بی شک هیچ حکومت تمامیت خواهی نمیخواهد سر به تن هیچ شاعر و نویسندهی مستقل و معترضی باشد؛ اگر قتل و زندان نشد با انزوا و سانسور بر او فشار میآورند تا وقتی بمیرد. وقتی که مُرد، همانطور که بعد از کشتن بچههای مردم در زمین و هوا با گل و شیرینی به دیدار خانوادهی آنها میروند تا تسلیتی بگویند، سعی میکنند آن عاصی شورشگر را نادیده بگیرند و به نزد بازماندگان بروند تا دلشان را به دست آورند. حالا هم خودشان –راست یا دروغ- اعلام میکنند که ما با بازماندگان شاملو همکاری کردیم تا موسسه الف بامداد مجوز بگیرد. ما همکاری کردیم تا خانهی شاعر، موزه شود. ما یعنی بخش امنیتی حاکمیت و نه بخش فرهنگی آن. میگویند شعر شاملو را میخوانیم و دوستش داریم، او عاشقانههایی نجیب! نوشته است. بعد به ما میگویند چرا کاسهی داغ تر از آش شدهاید، چرا به مزار شاملو میآیید و حاضرید کتک بخورید برای هیچ و پوچ؟ اینطوری او را به یک مرده تقلیل دادهاند و سعی کردهاند او را بدزدند. این یعنی آنها مدل خاصی از شاملو را میپسندند. حکومتی که نتوانسته است شاعری از خود داشته باشد و یک شاعرک دست چندم به نام قیصر امین پور را عَلَم کرده و خیابان و میدان به نامش کرده است و بخشی از پول مردم فقیر را خرج تهیهی عکس، بنر، سر دیس و تابلو بزرگ شعرهای آبگوشتی او کرده است به شدت نیاز دارد تا شاملو و اخوان و سهراب و حتی اگر شد فروغ را بدزدد. پس مینشیند با کسانی که اهل مدارا هستند چانه زنی میکند. با واسطه قرار دادن ناشران و آدمهای دلال به این چانه زنی میرسد. به ما میگویند صاحب عزا از ما راضی ست شما دیگر چه میگویید؟ به چه اعتراض میکنید؟ موسسهای به نام «الف بامداد» که نمیدانم دقیقاً چه کاری میکند و آیا مسئول کیف و کفش و کاناپهی شاملو است یا میراث دار او، شش سال قبل جایزهای راه انداخت با نام احمد شاملو ، امسال نامهای نوشتم علیه این جایزهی کذایی و گفتم اینها بازی ست، باند بازی ست و حتی برنده نهایی را پیش بینی کردم که درست از آب در آمد. سایتی نیز با نام «سایت رسمی احمد شاملو» در این سالها فعال است. تا یک ماه پیش فکر میکردم این سه تا، موسسه و سایت و جایزه، یکی هستند. نمیدانستم سایت با جایزه مخالف است و ربطی به موسسه ندارد. دانستن این موضوع چندان اهمیتی نداشت، در هر صورت من نامهام را مینوشتم و همان بهتر که از دوستی و دشمنی ها خبر نداشتم. نامهی مرا سایت شامو منتشر کرد. حالا یک جوابیه از سوی موسسه در تاریخ هجدهم دی نود ونه در روزنامه شرق منتشر شده است که علیه آن سایت است. در این یادداشت گفته شده است که از آنچه علیه جایزه و شاعران و ناشران در سایت شاملو منتشر شده، دل آزردهاند. بالای این یادداشت نام خانم آیدا شاملو ست و پایینش نام موسسه الف بامداد. یعنی چه؟ این هم از رفتار غیر حرفهای روزنامهی شرق یا رفتار دوگانهی موسسه است. میگویند نشر چشمه از اسپانسرهای جایزه شاملو ست و اجازهی تعطیلی جایزه را نمیدهد؛ همان نشری که بسیاری از نویسندگان به درستی آن را نشری رانتی میدانند و آبروی سابق خود را ندارد بلکه علیه ادبیات و فرهنگ است. همان نشر با دو کارشناس بدنام رانتی برای تعیین شعر و داستانهایی که منتشر میکند، نشری که یک سارق ادبی دولتی را مسئول گزینش کتاب شعرها کرده است. چشمه اینها را استخدام کرده است که بهتر با ارشاد، زد و بند کند. نشری که با مدیریت حسن کیاییان و با کتاب نویسندگان بزرگ و کتابخوانهای درست و حسابی چشمه شد اما امروز با مدیریت پسر او، قطعاً یک چالابه ست برای کتاب و ادبیات. حتی در ترجمه هم این نشر نقش مهمی در به لجن کشیدن کتاب دارد. یک کاسب همه کاره که ظاهراً نقش مهمی در سیاست گذاریهای جایزه شاملو دارد. البته از میزان نقش آن خبر ندارم. اما همانطور که در نامهام نیز نوشتم این جایزه علیه شاملو است و من متاسفم که گوش شنوایی برای انتقادها نیست. حالا با یادداشتی که منتشر کردند متوجه شدم این موسسه خود را به بازیهای ناشران و حاکمیت باخته است. از آنها باید پرسید واقعا شما به جز جایزه دادن چه کاری برای ارتقا ادبیات انجام میدهید؟ تعدادی نیروی کار دارید که داوطلبانه انجام وظیفه میکنند اما حوصله ندارید کتابهای شامو را مطالعه کنید که لااقل چندین غلط تایپی واضح فقط در یک کتاب-هوای تازه- را اصلاح کنید آن هم بعد از پانزده بار تکرار چاپ این کتاب. این من بودم که چند سال پیش تا دفتر ناشر رفتم و کتابی را که به تازگی خریده بودم برایشان بردم و یکی یکی غلطها را برایشان نوشتم که در چاپ بعدی ویرایش کنند. دیروز دوستانی پیام دادند که آنچه در مورد غلطهای تایپی در کتاب «هوای تازه» پیدا کردهام مربوط به قبل از سال ۹۷ بوده است و حالا این اشتباهات در کتابهای شاملو نیست. یعنی ما کتابهایمان را دور بریزیم و برویم دوباره بخریم. کمتر از دو سال است که کتابها را ویرایش کردهاید اما بیش از شش سال است جایزه شاملو برگزار میشود، این همه وقت و انرژی صرف هیچ کردهاید. فقط یک نفر کافی بود چند ماه وقت بگذارد تا کل غلطهای احتمالی آثار شاملو را در موسسهای که «نظارت بر نشر آثار احمد شاملو» (عنوانی شبیه نامهای حکومتی حفظ و نشر آثار امام و فلان) را بر عهده دارد بر طرف کند. کار و اولویت اول موسسه اصلاح همین غلطهای تایپی ست نه برگزاری جایزه و مسابقه. برای تخریب شاملو عجله داشتید؟ فرصت رسیدگی به این غلطهای تایپی فاحش را نداشتید؟ به من میگفتید همه را برایتان انجام میدادم . با علاقه هم این کار را میکردم. شاملو برای امثال من ارزشمند است و کسانی که امروز سنگ او را به سینه میزنند نمیدانند که تملق و ریا به دور از شان یک شاعر مدرن است. تنها کسی را میپسندند که مجیز آنها را بگوید. این هم از اخلاقیات زشت ماست، کمتر کسی در برابر تملق دیگران مقاومت میکند. اینگونه ست که موسسهای به نام شاعر بزرگ وارد بازی حکومت و ناشرهای دلال شده است. قطعاً غرض خانم آیدا این نیست، او که الهام بخش شعر و زندگی شاملو بوده است به چیزی غیر از راه و زیست هنری شاملو نمیاندیشد، بعید می دانم مصالحی داشته باشد؛ ممکن است در تصمیمات این موسسه نقش مهمی نداشته باشد، ممکن است داشته باشد. او نه اما قطعاً کسانی هستند که از این آشفته بازار سود می برند.
ما که در مدرسه با شعر شاملو آشنا شدیم هنوز خبری از ایران مال و پاساژ کوروش و کتابفروشیهای لاکچری نبود. شعر او در زندان و دانشگاه و مدرسه و میان بچههای اعماق رشد کرد نه میان دلالها و کاسبهای بازار مکارهی رانت، دزدی، سانسور و چرخ کشتار. چرخی که همان بچهها را به اعماق گورهای تازه میریزد. چرا باید نامهای دلسوزانه با نکات دقیق، نادیده گرفته شود و بلکه پاسخی بد داده شود تا دل کاسبکاران کشتار را شاد کند؟
چه اتفاقی افتاده است؟ چرا امیدهای ما را به یأس بدل میکنید. چرا فکر میکنید ما دنبال اشکال تراشی هستیم؟ وقتی هیچ چیز این جهان لعنت شده به هیچ چیز حقیقت وجودی ما نزدیک نیست چطور فریاد نزنیم و ساکت باشیم؟ چطور دم از امید بزنیم وقتی یکی یکی قلعههای شهر بی دفاع ما فرو میریزد؟ فکر میکنید برایم ساده است؟ نه! ساده نیست بگویم: با افسوس بسیار تصور میکنم امروز «موسسهی الف بامداد» ربطی به شعر، شاملو و ادبیات مستقل ندارد و ناخواسته در خدمت سیاستهای ضد فرهنگیِ حاکمیت است. هر گونه سفسطه و مغلطهی دکانداران نیز برای من بی ارزش است. داوران و جایزه بازان وسطی باز هفت رنگ که خوب بلدند هر ساعتی به رنگی و هر روز به باندی تغییر میل دهند، اینها که فقط میتوانند بیحافظهها را فریب بدهند به درد ارتقای کور حاکمیت میخورند نه ارتقای فرهنگ. ما آشوبیم شما آرام باشید، بمانید در «دوزخ» خویش و به یاد داشته باشید قبل از اینکه بر سفره بنشینید دستهایتان را خوب بشویید: « به اینجا که وارد می شوید دست از هر امیدی بشویید»*
(متن نامهی من، یادداشت موسسه و تعدادی غلط های چاپ چهاردهم کتاب «هوای تازه» در ادامه آمده است.)
علی کاکاوند ۲۰دی۱۳۹۹
*سرود سوم دوزخ، دانته
یادداشتی از آیدا شاملو (سرکیسیان): من خویشاوند نزدیک هر انسانی هستم که…