شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۴

شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۴

مرا به انتخابِ سیاهی فرا مخوان! – خسرو باقرپور


گمان می کردم:
تو روشنایِ حقیقتِ بیداری،
تو شمعِ هماره هوشیواری؛
یعنی که: یاری!
باری؛
ما وفا کردیم؛
و به امیّدِ وفایِ تو ماندیم
و بر مدارِ دلشکسته ی شعر؛
آوازِ سرشکستگی خواندیم.
ما آتش گرفتیم؛
امّا، در گرمی ی مانایِ عشق؛
زیرِ خاکسترِ دوست داشتن ها؛
تاب آوردیم.
ما بالِ هرچه آرزویِ آبی را؛
در شعله هایِ آزمونِ عشق؛
سوختیم.
و پروانه وار؛
مرگ را آموختیم.
اما تو:
تو! آری؛
ای شمعِ ناشکیبا؛
که تا سحر تاب نمی آری
زنهار!
(اگر تبار زِ ماندگاری ی شعله تا سحر داری)
پروانه را؛
به شب نشینی ی شوم ات فرا مخوان.

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

توجه: کامنت هایی که بيشتر از 900 کاراکتر باشند، منتشر نمی‌شوند.
هر کاربر مجاز است در زير هر پست فقط دو ديدگاه ارسال کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *