دوشنبه ۲ تیر ۱۴۰۴

دوشنبه ۲ تیر ۱۴۰۴

پاییز… (برای آرمیتا گراوند) – خسرو باقرپور

روز رفته ست!
ساعت از هفتِ غروب گذشته ست
اگر پاییز نبود،
و تابستان بود،
و  جان را از زهرِ چنبرِ اندوه
فرصتِ فراغت بود؛
می گفتم: – “ساعت از هفت عصر گذشته ست”
امّا نیشِ زمان در عقربه ی تیزِ بلندش؛
بر شاهرگم زده ست.
روز گویی هرگز نبوده ست!
و غروب انگار
رنگِ خون خورده ست
و من در خوابی که به خیالِ مرگ ماننده ست؛
عبورِ خون و جنون را در رگ هایم بیدار مانده ام.
ساعت از هفتِ غروب گذشته ست.

روز مرده ست!
زهرِ بی پادزهرِ دلتنگی،
در رگ هایم می گردد.
عبورِ مُرَدَدِ پاییز،
و این همه رنگ های رها
در زمین و هوا
خیالِ بی رنگِ زمستان را،
چه زود آورده ست.

* در منابعی متفرقه، بی آن که به سندی معتبر اشاره شده باشد، خوانده ام؛ آرمیتا /ārmitā، یا اسپنتا آرمیتی، نام دختر اهورامزدا و نام فرشته ی ماه اسفند است. آرمیتا به معنای پارسا، پاک، فروتن، فرشته ی نعمت و “آرامش یافته” است.

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *