۱
زیر نور ماه در شبانگاه، تو را می بینم، درختی بی برگ
خود را می بینم که نزدیک می شوم، پوست روی پوست
لذت با تو بودن را احساس می کنم، لذتی که چون شراب
روشنایی به قلب، به زبان، و به سرودهای شبانه می برد
زیر نور ماه در شبانگاه، ما با هم به خانه بر می گردیم
۲
از تو عشق دریا ست، گفت دریا، دوباره گفتم از تو عشق دریا
و گفتم، از تو دریا پر موج است، گفت موج، دوباره گفتم موج
سپس، در من دریا شد، پر موج، پر راز، و مرا با خویش برد
هنوز در او زنده ام، در موج، در راز، در سرخ ترین آغوش