چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۳

چهارشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۳

چرا و چگونه گورباچف و حامیانش گریگوری رومانوف را کنار گذاشتند – ولادیمیر مالیشیف، ترجمه: رحیم کاکایی

بسیاری بر این باورند که همانا برکناری رومانوف بود که نقش کلیدی در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ایفا کرد. او به عنوان فردی قاطع با شخصیتی قوی، که تجربه زیادی در مدیریت اقتصادی دومین شهر مهم کشور داشت، برای اصلاح اتحاد جماهیر شوروی و جلوگیری از فروپاشی کشور بسیار مناسب بود. و این فروپاشی اصلا اجتناب ناپذیر نبود. تحلیلگران سازمان سیا گزارشی تهیه کردند که در آن وضعیت اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی را «بد» ، اما نه به هیچ وجه «ناامیدکننده» ارزیابی کردند. رومانوف نیز بر همین عقیده بود

در سن پترزبورگ، توسط شعبه سن پترزبورگ اتحادیه نویسندگان روسیه مراسمی برای اعطای جایزه ادبی کل فدراسیون روسیه به نام “آ.ک. تولستوی برگزار شد. این جایزه در بخش «نشریات سیاسی و اجتماعی» به نویسنده آلبرت ایزمایلوف برای کتاب «مطالبه زمان» تعلق گرفت که به شخصیت حزبی و دولتی شوروی، دبیر سابق کمیته منطقه ای لنینگراد حزب کمونیست اتحاد شوروی ، گریگوری رومانوف اختصاص داده شده بود – سال گذشته صدمین سالگرد تولد او بود.

پس از روی کار آمدن گورباچف، رومانوف پست  و مقام خود را از دست داد و برای مدت طولانی نام او ممنوع شد. و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، رسانه های لیبرال از او نمونه سیمای  فرد حزبی کودن خودپسند، یک نجیب زاده خودکامه و خشن که با همه مخالفان به شدت برخورد می کرد، ساختند. اما از صفحات کتابی که بر اساس اسناد و خاطرات متعدد معاصران تدوین شده، و در واقع نخستین تلاش برای بازسازی در قالب رهبر ی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به او تهمت زده شده، بو،  تصویری از یک انسان کاملا متفاوت از وی ظاهر می شود. چهره ی مسئول و کارشناس امور اقتصادی ماهر که صنعت لنینگراد تحت نظر او به سرعت توسعه یافت. در دوران  رومانوف، نوزده ایستگاه مترو لنینگراد، یک مجموعه بزرگ ورزشی و فرهنگی، کاخ جوانان افتتاح شده بودند … در دوران او، در کارخانه های لنینگراد مارک های معروف جهانی مانند تراکتور افسانه ای “کیرووتس”(کا-۷۰۰) را تولید می شدند. یخ شکن هسته ای شوروی بنام”آرکتیکا” برای نخستین بار به قطب شمال رسید. در مجتمع “الکتروسیلا”  یک توربو ژنراتور با ظرفیت یک میلیون و ۲۰۰ هزار کیلووات و در شرکت تجهیزات پزشکی روسیه یک تلسکوپ نوری منحصر به فرد با آینه ای به قطر ۶ متر ساخته شدند. در دوران رومانوف، نیروگاه هسته ای لنینگراد راه اندازی شد. امروزه دیگر اذعان شده  که در دوران او، در شهر نوا به طور فعال بخش اجتماعی توسعه یافته بود: ساخت و ساز و پشتیبانی از مدارس، مهدکودک ها، آسایشگاه ها، استراحتگاه ها، خانه ها و کاخ های فرهنگ، موزه ها، تئاترها. لنینگراد تقریباً به طور کامل با مواد غذایی تولید شده در همان شهر و منطقه تأمین می شد. انجمن های بزرگ علمی- تولیدی و کشاورزی ایجاد شدند. به ابتکار او، شبکه گسترده ای از آموزش حرفه ای بوجود آمدند که کارکنان واجد شرایط را برای شرکت های شهری و روستایی تربیت می کرد. سرانجام ساخت سدی برای محافظت از شهر در برابر سیل آغاز شد که از زمان پتر کبیر در مورد آن آرزو می کردند.

یکی از دستاوردهای اصلی رومانوف ساخت و ساز گسترده و عظیم مسکن بود که امکان تهیه مسکن برای حدود یک میلیون نفر از اهالی لنینگراد را فراهم کرد.

گئورگی واسیلیویچ رومانوف که بعد از برژنف برای پست دبیرکلی پیشنهاد شد، واقعاً چگونه بود؟ چه کسی و چرا رشد سیاسی موفق او را نابود کرد و مانع از آن شد که به جای گورباچف ​​رهبر حزب و دولت شود؟ او در روستای “زیخنوو” منطقه “بورویسکی” ، استان پتروگراد (منطقه کنونی  “بروویچیسکی” استان  “نووگورد”) در یک خانواده بزرگ دهقانی متولد شد. در سال ۱۹۳۸ با درجه ممتاز از دبیرستان فارغ التحصیل و در همان سال وارد دانشکده فنی کشتی سازی لنینگراد شد. اما پیش از اینکه بتواند دانشکده فنی را تمام کند، جنگ شروع شد. او از سال ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۵ به عنوان یک کارمند مخابرات ساده از تماسی به تماس دیگر جنگید. در سپتامبر ۱۹۴۴ در جبهه به حزب پیوست. او آسیب دیده بود و دو مدال – “برای دفاع از لنینگراد” (۱۹۴۲) و “برای لیاقت نظامی” (۱۹۴۴) دریافت کرد. در پایان جنگ به دانشکده فنی بازگشت و در سال ۱۹۴۶ با افتخار از دیپلم خود دفاع کرد و تخصص تکنسین سازنده بدنه کشتی را دریافت کرد. او مسیر کار خود را در کارخانه کشتی سازی ” تس کا ب- ۵۳″ بنام “آ.آ.ژدانوف”  (اکنون “کارخانه کشتی سازی شمال”) آغاز کرد.  او در بخش شبانه مؤسسه کشتی سازی لنینگراد کار و تحصیل کرد. او در سال ۱۹۵۳ با مدرک مهندسی کشتی سازی از آن فارغ التحصیل شد. در کارخانه او خود را بمثابه یک متخصص و سازمان دهنده عالی نشان داد. و از این رو او به کار حزبی ارتقا یافت – در سن ۳۵ سالگی اولین دبیر کمیته حزب منطقه کیروف لنینگراد شد. و در سال ۱۹۷۰ در مقام دبیر اول کمیته منطقه ای لنینگراد قرار گرفت که با موقعیت فعلی فرماندار سنت پترزبورگ مطابقت داشت. سیزده سال رومانوف، با قریحه مادرزادی از یک خانواده دهقانی از روستایی دورافتاده، بر لنینگراد حکومت کرد و رهبری یکی از بزرگترین سازمان های حزب کمونیست اتحاد جمهوری های شوروی را بر عهده داشت که تا سال ۱۹۸۳ تقریباً نیم میلیون عضو داشت. نام او سراسر اتحاد جماهیر شوروی را فرگرفت. در خارج از کشور نیز درباره او صحبت می کردند.

به پاس قدردانی از این شایستگی ها ، در ۲۳ آوریل ۲۰۱۰، دولت سن پترزبورگ قطعنامه شماره ۴۲۷ “در مورد نصب لوح یادبود “گ.و.رومانوف”  در نمای خانه شماره  ۵/۱ در خیابان کویبیشوا با نوشته زیر پذیرفت: “در این خانه از سال ۱۹۷۲ تا ۱۹۸۴ اولین دبیر کمیته منطقه ای لنینگراد حزب کمونیست اتحاد شوروی گریگوری واسیلیویچ رومانوف. زندگی کرد”. با این وجود، لیبرال هایی را که در آن زمان مخالف و مرتد می نامیدند، طرفدار رومانوف نبودند. او را  متهم کردند به اینکه گویی وی ژوزف برادسکی شاعر متهم به مفت خوری و زندگی انگل وار و سرگئی دولتوف نویسنده را به تبعید گاه فرستاده است. اما، اداره محلی “کا گ.ب.”  که مستقیماً از مسکو نظارت می شد با مخالفان برخورد کرد و رومانوف رابطه ای به این موضوع نداشت. وی به عنوان مسئول شهر همچنین به دلیل رفتن سرگئی یورسکی و آرکادی رایکین از لنینگراد به مسکو مقصر شناخته شد ، هر چند که کسی در هنرنمایی آنها روی صحنه دخالت نکرده بود. یعنی در طول زمانی که رومانوف مسئول شهر بود، “لنفیلم” یکی پس از دیگری شاهکارهای سینمایی می ساخت (و در این دوران هیچ فیلمی توقیف نشد). گروه رقص مشهور کنونی لئونید یاکوبسون، باله یخ، باله افسانه ای کنونی بوریس ایفمن، و تئاتر جوانان در فونتانکا ایجاد شدند. حتی باشگاه راک لنینگراد ، هر چند تحت نظارت “کا.گ.ب.”،  با اجازه او افتتاح شد.

آری، گریگوری واسیلیویچ حقیقتا کاراکتری سر سخت داشت. اما به همان اندازه سختگیرانه نه تنها با زیردستانش ، بلکه نسبت به خود نیز رفتار می کرد. خانواده شش نفره او در یک آپارتمان سه اتاقه زندگی می کردند. او مستقیماً به کارمندان حزی رهبری کننده اسمولنی می گفت: “کسی که می خواهد ماشین بخرد و خانه ییلاقی بسازد – بفرمایید. اما اول یک استعفا نامه بنویسید».

بیهوده نیست که رئیس کنونی شورای فدراسیون و در آن دوران دبیر اول کمیته منطقه ای کومسومول ، والنتینا ماتوینکو ، که شخصاً رومانوف را به خوبی می شناخت ، اخیراً در مورد او چنین یاد کرد: ” او چیزهای زیادی برای آموختن داشت ، او انسانی  با کارایی و پشتکاری شگفت انگیز بود. انسانی که با تمام وجود به آن امری که کار می کرد خدمت می کرد.

واقعا از صبح تا شب کار می کرد و از هیچ کوششی دریغ نمی کرد. و همیشه به نتایج و اهدافی که در برابر خود می گذاشت دست می یافت. او فردی با تفکر استراتژیک بود و همه راهبردهای توسعه اقتصادی و اجتماعی چنین منطقه بسیار کلانی زیر نظر او طرح ریزی و تدوین می شدند. اما نکته اصلی چیز دیگری است. گریگوری رومانوف جایگزینی برای میخائیل گورباچف ​​بود. بر اساس خاطرات رئیس جمهور سابق فرانسه ژیسکار دستن، لئونید برژنف رومانوف را رهبر آینده کشور می دید: «…  هر چند برژنف هنوز کاملاً سالم است، اما او دنبال جایگزینی است که این امر کاملاً طبیعی است. فکر می کنم برای شما مفید باشد که بدانید او چه کسی را در نظر گرفته است. البته این مسئله باید بین ما بماند. سخن در مورد گریگوری رومانوف است… او هنوز جوان است، اما برژنف معتقد است که رومانوف وقت کسب تجربه را دارد و او تواناترین فرد است. در غرب، آنچه فیلسوف برجسته روسی الکساندر زینوویف زمانی نوشته بود، به خوبی به این مسئله آگاه بودند: «برژنف بیمار بود. روزهایش به شماره افتاده بود. سایر اعضای دفتر سیاسی نیز افراد مسن بیمار هستند. رومانوف و گورباچف ​​به عنوان رهبران آینده حزب ظاهر شدند… ضمن مطالعه کامل ویژگی های هر دو (و احتمالا به نحوی قبلاً گورباچف ​​ “قلاب” شده بود)، در خدمات مربوطه در غرب تصمیم گرفتند رومانوف را حذف و راه را برای گورباچف ​​باز کنند. در رسانه ها تهمت و افترا علیه رومانوف آغاز شد…». بسیاری از رومانوف با شیوه مدیریت سخت و شخصیت قوی او می ترسیدند. نرم و مستعد سازش، و آنطور که بعداً صاف و ساده معلوم شد، گورباچف ​​ بزدل نسبت به سرپرست لنینگراد به نظر ارجح رسیده است. تصمیم بر این شد که وی را پیش کشیده و مطرح کنند. و تصمیم گرفتند رومانوف را با کمک “کارزار تخریبی” بدنام و بی اعتبار کنند. شایعاتی در سرتاسر لنینگراد پخش شد مبنی بر اینکه در طول عروسی دخترش، که ظاهراً در ارمیتاژ یا در کاخ تائورید جشن گرفته شده است، مهمانان مست گویی سرویس های غذاخوری سلطنتی را که از موزه به امانت گرفته شده بودند، تخریب کردند. با این وجود، آنطور که رئیس وقت ارمیتاژ بوریس پیوتروفسکی شهادت داده بود ، چنین چیزی نبوده و نمی توانست بوده باشد. بویژه اینکه، در واقع، عروسی در خارج از شهر، در خانه ییلاقی برگزار شده بود، اما چهره ساختگی دیکتاتور حزبی در مورد رومانوف به شدت القاء شده بود.

سعی کردند او را از طریق “رابطه داشتن با زنی” بدنام کنند. شایعه ای احمقانه و پوچ در مورد ادعای “رابطه عاشقانه” او با خواننده محبوب آن زمان لیودمیلا سنچینا آغاز شد. گویا به پشتیبانی سرپرست لنینگراد بوده که به او کمک کرده تا یک آپارتمان خوب و همچنین بهترین سالن های کنسرت برای اجرا داشته باشد. حتی نقل کردند که گویا یک بار اتفاق افتاده که رومانوف و سنچینا با هم در رزمناو “آرورا” در امتداد نوا دریانوردی کرده اند، هر چند کشتی که برای “لنگر ابدی” تنظیم شده بود ، موتور نداشت. از این رو او به هیچ وجه نمی توانست دریانوردی کند. هنگامی که در یکی از مصاحبه ها از سنچینا در مورد “رابطه او با رومانوف” پرسیده شد، او در پاسخ به خنده افتاد و گفت که رومانوف واقعاً دوستدار آثار و کار او بود. مرتب در کنسرت‌ها شرکت می‌کرد، سبدهای عظیمی از گل برای او می‌فرستاد و پس از اجراها برای ابراز احترام به او به پشت صحنه سر می زد. سنچینا اذعان کرد: “بله، او  من را به عنوان یک مجری می پسندید.” – یا شاید به عنوان یک زن. گذشته از این ، تمامی این ” رابطه عاشقانه” همین بود. و هنگامی که کنستانتین چرننکو، که جایگزین آندروپوف شد، درگذشت و رومانوف در مسکو به عنوان محتمل ترین نامزد برای پست دبیرکلی حزب در نظر گرفته شد، او را ماهرانه از بازی خارج کردند. در زمان مرگ چرننکو، رومانوف در تعطیلات در استراحتگاه لیتوانی پالانگا بود و خبر مرگ  وی با ۱۰ ساعت تاخیر به او گزارش دادند. زمانی که گریگوری واسیلیویچ به ویلنیوس رسید و از آنجا توانست به مسکو پرواز کند، بازی دیگر تمام شده بود. طرفداران گورباچف ​​اکثریت را در رهبری حزب به دست آوردند. و پس از به قدرت رسیدن، دبیرکل جدید بلافاصله رومانوف ۶۲ ساله را “به دلیل وضع سلامتی” بازنشسته  کرد. اما گریگوری واسیلیویچ سرشار از نیرو بود و تمایل به ادامه کار داشت. او از دبیرکل درخواست کرد تا او را به کار حزبی بازگرداند اما با امتناع شدید مواجه شد. گورباچف ​​در خاطرات خود نوشت: “پس از ملاقات با رومانوف، من به صراحت اعلام کردم که جایی برای او در رهبری وجود ندارد.»” و ما به خوبی می دانیم کسانی که در آن “جایگاه” قرار گرفتند، بعدا با کشور چه کردند.

تا کنون، بسیاری بر این باورند که همانا برکناری رومانوف بود که نقش کلیدی در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ایفا کرد. او به عنوان فردی قاطع با شخصیتی قوی، که تجربه زیادی در مدیریت اقتصادی دومین شهر مهم کشور داشت، برای اصلاح اتحاد جماهیر شوروی و جلوگیری از فروپاشی کشور بسیار مناسب بود. و این فروپاشی اصلا اجتناب ناپذیر نبود. به طوریکه معلوم است، در سال ۱۹۸۲، تحلیلگران سازمان سیا گزارشی تهیه کردند که در آن وضعیت اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی را «بد» ، اما نه به هیچ وجه «ناامیدکننده» ارزیابی کردند. رومانوف نیز بر همین عقیده بود. وی پیش از مرگ در پاسخ به پرسشهای خبرنگاران گفت: من اجازه چنین پرسترویکا و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را نمی دادم. من اصلاحات اقتصادی را انجام می دادم – آن اصلاحاتی که ما در لنینگراد آزمایش کرده بودیم. ما می‌توانستیم اقتصاد را تقویت کنیم و هر چیزی را که اکنون از خارج وارد می‌شود، خودمان تولید کنیم». و رئیس سابق کمیته اجرایی شهر لنینگراد ، ولادیمیر خدیرف ، که به اتفاق رومانوف کار می کرد ، در یکی از مصاحبه های خود در باره رومانوف چنین پاسخ داد: “او من را منحصراً شما خطاب می کرد. من هرگز نشنیدم که او کسی را “تمسخر کرده” باشد… او فردی محکم و با پرنسیپ بود. او منصف بود. و اگر او این شانس را داشت که دبیر کل حزب شود، چینی‌ها اکنون به دنبال ما می دویدند و نه برعکس».

منبع. روزنامه اینترنتی  اطلاعاتی – تحلیلی بنیاد دورنماهای تاریخی- ۲۱ سپتامیر ۲۰۲۴

با عنوان: “او می توانست اتحاد جماهیر شوروی را نجات بدهد، چگونه گورباچف و حامیانش گریگوری رومانوف را کنار گذاشتند

https://www.stoletie.ru/politika/on_mog_spasti_sssr_975.htm

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

3 پاسخ

  1. کاندیداتوری گورباچف بعد از مرگ کنستانتین چرننکو توسط گرومیکو انجام شد و توسط پولیت بورو و پلنوم کمیته مرکزی به اتفاق آرا تصویب شد. رومانوف در آینده اتحاد جماهیر شوروی نوین که در حال تغییر بود کوچک‌ترین نقشی نمی‌توانست داشته باشد و بسیار بچگانه است که او را منجی احتمالی امپراتوری ورشکسته شوروی دانست.

    1. وقتی نظر و قضاوتی با پیشفرض «امپراطوری ورشکسته» پایان میگیرد ، تکلیف نویسنده روشن است .. پروپاگاندای دشمنان سوسیالیسم دهها سال است که بر دو چیز متمرکز بوده و هست ، یکی تخریب و تحریف و سانسور و دروغپردازی بر علیه دستاوردهای طبقه کارگر در ساختمان جامعه سوسیالیستی است و دیگر تخریب شخصیتی ویا حذف فرزندان و رهبران راستین طبقه کارگر یعنی کمونیستها است .. کاری که با رومانوف کرده اند همان کاری بود که اسلاف اینها با لنین و استالین و سایر رهبران حزب طبقه کارگر کرده اند ، شیوه کثیفی که همچنان بوسیله دشمنان طبقه کارگر و سوسیالیسم و نظام شورایی ادامه دارد .
      گزارش شاهدان را نمیشنوید و اتفاقات بعد از این توطئه ها و ویران کردن ساختمان سوسیالیسم و پیامدهای این ویرانی را هم نمیخواهید ببینید ؟
      دیگر بعد از سی و اندی سال مشاهده دنیای پسا فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم و یکه تازی سرمایه داری جهانی و امپریالیسم هار ، خیلی رذالت میخواهد که کسی اینگونه حرف بزند !!.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *