جادهی اصلی مبارزه فرهنگی، برجسته کردن «تجربه مثبت» مقاومت هنرمندان و نیروهای پیشرو فرهنگ اجتماع است. جاده اصلی، فرهنگ را فراتر از چهارچوبهای تنگ سیاسی دیدن است و افراد را به همین مثابه غربال نکردن است. جادهی اصلی، ترویج هرگونه فرهنگ مقاومت و عدالتخواهانه به دور از نزدیکیها و دستهبندیهای جناحی است
مگالومانیا یا هذیان خودبزرگبینی بیماری مشترک دیکتاتورها و نظامهای دیکتاتوری است. قدرت مطلق، کنترل مطلق، ایدئولوژی مطلق و نظم مطلق.دیکتاتوری بر مبنای این هذیان اجتماعی استوار است و فرمانروایی میکند. در سیاست این روش در طول تاریخ احتمالا بنا به بخشی از خوی غریزی بشر که به دنبال آلفا و رهبر میگردد بسیار موفق عمل کرده است. اما انسان مدرن همانگونه که انواع غرایز خود را تحت کنترل درآورده است و یا دستکم معتدل کرده، این غریزه را نیز به حصار دموکراسی و حاکمیت جمع تغییر داده است. اما در آن نظامهایی که همچنان هذیان دیکتاتوری پابرجاست تکلیف نیروهای عدالتخواه مشخص است. از یک سو شکستن توهم قدرت مطلق حاکم همواره در دستور کار است و از سوی دیگر برجسته کردن موفقیتها و مطرح کردن خواستهای قدرت جمعی (اکثریت مردم) از طریق نیروهای اپوزیسیون اهمیت حیاتی دارد. این یک استراتژی بدیهی است که به مردم با نشان دادن دائمی «تجربه مثبت» نوید آزادی از چنگال دیکتاتور را میدهد. حال اگر یک نیروی سیاسی دائما بر قدرت نیروهای تمامیتطلب تکیه کند و پیروزیهای او را در سرکوب مردم و شکست پیدرپی نیروهای مردمی و عدالتخواه برجسته کند طبیعتا هر عقل سلیمی متوجه میشود که آن نیروی سیاسی در واقع دست دراز شده دیکتاتوری حاکم است و در واقع شبح قدرت مطلق و هذیان او را جار میزند، حتی اگر ظاهرا در صفوف اپوزیسیون قرار گرفته باشد.
در فرهنگ این نوع تحلیل به شکلی گستردهتر و عمیقتر عمل میکند، چرا که شکست فرهنگی یک ملت بسیار سختتر از شکست سیاسی آن است. در سیاست میتوان احزاب سیاسی را ممنوع کرد، افراد سیاسی را زندانی کرد و یا سر به نیست کرد، اما بر گردن هنر و فرهنگ یک ملت نمیتوان به سادگی قلادهی فرمانبرداری انداخت. دیکتاتورها میتوانند مزدوران فرهنگی و هنری خود را تربیت کنند و به جان مردم بیاندازند اما نمیتوانند اندیشه و روح آزاد مردم را به بند بکشند. پیروزی دیکتاتوری بر فرهنگ مردم یک پیروزی تمام عیار و مطلق است و از یک پیروزی سیاسی بسیار تاثیر عمیقتری بر اجتماع میگذارد. از این رو نظامهای دیکتاتوری یک آپارات عریض و طویل فرهنگی برای خود ابداع میکنند و سعی در به وجود آوردن تصویر و توهم پیروزی فرهنگ خود بر اجتماع دارند. برای نشان دادن پیروزی هذیان فرهنگ مگالومانیای خود حتی از خود انعطافپذیری بیشتری نسبت به اعمال سیاسیشان به کار میبرند. عوامل و مزدورانشان را «مردم پسند» میکنند، با در اختیار قرار دادن امکانات وسیع در دست این مزدوران سعی میکنند چهره مثبت از خود بروز دهند و حتی توهم «آزادی» نسبی را به وجود آورند. فرهنگ تا این میزان برای دیکتاتورها مهم است.
حال بیاندیشیم اگر جریانات سیاسی مترقی و عدالتخواه فرهنگ را تنها به عنوان شیپوری برای ارتعاش آوای نُتی محدود از نظراتِ دستهبندی شده خود بیانگارند و یا زمانی از فرهنگ صحبت به میان آورند که به یکی از مزدوران و سلبریتیهای دستساز حاکمیت پرخاش میشود، تا چه حد در جادهی فرعی افتادهاند. جادهی اصلی مبارزه فرهنگی، برجسته کردن «تجربه مثبت» مقاومت هنرمندان و نیروهای پیشرو فرهنگ اجتماع است. جاده اصلی، فرهنگ را فراتر از چهارچوبهای تنگ سیاسی دیدن است و افراد را به همین مثابه غربال نکردن است. جادهی اصلی، ترویج هرگونه فرهنگ مقاومت و عدالتخواهانه به دور از نزدیکیها و دستهبندیهای جناحی است.
تنها با طی طریق در این جادهی اصلی فرهنگی است که هذیانهای خودبزرگبینی تمامیتطلبی رنگ میبازد و صدای واقعی مردم جای خود را در اذهان باز میکند.
جاده اصلی فرهنگ و هنر یک ملت از مردم آغاز و به مردم ختم میشود.
مهرداد خامنهای۱۲ مهر ۱۴۰۰
در جای خود موضوع مورد تآملی است، ولی این سوژه ها بیشتر سوخت و خوراک قشر خاصی است که هنوز باران به دهانش نرسیده و لک و لکی کم و بیش میکند و گذرانشان در حد فاجعه نیست… این سوژه ها فعلآ. با مشکلات موجود جامعه ما فاصله زیادی دارد… سرمایه داری انگلی و دلالی بازار و رانت حکومتی که همه از دم با تظاهر و توسل به مستمسک های مسخره و ناساز مذهب البته فربیکارانه با بهانه قراردادن مذهب و شکلک و تظاهر و نیرنگ و کلک با هزار راه شیطانی و غیرانسانی به قدرت نزدیک میشوند و ظاهرالصلاح و فرصت طلب هدف اصلی خود که کسب سود و رانت و سوء استفاده از امکانات و ثروت های ملی در جهت منافع شخصی است اختاپوس وار تمام راهها را سد میکنند راه مردم را برای دسترسی به حداقل های زندگی می بندند و به هر دنائت و رذالتی دست می یازند و از هیچ جنایت و کثافتی شرم که ندارند هیچ، خود را ذیحق هم میدانند که مثلآ مومن و پیرو الله و ولی وقیح اند پس مستحق نعمت و ثروت!!! تا جائی که انگل ترین و بیفایده ترین شان که مداحان اهل بیت هستند برای خود مافیاهایی برای لوازم یدکی و روغن و لوازم خانگی و لوازم ساختمانی و سهمیه های دیگر دولتی وو دارند چه رسد به وکیل و وزیر و نماینده و والی و امام جمعه و ووو و زبل های دون پایه ول معطل محلات ، این است که بیش از هشتاد درصد امکانات و ثروتها را بیرحمانه چپو و غارت میکنند و قشر عطیم هشتاد درصدی محروم از همه چیز غرق در مصیبت و نکبت فقر و محرومیت و تبعات بدیهی آن بیسوادی و حلبی اباد زیستن و فقر شدید غذائی و پوشاک بی کیفیت و نامناسب و خرافات و بی فرهنگی و مصیبت بار تر از همه فاصله گرفتن و دور شدن از هم طبقه ای های خود که در هر خانواده سه چهار فرزند بیکار در نهایت تنگدستی و محروم.از بدیهی ترین حقوق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی به امان زمان بی سرنوشت رها شده مبتلا به انواع افسردگیها و اختلالات روحی و روانی تمام مناسبات انسانی خانواده ها بغرنج و آزار دهنده و غیر قابل تحمل شده !!! این سیل و خیل عظیم بی گناه بجای درک درست حقوق خود متوجه یک سری مجازیات فرعی روبنائی بی پشتوانه و احساسی شده و متآسفانه هیچ حس و رمقی برای نزدیک شدن به درک مشکلات واقعی خود ندارد و از اتحاد و همبستگی و همدلی دریائی فاصله دارد… و رقابت و حسادت را به نزدیک ترین هموندان خود هر روز عمیقتر مینماید و با آزاد شدن از این بختک هر روز فاصله بیشتری میگیرد!!؟؟ باید راههای همدلی و همدردی و نزدیک شدن توده ها به هزار شیوه و روش و شوژههای متنوع موضوع نوشته ها تحقیق ها و مقاله های الیت و نخبگان و دوستان روشنفکر خصوصآ دوستان چپ علی العموم دردناکانه با همه پراکندگی و فاصله و تشکیکی که از هم دارند قرار گیرد…