شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۴

شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۴

نوروزانه – خسرو باقرپور

دختر دریا
با تنپوشی از حریرِ روانِ آب آمد
اسبی به من هدیه داد!
نقره ی شب آبی شد
بید با سازِ باد رقصید
و سوسن به لهجه ی باران
ترانه خواند.
دنبالِ تو می گشتم؛
میان خلوتِ  آلاله ها و شبنم ها
کنارِ شادی ی سرخ و کبودِ داوودی
نیامده بودی.

دختر خورشید
سوار بر ارابه ای آمد از بلور و نور
اناری به من هدیه داد!
فاخته ای باغ را به چهچهه مهمان کرد
درخت انار گُل داد
و در غبارِ نارنجی ی مه و نور
پروانه ای رقصید.
آوازت دادم
در چهارگاه و آه و صبوحی
نیامده بودی.

بیرون می آیم
از این باغِ شعله ور
می تازم
بر گرده ی این اسبِ ناشکیب
تا دشتِ لاله و برف و بلوط
رقصندگانِ شورشی ی دلتنگ،
پای می کوبند
در غبارِ بی قراری و آشوب
آوازِ آمدنت را
در حنجره ی زخمی ی این سُرنا
با کوباکوبِ دُهُلِ دل
در مقامِ دلتنگی،
با بویِ آویشن،
و به رنگِ بنفشه
می خوانند و می خوانند و می خوانند
و تو نمی آیی.

فرود می آیم از اسبِ اندوه ام
می گذارم انارِ دلتنگی ام را بر سنگی
سلام می دهم به غروب
و سیگاری روشن می کنم.

* تصویرِ متن: منوچهر تتری عکاسِ ایلامی

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *