وضعیتِ بُغرنجِ گروهی از نویسندهگانِ آلمان در دورانِ نازیسم.
ــــــــــ
.
هانس اِریش نوساک (Hans Erich Nossack، ۱۳۵۶-۱۲۷۹خ[۱۹۷۷-۱۹۰۱م])
.
اشاره: این شعرِ ساده و روشن، بیانِ نوعی روحیّه و نوعی خوی و خُلق است که بر بخشِ بزرگی از مَردُمِ آلمان سیطره داشته و دارد،یعنی آن بخش از مردمی که در دورههای گوناگونِ تاریخِ کشورِشان در برابرِ فجایعی که رخ دادهاند و یا هنوز رخ میدهند، ترجیح میدهند خود را آگاهانه به خواب (و یا به نشنیدن) بزنند. اگرچه چنین روحیّه و کسان فقط در جامعهی آلمان وجود ندارند ولی پنهان نمیتوان کرد که وزن و نقشِ این روحیّه و آدمها در تاریخِ جامعهی آلمان همیشه بسیار بالا بود، و امروزه هنوز بالاتر هم رفته است. البتّه نقدِ این روحیّه و اینگونه کسان در ادبیاتِ آلمان از همان دورانِ شکلگیریِ ادبیات در آلمان در سدهی ۱۷ میلادی (سدهی۱۰ هجری خورشیدی) وجود داشته است، ولی همزمان، دفاع و بلکه حتّی ستایش از آن روحیّه و از آن کسان هم وجود داشته است و دارد. این شعر، که در اصل در کتابِ شعرِ شاعر، چاپِ ۱۳۲۶ (۱۹۴۷م) چاپ شده است، مربوط به دهها سالِ پیش است،و از این گذشته قطعاً بهترین نمونه در نقدِ آن روحیّه و کسان در آلمان نیست. امروزه ضرورتِ نقدِ این روحیّه و کسان به مراتب بیش از گذشته است.
ولی آیا این شعر، فقط بیانِ حالِ آن مَردُم بود که به آن اشاره کردیم؟ آیا این شعر، در همانحال، بیانِ آن رفتارِ اجتماعیاینیست که خودِ شاعر هم، یعنیهانْس اِریشنوساک (Hans Erich Nossack) در آن دوران، یعنی در دورانِ ۱۲سالهی سُلطهگریِ فاشیستیِ سُلطهجویانِ آلمان داشت؟ این شعر بایستی در سالهای۱۳۲۰(۱۹۴۱م) سروده شده باشد، یعنی در گرماگرمِ جنگِ جهانی دوّم، درست در آن کشوری که خود یکی از بر پا دارندهگانِ بزرگ و اصلیِآن آتشِ جهانیِ آدمخواری بود. اگر این طور باشد، آن وقت، صدای کمکخواهیِ آن مردی که -در این شعر- شبِ خوابپَرَستان و “خود را به خواب زنندهگان” را آشفته کرده بود، در واقع، فریاد میلیونها زن و مردی بود که در آلمان و در جهان، به خون کشیده میشدند.آیا خودِ این شاعر هم،به نوعی، در شمارِ “همان مَردُم” نبوده است؟ بیمِ آن است که چنین باشد.وقتی که آدم به سخنرانیِ شاعر در سال۱۳۴۰ (۱۹۶۱م) در هنگامِ دریافتِ جایزهی “گِئورگ بوشنِر” دقیق میشود، احتمالِ چنین بیمی به شدّت نیرو میگیرد.شاعر در این سخنرانی، از راهِ -به دیدِ من- تحریفِ اندیشههای “گِئورگ بوشنِر“، به دفاع از نوعِ منحطّ و انسانگریزِ مقولهی “تنهاییِ فردِ انسان” و “نیهیلیسم” میپردازد؛ در همان حال، این نباید بیهوده بوده باشد که او در همهی سالهای پس از جنگِ دوّم جهانی، در موطناش آلمان، روز به روز خود را از جامعه و زندهگیِ پُر مسئلهی آلمانِ پس از جنگ کنار کشیده بود. او در مصاحبهای، در سال ۱۳۴۱(۱۹۶۲م)در پاسخ به پرسشِ مصاحبهکننده که می پرسد:
«چطور کسی در هامبورگ به دنیا بیاید، آن جا رشد کند… ولی ناگهان به این محلّ دورافتاده بیاید و دور از دنیا زندگی کند. آیا برای این کار دلایلِ خاصی دارید؟»،
پاسخ می دهد:
«دیدم چقدر روز به روز، حرف زدن و معاشرت با نزدیکان سختتر می شود… این مسئله چنان عذابم میداد که ترسیدم مریض شوم. از این رو آگاهانه تبعید را -بدونِ هیچ اغراق، به راستی نوعی تبعید است- برگزیدم».
از کتابِ “گفت و گو با ده نویسنده ی آلمانی زبان” از “هُرسْت بینِک“(Horst Bienek). ترجمهی رحیم دانشور طریق، نشرِ دشتستان. ۱۳۷۸.
وبه این ترتیب، او، حتّی در آلمانِ پس از جنگِ جهانیِ دوّم هم، مانندِ آلمانِ سالهای حکومتِ فاشیستیِ آلمان، تن به “مهاجرتِ درونی” داد.
.
“جایزهی گِئورگ بوشنِر“، در سالِ ۱۳۰۲ (۱۹۲۳م) بر پا شد. آن محافلِ فکری/اجتماعیِ نیرومند در آلمان که این جایزهی ادبی را بر پا کردند،چه در پیش از جنگِ جهانی دوّم و چه در پس از آن تا اکنون، کوشیدند و میکوشند تا از “گئورگ بوشنِر“، نویسندهی مبارز و انقلابیِ آلمان ۱۲۱۵-۱۱۹۲ (۱۸۳۷-۱۸۱۳م)، برای اهدافِ اجتماعی/سیاسیِ محافظه کارانهیشان بهرهبرداری کنند. “گِئورگ بوشنِر” هر کِه بود و هر عیبی داشت، باز، به مراتب از بسیاری از کسانی که امروزه از نامِ او بهرهبرداری میکنند، پویاتر، اجتماعیتر، انسانیتر، و انقلابیتر بوده است.
ه. اِ. نوساکدر سخنرانیاش([۱])در هنگامِ دریافتِ “جایزهی گِئورگ بوشنِر“، سال۱۳۴۰(۱۹۶۱م)، اشاره به مطلبی میکند که خطوطِ اصلیِ اندیشه و منشِاجتماعیاش را نشان میدهد: او تعریف میکند که روزی یک جوان به او گفت که: «من نمیتوانم یهودیها را تحمّل کنم”. سپس او، ضمنِ سرزنشِ – به حق و درستِ – این جوان،تلاش میکند که ریشهها و مشخّصههای تفکّرِ آن جوان را روشن کند. او میگوید:
« [تا آنجا که به اینگونه افراد بر میگردد] وقتی که آدم ذرّهبین را دقیقتر میکند، آنگاه روشن میشود که اینها دنبالهروها بودند و دارای رفاه و وجههی نااصیلِ دنبالهروها بودند… در اینجا سخنبر سرِ نازیسم و یهودیستیزی نیست. سخن بر سرِ دنبالهروی است. این ولنگاری و لااِبالیگریِ ترسو و بیفکر، که به به رویِ کار آمدنِ آنچه که ناحقّ است کمک میکند زیرا که آن را بهمثابهِ یک بدبختیِ کوچک قلمداد میکند. حتّی مفهومِ فرصتطلبی هم برای آن زیادی است زیرا که فرصتطلبی میزانی از توانایی در تصمیمگیری را در خود دارد. اگر ما گزارههایی مانندِ “گناهکار”، “بیگناه، “بدونِ گناه” را برگزینیم، هیچ یک از این سه به این دنبالهروی نمیخورَد. در بارهی اوباید “ناتواناز گناه” را بهکار گرفت …».
.
این که تا چه میزان میتوان به این تحلیلِ شاعر در بارهی آن -به گفتهی او- “دنبالهروها” باور کرد، موضوعِ دیگری است، ولی نشانهها حکایت از آن دارد که این شعر، احتمالاً نه یک شعرِ اخلاقیِ معمولیِ کلّی که به عامّهی انسانها نظر دارد، و حتّی نه صِرفاً یک شعرِ انتقادی از مَردُمی که خود را به خواب میزنند، بلکه در همان حال، یک شعرِ انتقادیِ مشخّص، یعنی یک انتقاد از خودِ شاعری است که دارد اِذعان میکند که خودِ او در گرماگرمِ یک جنگِ جهانی،در کشورشکه حکومتِ آن از دارندهگانِ نقشهای اصلی در جنگ بود، صدای کمکِ مردمان را میشنید ولی خود را به خواب میزد. البتّه اگر این تعبیر از “انتقاد از خود کردنِ” شاعر در این شعر درست باشد، نه تنها عیبی ندارد بلکه خیلی هم با ارزش است، ولی چرا شاعر در این باره در این شعر روشنتر سخن نگفته است؟ و چرا حتّی بعدها و از جمله در سخنرانیاش در هنگامِ دریافتِ “جایزهی بوشنِر” در سال۱۳۴۰ (۱۹۶۱م) در بحث پیرامونِ انتقاد از “دنبالهروهای” رژیمِ هیتلر، از خودش هم انتقاد نکرده است؟
.
هانس اِریش نوساک (Hans Erich Nossack، ۱۳۵۶-۱۲۷۹خ[۱۹۷۷-۱۹۰۱م])، نویسنده، شاعر، و مترجمِ آلمانی بود. پدرش از تاجرانِ قهوه بود. او زمانی از پدرش جدا شد و به کارگری پرداخت. ولی پس از مرگِ پدرش ادارهی شرکتِ تجاریاش را در دست گرفت. در دههی نخستِ ۱۳۰۰ (دههی سوّم سدهی۲۰م) در دو دورهی کوتاه به عضویتِ حزب کمونیست آلمان در آمد. نویسندهگی را از جوانی آغاز کرد. با رویِ کار آمدنِ رژیمِ فاشیستیِ هیتلری از نوشتن ممنوع شد. او از مهاجرت از کشور خودداری کرد و به “مهاجرتِ درونی” تن داد و تا پایانِ جنگ در آلمان ماند. [مقایسهکردنِ وضعِ “مهاجرانِ درونیِِ” المانِ دورانِ فاشیسم با “مهاجرانِ درونیِ” ایرانِ دورانِ حکومتِ اسلامی، یک بهاصطلاح “مقایسهی معالفارِق” است: به هماناندازه که “مهاجرانِ درونیِ” دورانِ فاشیسمِ آلمان گرفتار در بیعملی بودند، به هماناندازه، “مهاجرانِ درونیِ” ایران، بسیار پویا و فعّال بودند و هستند، و بهرغمِ همهی تَرفَندها و سرکوبهای خونینِ رژیم، هرگز از اعتراضِ آشکار به ستم و استبداد دست برنداشتند و بلکه در تولیدِ آثارِ ادبی/فرهنگی/علمی و در شرکت در اعتراضهای اجتماعی، فعّال بودند و هستند].
ه. اِ. نوساک دو جنگِ جهانی را تجربه کرد. جایزهى ادبیِ گِئورگ بوشنِر در سالِ۱۳۴۰ (۱۹۶۱م) به او داده شد. در همین سالها ژان پُل سارتر از او به عنوانِ یک اگزیستانسیالیست نام برد، عنوانی که خودِ او به آن باور نداشت. در آلمان او را بیشتر به سببِ داستانهایش میشناسند. امروزه ولی چندان نامی از او برده نمیشود.
نمیدانم که اثری از او در ایران ترجمه شده باشد ولی ترجمهای از یک مصاحبه با او، که از سوی یکی از نویسندهگانِ آلمانی (Horst Bienek) در ۱۳۳۹(۱۹۶۰م) انجام گرفته بود، در کتابِ “گفتگو با ده نویسندهی آلمانی زبان” در سال ۱۳۷۸ چاپ شده است.
.
(ـ)
.
آیا آنجا مَردى صدا مىزد؟([۲])
ــــــــــ
.
آیا در شب، که همهى آدمها در خواب بودند،
صدا میزد مردى؟ آه که چه فریادى مىزد او!
دو بار! دو فریاد، که مرا مىخواندند.
آه از کاهلى، که من دو باره فرو رفتم در خوابِ نُهتو.
.
از سَمتِ رودخانه، صدایی سَرآسیمه
دو بار، و سپس دو باره شب بود.
و من بهجاى کمککردن، خوابیدم.
دو بار، و من همچنان باز خوابآلود.
.
از روىِ بستر بر نَجَهیدم
به سوى دَر، و نپرسیدم که چیست آی.
من خوابیدم، خوابیدم تا اینکه آن فریاد خاموش شد،
آه اِی آنکه مرا صدا میزدی، بر من ببخشای.
.
()()()
بامداد، کسانی میآیند و میپرسند:
چهکسى فریاد زد، و شب را ریخت به هم؟
آیا کسى خدا را صدا مىزد؟ و من مىباید بگویم:
من خوابیدم و هیچ نشنیدم.
.
خدا نبود آن که او را صدا مىزدند،
من بودم آن که موردِ خطاب بود.
دو فریاد که از برادرى
به برادرى بودند، و برادر در خواب بود.
.
فریادى برخاسته بود تا من بیدار گردم.
در شب، دو بار، از رودخانه به اینجا.
آه اِى انسان، تو چه بیاندازه دوست داری رختِ خوابات را،
بسترِ خوابات را، و خوابات را.
.
چه بیجان و بیاحساس است وجدان تو،
چه بىمیل و ناتوانی تو در اجابت.
آه که تیرى بایستی شلّیک شود
تا مگر تو را برهانَد از خوابات.
.
بارى، من، کاهل و کَر آفریده شدم
و تو را دیشب تنها نهادم.
امشب من بهیقین نخواهم خوابید
زیرا که اینبار، منم که بر خواهد آمد فریادم.
ــــــــــ
محمّدرضا مهجوریان، آذر/۱۴۰۳
[۱]– برای خواندنِ متنِ آلمانیِ سخنرانی:
https://www.deutscheakademie.de/de/auszeichnungen/georg-buechner-preis/hans-erich-nossack/dankrede
[۲]– متنِ آلمانیِ این شعر را می توان در این نشانی دید:
https://drive.google.com/file/d/1_p5ulbQsga9_kTZff6LZ3iElz649UQBg/view?usp=sharing