچی ترکیب فارسی «عرق جبین و کد یمین» را تغییر داده و بهجای آن «نوشیدنی جبین و کد یمین» گذاشته، که بیشتر به زبان یأجوج و مأجوج شبیه است تا زبان فارسی. در ثانی، معلوم نیست از کی تا به حال عرقِ پیشانی قابلنوشیدن شده است؟! اما بگذارید بهطور موقت هم شده لطمهای که این سانسور به زبان فارسی و در این مورد خاص به ترجمۀ مترجم بزرگی چون زندهیاد ابراهیم یونسی زده است و نیز عوارض دیگری چون تبدیل عرق تنِ انسان به نوشیدنی را به سانسورچی ببخشیم و به مسئلۀ مهمتری بپردازیم. آن مسئله این است که سانسورچی ما چهطور توانسته وجدان خود را راضی کند و مرتکب چنین فضاحتی شود؟ آیا او یک لحظه پیش خود فکر نکرده که چهگونه ممکن است نویسندۀ بزرگی چون هوارد فاست، امپراتوری روم را محصول چیز بیمعنی و بیهودهای به نام «نوشیدنیِ جبینِ» بردگان، و ثروت عظیم این امپراتوری را حاصل غارتِ پرت و پلای روانپریشانهای به اسم «نوشیدنیِ جبین» دانسته باشد؟! آیا این سانسورچی فکر نکرده که سربازی که کلاهخود به سر دارد، سپر بزرگش را از روی کولهپشتی به دوش افکنده، نیزۀ چوبیِ بلندی در دست دارد، شمشیر پهنی به کمر بسته، و در یک کلام زیر بار سنگینی از فلز و چوب و پوتین و کولهپشتی و قمقمه در حال اجرای دستور فرماندهاش است چهگونه میتواند «خیس نوشیدنی» باشد؟! یا بردهای که در معدنی کار میکند که در آن مردن هزار بار بهتر از زندگی است و در حالی که زنجیر بر گردن دارد و تشنگی اماناش را بریده باید زیر آفتاب داغ پتک را دور سر بچرخاند و بر سنگهای معدن بکوبد تا برای صاحباش از درون آنها رگۀ طلا پیدا کند چهگونه ممکن است در حال «ریختن نوشیدنی» باشد؟!
یک پاسخ احتمالی به این پرسشهای تأسفبار میتواند این باشد که سانسورچی اصلاً کتاب را نخوانده بوده است و اساساً قرار هم نبوده بخواند. به عبارت دیگر، نحوۀ سانسور کتاب به این صورت بوده که با یک فرمان اینترنتی تمام «عرق»های کتاب به «نوشیدنی» تبدیل شدهاند. مقام مافوق، کتاب را به کارمند زیردستاش داده و از او خواسته مرتکب این عمل شنیع شود. این کارمند حقیر و مسلوبالاختیار نیز یا به این دلیل که مادهای بوده که در ولایت ذوب شده بوده و یا از ترس اخراج و از دست دادنِ کار و چه بسا سرکوب و زندان، دستور را اجرا کرده است. اما حتی اگر روند ارتکاب سانسور چنین بوده باشد، آن مقام مافوقِ دستگاه سانسور پیش از صدور این دستور، باید کتاب را دستکم بهطور سرسری خوانده یا لااقل تورق کرده باشد تا کلمۀ «عرق» و بسامد آن را در کتاب دیده باشد. بنابراین، معنای صریح ارتکاب اینگونه سانسور، ممنوعیت کاربرد کلمات و مفاهیم و عباراتی است که از نظر وزارت سانسور جمهوری اسلامی مغایر با اصول حکومت یعنی فقه اسلامی تشخیص داده شدهاند. اصول فقه اسلام را نیز در حکومت اسلامی ولیِ فقیه تشخیص میدهد و تعیین میکند. بدینسان، این نتیجه بهدست میآید که وزارت سانسور جمهوری اسلامی حاضر است لاطائلاتی چون «نوشیدنیِ جبین» را تحویل میلیونها نفر آدم بدهد اما کمترین خدشهای به اصولی که آنها را فقط یک نفر در بالا تعیین میکند، وارد نشود. و این چیزی جز استبداد دینی نیست. بنابراین، سانسور حاکم دو راه پیش پای مردم میگذارد و در واقع خطاب به این میلیونها نفر میگوید: یا تسلیم استبداد دینی شوید یا لاطائلات تحویل بگیرید و دَم بر نیاورید، والّا سرکوب میشوید! انتخاب با شماست! واقعیت جاریِ جامعۀ ایران اما نشان میدهد که انتخاب مردم هیچکدام از این دو راه نیست. خواست مردم الغای سانسور و برخورداری از آزادی بیان است، بیهیچ حصر و استثنا برای همگان.
کانال تلگرام منشور آزادی، رفاه، برابری
۱۳ آذر ۱۴۰۳