شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳

شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳

بهرام قبادی: بیشتر تصویر از خود تا هستی فدایی! – بهزاد کریمی

درتبیین تاریخی«فدایی خلق»، ملاک هماناپایبندی بر حقیقت است با تاکید بر بیان همه‌ی حقیقت.

بهرام قبادی گرامی در مصاحبه‌‌ای که چندی پیش با روزنامه‌ی «شرق» داشت، امکان یافت تا بعضی باورها و پندارهای دیرینه‌ی خویش پیرامون زایش و هستی جنبش فدایی خلق را با بینندگان رسانه‌‌ی مزبور در میان نهد و در جایی هم از این گفتگو اشاره‌وار به امر سیاست در پسا انقلاب بپردازد. مصاحبه‌ای که، برآمد تاریخی فدایی خلق را در شمایی به تصویر می‌کشدکه می‌تواند تصور ناقص و قسماً خطایی از آن در اذهانی خالی الذهن بنشیند. انگیزه‌ی نوشتار حاضر، با حفظ احترام و علاقه به بهرام عزیز، درنگی بر پاره کژی‌ها در این مصاحبه و توضیحاتی در این باره‌ است‌.

بهرام قبادی عضو رسمی «گروه»ی بود که بعداً به چریک فدایی شهرت یافت؛ اما با این افزوده که متاثر از برادر بزرگش زنده یاد چنگیز و ناشی از زیست با‌ افراد حلقه‌ای از بنیانگزاران فدایی خلق، از همان آغاز شکل گیری «گروه» کمابیش در مباحث آن قرار ‌داشت. با اینهمه، آنچه که وی در این مصاحبه از برآمد تاریخی چریک فدایی و سیر تطورات فکری‌ آن‌ به دست می‌دهد، متاسفانه انطباق لازم باسیر تکوینی‌ این برآمد در هر مورد ندارد و هم‌خوانی ضرور با پدیده‌ای که جوهره‌اش و اگرچه نه همه جزئیاتش به بیان‌های مختلف و از سوی بسیارانی تشریح شده است نشان نمی‌دهد.

بهرام می‌گوید که «گروه» خود را «حزب طراز نوین طبقه کارگر» ‌نامید، بی آنکه کمترین برگه‌ی مدللی برای چنین ادعایی ارایه دهد و یاهیچ رفیق زنده مانده‌ از اعضای آن «گروه» این داعیه را تایید ‌کند. واقعیت اما اینست که رفقای آغازگر مبارزه‌ی چریکی، حرکت خود را در خدمت شکل‌‌گیری چنین حزبی می‌دانستند نه که خود را هسته‌ی اولیه‌‌ی آن تلقی کنند. بر اساس مجموعه شواهد و مبتنی بر فهم شرایط آن سال‌ها، این «گروه» همانند مشابه‌هایش طی دهه‌ی چهل، مسیر تشکیل «گروه‌های همجوار» برای رسیدن به حزب طبقه کارگر در آینده را می‌پیمود. درونمایه‌ی مطالعاتش هم طی سال‌های ۴۶ تا ۴۸، در اصل متوجه ارتقای شناخت پیرامون تحولات اقتصادی و سیاسی کشور بود تابتواند به استراتژی انقلابی پاسخگوی وضعیت ایران دست یابد. (*)

در ادامه‌ی مباحث درون گروهی هم بود که امیرپرویز پویان اوایل سال ۴۹ در جزوه‌ی موسوم به «بهار» با جمع‌بستی از واقعیت شکار گروه‌ها توسط ساواک، به ایده‌ی تعرض بخاطر بقا و رشد رسید و ضمن «رد تئوری بقا»، بر «ضرورت مبارزه‌ی مسلحانه» انگشت گذاشت. نوشتاری که تجمیع گروه‌های موازی بمنظور تشکیل حزب طبقه کارگر را در گرو بکارگیری سلاح چونان وسیله‌ی کارآ تبیین می‌کرد. نقش پیشاهنگی این «گروه» میان گروه‌های آن زمان نیز دقیقاً به همین ایده تبیینی و عمل به آن بود که پدیدایی و قد برافراشتن چریک‌های فدائی خلق ایران در پی آورد.

بهرام اما بر اینست که مرکزیت «گروه» در دام «حزب طراز نوین» شدن افتاد و چون قادر به جواب دادن به ایرادهای وی در مورد این نامگذاری نشد، انتقادات او در این زمینه بی پاسخ ماند. وی البته پویان را ستوده و همچنان هم می‌ستاید منتهی به سبک خود وفقط هم از دریچه‌ی تز غلبه بر دو مطلق «قدرت دیکتاتوری» و «ترس توده» و خروج از این سیکل باطل که پویان پیش کشید. هیچ تصادفی نیست که بهرام بعد از ۵۵ سال با ماندن نظری در آن تبیین که از نظر ابداع کننده‌اش خصلت تحلیل مقطع داشت، پایان دادن به هر دیکتاتوری را برای هر زمان مبارزه مسلحانه می‌داند.

هم از اینرو لازم می‌آید از بهرام پرسید که او هیچ آیا خواسته است تا درنگی بر تجارب متنوع در این پنج دهه‌ی جهانی مملو از انواع و اقسام گذار از استبداد و دیکتاتوری‌ چه به دمکراسی و چه دیکتاتوری نوع جایگزین بورزد بلکه دریابد که براندازی دیکتاتوری لزوماً در گرو مبارزه‌ی مسلحانه نیست؟ آیا نباید از او سئوال کرد که قاب کردن پویان – آن اندیشمند خلاق – در قالب تناقضات ذهنی خود و با نگاهی دگماتیک، نه ستایش از پویان بلکه عملاً انجماد اوست؟

در مورد مسعود احمد زاده هم گرچه خطاهایی از این دست به وی وارد است که در جزوه‌ی «پائیز»ی درون «گروه»ی به رژی دبره باز گشت، سلاح را از وسیله‌ی مبارزه به محوری بودن فرا رویاند، «مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک» را شروع انقلاب دانست و بر پایان تئوری و فرارسیدن زمانه‌ی عمل انگشت نهاد؛ اما تصویری که بهرام از این متفکر مبتکر و نیز از «مرکزیت گروه» به دست می‌دهد، آیا چیزی جز نمایش مواجهه‌ی شخصی همه‌دان با مسعود و «مرکزیت» نادان نیست؟

نکته‌ی بدآموز و بسی گمراه کننده در مصاحبه‌ی بهرام اما اینست که او برآمد سیاسی مهم در تاریخ معاصر ایران به نام فدایی خلق را عملاً با عنصر عاطفه به تعریف برآمده است. آنجایی که می‌گوید به انگیزه‌ی علاقه به چنگیز بود که با مبارزه‌ی مسلحانه در آمیخت وگرنه از همان اول مشکل فلسفی و سیاسی با نگاه‌های «گروه» داشت. آیا گوینده‌ی این سخن متوجه است که با برجسته کردن چنین چیزی ولو حاوی حقایقی در حق بهرام قبادی و تا حدودی معتبر برای شخص خودش، چه برداشتی را از پیدایش چریک فدایی به مخاطب القاء می‌کند؟

آیا آن مشی متخذه،‌ جدا از هر قضاوتی که نسبت به آن در میان بود و هنوز هم مطرح است، حاصل به صرافت افتادن‌های این یا آن عاطفه بوده یا که مقدمتاً ناشی از تحمیل نظام دیکتاتوری وقت بر جوانان تغییرخواه؟ جنبشی که اگر هم غلط و درست بودن تن در دادن به آن تحمیل جای گفتگو دارد، اما هیچکس با هر نظری هم که داشته باشد نمی‌تواند نقشی را که این جنبش در فضای سیاسی کشور ایفاء کرد به پس پرده براند. بهرام هم که خود منطقاً بر همین باور است، چرا باید چنین سهل انگارانه آن انتخاب سیاسی را به انگیزه‌ی صرفاً عاطفی فرو بکاهد و بنمایاند؟

در اینکه رگه‌های جدی از طرز نگاه و نحوه عمل آنارشیک در «مبارزه مسلحانه چریک فدائی»‌ وجود داشته و نقدهای جدی در این زمینه اندک هم نبوده‌،‌ جای کمترین شک نیست. واقعیتی که، هنوز هم می‌توان سایه‌ی آن را در انواع تجلیات آنارشیستی و گاه آلوده به نیهلیسم همچنان موجود سراغ گرفت و از جمله در همین مصاحبه‌ی بهرام عزیز.‌ درست همین هم است که داوری در باره‌ی این  مصاحبه با «شرق» را به این باور می‌رساند که بهرام در این گفتگو بیشتر خود را به تصویر کشیده است تا عامیت هستی فدایی را.

بهرام قبادی مبتنی بر همین رویه‌ی پوچ انگاری است که در عین برکنار بودن از فعالیت سیاسی در طول همه‌ی ۴۵ سال گذشته، امر مبارزه‌ی سیاسی طیف چپ ایران در پسا انقلاب را با ریختن در قالبی مطایبه‌آمیز عملاً به هیچ می‌گیرد. او با شناخت فلسفه‌ی مبارزات طیف چپ در پس از انقلاب و بررسی کم و کیف و نیز درست و غلط در عملکردهای آن کاری ندارد، فقط دلخوش به صدور حکم کنایه‌آمیزی است بمنظور واریز همه‌ی هستی مبارزاتی نیروی چپ به حساب این یا آن شخص. آخر کجای چنین برخوردی با جنبش چپ ایران، آن هم در فضای تحت سلطه‌ی رژیمی که صدها تن از مبارزان زمانی همدوش با بهرام را کشته و همچنان هم به کشتارهایش علیه اپوزیسیون ادامه می‌دهد، مسئولانه است؟

بر بهرام نمی‌توان ایراد گرفت که چرا از همان زندان شیراز تحرک سیاسی را ترک گفت، زیرا این تصمیم و گزینه‌‌ای بود اختیاری که حق طبیعی هر فرد به شمار می‌رود. اما دردمندانه و با همه‌ی تاسف، ناگزیر از ناگفته نگذاشتن این نکته هستیم که تحقیر مبارزه از پنجره‌ی خودستایی از سوی هر کس هم که باشد، کاری نارواست. بازخوانی روزگار گذشته اگر به شمار مشارکت کنندگان در آن متفاوت و متکثر است و لذا مجاز، اما حس مسئولیت کافی در قبال هر کلمه‌ حین روایت واقعیت‌ها، وظیفه‌ای است که نبایداز قلم بیفتد و بر عکس می‌باید که با حساسیت تمام رعایت بشود. از بهرام قبادی گرامی به حرمت همان عاطفه، انتظار رعایت دقت در بیان تاریخ دور و انصاف در حق تاریخ کمتر دور می‌رود.

بهزاد کریمی  10 آذر ماه ۱۴۰۳ برابر با ۳۰ نوامبر ۲۰۲۴

______________

(*) از جمله مستندات در این باره، کتاب «بر بال‌های آرزو» از رفیق نقی حمیدیان است که در آن شکل گیری و فعل و انفعالات «گروه» چریک فدائی خلق به تفصیل تشریح شده است. مخصوصاً هم پی‌نوشت‌های جلد دوم این اثر که سیر تکوینی «گروه» و موضوع نام «گروه» را بر می‌رسد، جزئیات روشن‌گرانه‌ی بیشتری در این زمینه به دست می‌دهد.

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

3 پاسخ

  1. «آیا گوینده‌ی این سخن متوجه است که با برجسته کردن چنین چیزی ولو حاوی حقایقی در حق بهرام قبادی و تا حدودی معتبر برای شخص خودش، چه برداشتی را از پیدایش چریک فدایی به مخاطب القاء می‌کند؟»
    احتمالا در پارگراف بالا منظور جناب کریمی باید «چنگیز قبادی » باشد که به اشتباه «بهرام قبادی» نوشته شده است

  2. احمد غلامی نویسنده -سردبیر-خبرنگار روزنامه شرق علاوه بر بهرام قبادی(فدایی)؛ اخیرا چندین مصاحبه هم با بهمن بازرگانی(مجاهدین)؛ اکبر معصوم بیگی(فدایی)؛ گفتگویی  هم با  بهزاد نبوی “چریک پیر” ( از بنیانگذاران مجاهدین انقلاب اسلامی-سپاه پاسداران و از  جانیان دهه ۶۰ )داشته است.
    معلوم نیست این بار چه کاسه ای زیر نیم کاسه است!؟ 
    تمامی افراد فوق الذکر  که اقدام به مبارزه چریکی و  جنگ مسلحانه در سالهای  نیمه اول دهه ۵۰ کرده بودند؛ به زندان محکوم شده بودند.
    موضوع دردناک اینکه  بسیاری از هواداران سازمانهای سیاسی که بعد از بهمن ۵۷ و بویژه  پس از خرداد ۶۰  مبادرت به پخش اعلامیه و شعار  نویسی کرده بودند توسط سرکوبگران و جنایتکاران “ضد امپریالیست-ضد صهیونیست” به محکومیتهای بلند مدت و یا اعدام  محکوم می شدند .
    با احترام به آقای قبادی؛ سخنان جدید و تحسین سلیقه ایشان :

    -[خانم اینگرید برگمن هنرپیشه مشهور سوئدی در آن دوران  یکی از آموزگاران ایشان بوده که “خودت باش” را از ایشان آموخته است] 

    -تحسین هگل هم که جای خود دارد!: “(مارکس و لنین هیچگاه  هگل را نمی فهمیدند وگرنه مارکس نمیگفت هگل روی سر راه میرود ….) ”

    – مخاطب خود را هم کمی تا اندازه ای نا آگاه می پندارد!
    یاد چنگیز قبادی؛ مهرنوش ابراهیمی؛مجاهدین؛فداییان و مبارزان دهه ۵۰-۴۰  که بین ما نیستند گرامی باد!

  3. اگر موضوع را از نگرش دیگر مورد توجه قرار دهیم
    این پرسش مطرح می شود: آیا
    تمام آن حرکات مبارزاتی در خدمت ازادی اندیشه و دمگراسی خواهی ،در حوزه فردی و اجتماعی جامعه ایران، بوده است یا مبارزاتی بوده که گروهی از انسان ها با نیت های صادقه اما اشتباه خود را بکشتن دادند _تا یک تئوری مبارزاتی را که اندیشمند اجتماعی بنام مارکس مطرح کرده است و توسط فردی بنام لنین با برداشتی خاص حکومت سرکوبگری را خلق کرده بود- بوده است؟
    باید گفت
    با دوره بندی که مارکس از تاریخ بعمل آورد
    و مطرح کردن این تئوری مطرح شده صد در صد علمی است و مو لای درزش نمی رود باعث شد
    بهانه ای به دست گروهی هایی بعنوان مبارزه گری داد شود تا برای تحقق آن تئوری هم خود را بکشتن دهند و هم باعث کشتن های گروهی، دیگران شوند.
    وقتی تحقق آن دوره بندی تاریخی چهار مرحله ای مارکس که باید بدست طبقه ای بنام کارگر انجام گرفته شود علمی خوانده شد، این ادعا ، دیگر یک پیش گویی پیامبر گونه ای شد؛ مانند گفته های دیگرانی که خود را فرستاده خدا معرفی می کردند، که گفته هایشان از طرف خداست و ماها هم پیامبران آن خدا هستیم و ماموریتی داریم از طرف خدا برای هدایت بشریت است که نتیجه ماموریت این پیامبران کشتارهای وحشتناکی شکل گرفت و…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *