آخرین نمونهی اینگونه ترفندهای رژیم و نشان سادهلوحی بخشی از اپوزیسیون (عموما در خارج از کشور) علم کردن عکس زندهیادان داریوش فروهر و پروانه اسکندری است که با عکسالعمل مثبت فرزند این دو جانباخته، خانم پرستو فروهر مواجه شد و در پی آن سیل همدردی و ابراز خشنودی عدهای هواخواه صادق سرازیر شد. جالب اینجاست که در بین این افراد کسانی را میبینید که صبح دربارهی دادگاه مزدور رژیم در استکهلم مینویسند و شب برای جشنواره دولتی تئاتر خیابانی مریوان هورا میکشند
حاکمیتی که در همهی زمینهها دچار بحرانهای عمیق شده است سعی دارد که در عرصههای مختلف با ترفندهایی این فشار اجتماعی را تقلیل دهد.
در زمینهی فرهنگ با توسل به جشنوارهها و گردهماییهایش سعی میکند تصویری معتدل و حتی رادیکال از خود به نمایش بگذارد. بر اهل فن پوشیده نیست که تا چه اندازه این «جشن»های حکومتی که بعضا نام «بینالمللی» را نیز با خود یدک میکشند کنترل شده است.
حاکمیت در طول سالها سرکوب، مویرگهایی را باز گذاشته است تا برای برخی هنرمندان این تصور را به وجود آورد که تنها با گذار از این مویرگهای تعریف شده است که حق و امکان بقا در اجتماع خود را دارند.
برخی از جوانانی که امروز با هزار امید و آرزو قصد فعالیت هنری دارند فکر میکنند اولین قدم «رسمی» آنها در عرصهی هنر پذیرفته شدن در یکی از جشنوارههای حکومتی است و اگر شانس بیاورند و جایزهای از روی لطف و کرم کارگزاران فرهنگی حاکمیت به دست آورند، گامی بلند در راه ادامه فعالیتهای حرفهای خود برداشتهاند.
این در حالی است که حاکمیت در طول چهل و چند سال گذشته موفق شده است با سیاستهای حساب شدهی خود، درصد مخاطبان فرهنگ و هنر را به حداقل ممکن تقلیل دهد و از این طریق با تقلیل حداکثری مخاطب هنر و فرهنگ، کنترل حداکثری خود را بر این فضا اعمال کند.
یکی از دلایل موفقیت این سیاست حاکمیت که با علم به اهمیت و تاثیر فرهنگ و هنر در اجتماع سنگچین شده است، از یک سو سردرگمی بخش بزرگی از هنرمندان است که الزاما موافق سیاستهای حاکمیت نیستند اما پیش روی خود چارهای جز تن دادن به سیاستهای او برای بقا و همینطور امرار معاش نمیبینند.
از سوی دیگر بیتوجهی و کوتاهی مستمر اپوزیسیون سیاسی و فرهنگی کشور در طول سالیان در ارائهی راهحلهای آلترناتیو، تحلیلهای دقیق وضع فرهنگی موجود و از همه مهمتر رمز گشایی از سیاستهای تمامیتطلبانهی رژیم در فرهنگ و هنر باعث شده است که کمتر پارامتر و معیار دقیق و مشخصی حتی در بین آن عده که از بام تا شام شعارهای انقلابی سر میدهند وجود داشته باشد.
این بیتوجهی دست رژیم را باز گذاشته است تا با کوچکترین حرکتهای نمادین، سر عدهای را همچون رسم چهل سال گذشته شیره بمالد و کاری کند تا از دستانش آب بخورند و همینها حتی به عنوان اپوزیسیون کارهای او را تبلیغ کنند.
آخرین نمونهی اینگونه ترفندهای رژیم و نشان سادهلوحی بخشی از اپوزیسیون (عموما در خارج از کشور) علم کردن عکس زندهیادان داریوش فروهر و پروانه اسکندری است که با عکسالعمل مثبت فرزند این دو جانباخته، خانم پرستو فروهر مواجه شد و در پی آن سیل همدردی و ابراز خشنودی عدهای هواخواه صادق سرازیر شد. جالب اینجاست که در بین این افراد کسانی را میبینید که صبح دربارهی دادگاه مزدور رژیم در استکهلم مینویسند و شب برای جشنواره دولتی تئاتر خیابانی مریوان هورا میکشند. و حتی به عکسی که توسط خبرگزاری وابسته به سپاه پاسداران «تسنیم» پخش شده توجه نمیکنند. تا این حد ناآگاهی و برخورد احساسی در عرصهی سیاست را باید چه نامید؟
از سوی دیگر عدهای با به اشتراک گذاشتن کلیپی از یک نمایش در این جشنواره که از کولبران سخن میگوید و مسائل دیگری از این دست، دوباره همین بساط را به راه انداختند و حتی برخی صفحات مجازی چپ اینستاگرامی و تلگرامی شاید ناخواسته با تیتر «جشنواره تئاتر خیابانی مریوان ۱۴۰۰» عملا بلندگوی تبلیغی رژیم شدند. این در حالی است که حتی برای پرداختن به گروههای فرهنگی-هنری چپ داخل کشور هزار جور چرتکه ایدئولوژیک میاندازند تا مبادا از چیزی حمایت کنند که با اندیشه آنها در هماهنگی صد درصدی نباشد اما همینها با شنیدن نام «مریوان» و «کولبر» چنان سحر میشوند که تضاد ایدئولوژیک خود را با رژیم به کلی فراموش کرده و عامل او میشوند.
رژیم حاکم در ایران امروز دستپروردگان و حتی اپوزیسیون خود را به خوبی تربیت کرده است تا بتواند بحرانهای بیدرمانش را به هر شکل ممکن و از طریق این عوامل کنترل کند، گاهی با سرکوب مستقیم، گاهی با فریب و گاهی با تفرقه و هزار راه دیگر.
امروز در تئاترهای بدنه، عوامل رژیم هم از مشکلات کارگران، کارتنخوابان، کولبران و دیگر مسائل و بحرانها به صراحت صحبت میکنند. همین عوامل ژست مبارزه با سانسور میگیرند و خواهان «تعیین دقیق» و تعریفشدهی مشخص آن و جلوگیری از «دستدرازی نهادهای موازی» هستند و به خوبی میدانند برای آنکس که توجهاش تنها به شعار و ظاهر قضایا معطوف شده همین کفایت میکند تا آتشش قدری فروکش کرده و فکر کند خبری هست. چرا که حاکمیت توانسته است کل مخاطب تئاتر یک کشور هشتاد میلیونی را به چهار درصد تقلیل دهد. حال این چهار درصد میتواند درون قوطی محفوظ او در حد لازم و کافی بگوید. گاهی قشقرقی به نام سانسور هم در میآورد و حتی کار عوامل مستقیم خود را توقیف میکند و آنها را بازخواست میکند تا بازیاش هیجانانگیز و مردمپسندتر شود. با اعلان «اجرای مجدد پس از توقیف» فروش را در بین همان چهار درصد بالا ببرد و در واقع «تئاتر در تئاتر» اجرا میکند. در این بازی البته نباید حضور دوزیستان خارج از کشور را نیز فراموش کرد که یک روز در پاریس و در بیبیسی فارسی از فرهنگ مترقی و پیشرو حرف میزنند و روز دیگر کاسه گدایی خود را زیر دکان رؤسای سانسور ارشاد اسلامی پهن میکنند تا به حق آب و گل سالن چهارسوی «کارگاه نمایش» چند صباحی به آنها اجازه هنرنمایی مجدد در وطن عزیزشان را دهند و همین که روی صحنه یک جمله فراتر از آنچه که باید میگویند بلافاصله دکانشان را تخته میکنند تا با خواهش و التماس مجدد به دست و پایشان بیفتند تا همه آگاه باشند که رئیس اینجا کیست!
در نهایت تنها هنری که در شرایط موجود میتواند ارتباطی سالم با مردم برقرار کند هنری است مستقل که خارج از چهارچوبهای رژیم به هر شکل ممکن فعالیت میکند و با مردم به صورت حداکثری ارتباط میگیرد. این هنرمندان هستند که امروز بار مبارزه فرهنگی را بر دوش میکشند.
مهرداد خامنهای
۱۱ آبان ۱۴۰۰
عکس: تمثال پروانه اسکندری و داریوش فروهر در جشنواره حکومتی تئاتر خیابانی مریوان ۱۴۰۰.
عکس از خبرگزاری تسنیم